به گزارش شهدای ایران به نقل ازجوان،نیمهشب شنبه نوزدهم آبان، مردی سراسیمه به کلانتری تجریش تهران رفت و اعلام کرد چند ساعتی است از خواهرش و خانواده او بیخبر است و احتمال میدهد برای آنها اتفاقی رخ داده باشد.
وی گفت: «خواهرم همراه شوهرش و پسر ۱۵ سالهاش به نام فرشید در آپارتمانی در منطقه تجریش زندگی میکنند. خواهرم منصوره مدتی است با شوهرش اختلاف دارد و خیلی وقتها من شاهد درگیری و مشاجره لفظی آنها بودهام و به همین دلیل هر چند روز یکبار با او در تماس هستم تا از احوالش با خبر شوم. صبح امروز با خواهرم تماس گرفتم، اما جواب نداد و پس از آن چند باری دوباره تماس گرفتم، اما باز هم جواب نداد. شوهرش و پسر خواهرم نیز به تلفنهای من جواب نمیدهند، نگران شدم و به در خانهشان رفتم، اما کسی در را باز نمیکند و الان احتمال میدهم برای آنها اتفاقی رخ داده باشد.»
صحنه هولناک
با درخواست مرد جوان تیمی از مأموران پلیس راهی محل زندگی منصوره شدند، اما هر چقدر در زدند، کسی در را باز نکرد و به دستور قاضی محمد جواد شفیعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران در آپارتمان را تخریب و وارد خانه شدند. مأموران پلیس داخل خانه با کیوان شوهر منصوره روبهرو شدند که نگران به نظر میرسید و رنگ صورتش پریدهبود. وقتی مأموران از او سؤال کردند چرا در خانه را باز نکرده، مدعی شد سرم درد میکرد و خواب بودم و متوجه نشدم. کیوان در ادامه در پاسخ به سؤال مأموران که همسر و فرزندت کجا هستند، ادعا کرد همسرش بیمار است و برای درمان به بیمارستان رفته و پسرش خواب است. گفتههای مرد میانسال مأموران را به شک انداخت و آنها خانه را بازرسی کردند و در یکی از اتاقها با جسد خونین منصوره که با ضربات جسم سختی به سرش و چاقو به بدنش به قتل رسیدهبود، روبهرو شدند. همچنین مأموران دمبل و چاقوی خونی را کشف کردند که نشان میداد مقتول با دمبل و چاقو به قتل رسیدهاست.
نجات پسر ۱۵ ساله
مأموران با دیدن این صحنه، حادثه قتل دلخراش زن میانسال را به قاضی محمد جواد شفیعی خبر دادند و کیوان را بازداشت کردند.
مأموران که نگران فرشید بودند، از کیوان سراغ پسرش را گرفتند و متهم مدعی شد او در اتاق دیگری خواب است. پسر نوجوان به خواب عمیقی فرو رفته بود. دایی و مأموران هر چقدر تلاش کردند او را بیدار کنند، نتیجهای نداد و این فرضیه برای مأموران قوت گرفت که به احتمال زیاد پسر نوجوان هم به قتل رسیدهاست، اما لحظاتی بعد اورژانس به محل حادثه رسید و اعلام کرد فرشید زنده است، اما مسموم و بیهوش شدهاست. با اعلام نظریه پزشکی قانونی، متهم به قتل همسرش اعتراف و اقرار کرد پسرش را هم با خوراندن قرص مسموم و بیهوش کرده و قصد داشته است کیوان را هم همانند همسرش به قتل برساند، اما با ورود مأموران موفق به اجرای نقشهاش نشدهاست. بدین ترتیب پسر نوجوان بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و با تلاش تیم پزشکی از مرگ حتمی نجات پیدا کرد.
از سوی دیگر بررسیهای بازپرس جنایی در محل حادثه نشان داد مقتول از مدتی قبل با شوهرش اختلاف داشتهاست و در نهایت کیوان او را صبح روز پنجشنبه به قتل میرساند.
قاتل صبح دیروز به دادسرای امور جنایی منتقل شد و به قتل اعتراف کرد. متهم در ادامه به دستور قاضی موسی رضازاده، بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی تهران به نیابت از بازپرس پرونده برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. تحقیقات درباره این حادثه تا بر ملا شدن زوایای پنهان آن ادامه دارد.
گفتوگو با متهم/ اختلاف از سیر تا پیاز
قاتل مردی هیکلی است و وقتی روبهروی قاضی مینشیند، ادعا میکند حتی در جزئیترین موضوعات زندگی با همسرش اختلاف داشته و به همین دلیل همسرش را به قتل رساندهاست.
خودت را معرفی کن؟
کیوان هستم.
چرا همسرت را به قتل رساندی؟
از زندگی خسته شدهبودم و تصمیم گرفتم همسرم را به قتل برسانم.
چرا خسته شده بودی؟
با همسرم اختلاف داشتم. همیشه با هم بگو مگو داشتیم و زندگی ما تلخ و سیاه شدهبود و هیچ خوشی هم نداشتیم. ما سر کوچکترین موضوع با هم تفاهم نداشتیم و باید از هم جدا میشدیم، اما من دوست نداشتم همسرم را طلاق بدهم. از تنهایی میترسیدم و میخواستم پیش او و پسرم بمانم، اما همیشه درگیر بودیم و واقعاً خسته شدهبودم.
اختلافتان بیشتر سر چه موضوعی بود که تصمیم به قتل گرفتی؟
گفتم ما سر همه چیز با هم اختلاف داشتیم. از میهمانی رفتن و غذا درست کردن و موضوعات دیگر با هم اختلاف داشتیم و مدتی بود با هم صحبت نمیکردیم. البته مشکل اصلی ما مالی بود، چون من بیکار بودم و او کار میکرد و همیشه نق میزد و میگفت چرا من درآمد ندارم. در نهایت از سه ماه قبل اختلاف ما بیشتر و بیشتر شد تا اینکه صبح شنبه به آخر رسید.
تحصیلات و حرفهای نداری؟
من تحصیلکرده رشته حقوق هستم و کار میکردم، اما مدتی است بیکار شدهام.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
صبح روز حادثه پسرم به مدرسه رفت و من و همسرم دوباره سر همان موضوعات قبلی با هم مشاجره کردیم. ساعت حدوداً ۹ صبح بود که عصبانی شدم و با دمبلی که در اتاق خواب بود، چند ضربه به سرش زدم و او خونین روی تخت افتاد. از اتاق بیرون آمدم و دقایقی بعد وقتی به اتاق رفتم، متوجه شدم هنوز زنده است و با چاقو هم ضرباتی به او زدم که فوت کرد.
چرا پسرت را میخواستی به قتل برسانی؟
من میخواستم به زندگی خودم هم پایان دهم و به همین دلیل تصمیم گرفتم پسرم را هم به قتل برسانم و بعد هم خودم خودکشی کنم. وقتی پسرم از مدرسه آمد به او گفتم مادرش بیرون است و برای او غذا و چای آوردم و داخل آن قرص ریختم و او هم بیهوش شد و به خواب رفت. میخواستم وقتی او هم فوت کرد، خودم هم ۱۰۰ تا قرص بخورم و به زندگیام پایان دهم که مأموران از راه رسیدند و پسرم را نجات دادند.