به گزارش شهدای ایران روزهایی که بر ما میگذرد، سالروز تبعید تاریخساز امامخمینی، از ترکیه به عراق را تداعی میکند. آثار و پیامدهای مهم این اقامت اجباری، میطلبد که در باب آن فراوان سخن رود. مقال پی آمده، در همین راستا به رشته تحریر درآمده است. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقمندان را، مفید و مقبول آید.
«تبعید» صدا را خاموش نخواهد کرد
اگر نگاه تاریخمند به پدیده «تبعید» داشته باشیم، در مییابیم در صورت وجود زمینه مردمی و اجتماعی، بُعد مکانی نمیتواند حائلی میان رهبر و ملت باشد. چه اینکه ایرانیان به مدد هوش و خلاقیت خویش، خود را به کانون اندیشه و عمل میرسانند و از آن الهام میگیرند. ۱۳ سال اقامت اجباری در نجف، اگر برای امامخمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، دشواریهایی داشت، اما آثار سازنده آن در شکلگیری نهضت اسلامی و موج اصلی و پایانی آن، بسیار چشمگیر بود. این امر هنگامی بیشتر روشن میشود که به خاطر آورم، دروس ولایت فقیه رهبر انقلاب - که بعدها به شالوده اصلی نظام اسلامی تبدیل گشت- در همین دوران ارائه و از سوی ایشان در سطحی وسیع منتشر شد. در همین مقطع نیز بود که فعالان سیاسی مسلمان در اروپا و امریکا، با امام ارتباطی نزدیک یافتند و جملگی به خدمت نهضت درآمدند.
بسترهای تبعید رهبر نهضت اسلامی از ایران
به نظر میرسد نخستین بار که رژیم پهلوی جایگاه مردمی و مهم امامخمینی را تشخیص داد، در خرداد سال ۱۳۴۲ و پس از سخنرانی عصر عاشورای ایشان در مدرسه فیضیه بود. تا آن روز ساواک به جایگاه تعیین کننده امام واقف نبود، اما با شکلگیری قیام ۱۵ خرداد، نفوذ و نقش تعیینکننده ایشان در بیداری ملت و توانایی در رهبری قیام علیه رژیم پهلوی، بر همگان آشکار شد و نهایتاً و پس گذشت یک دوره دستگیری و حصر، همین امر زمینه را برای تبعید آن جهادگر دوران به ترکیه فراهم ساخت. با این همه رژیم در ۱۳ مهر سال ۴۴ و پس از ۱۱ ماه تبعید امام خمینی به ترکیه، دچار یک خطای راهبردی بزرگ شد و در حالی که تصور میکرد، بهترین راهحل را برای مشکل خود پیدا کرده است، با تبعید ایشان به عراق، زمینه را برای فعالیتهای بیشتر و مؤثرتر رهبر نهضت اسلامی فراهم آورد. از جمله دلایل رژیم شاه برای اتخاذ چنین تصمیمی، غیرسیاسی بودن حوزه نجف، برتری علمی و ادعایی حوزه نجف به حوزه قم و وجود مراجع بزرگی، چون آیتالله العظمی حکیم و آیتالله العظمی خوئی و دیگران در این کانون علمی بود. شاه متوجه نبود عراق، پایگاه مهم تشیع است و امام میتواند در آنجا به راحتی با شیعیان ارتباط برقرار کند، در حالی که چنین امکانی در ترکیه و بسا تبعیدگاههای احتمالی برای ایشان فراهم نبود. از سوی دیگر، تبعید امام از ترکیه به هر نقطهای غیر از عراق، مشکلات متنوعی را برای رژیم شاه فراهم میآورد، در حالی که حضور ایشان در این کشور، القا میکرد که ایشان به مرکز و پایگاه تشیع رفته و در کنار سایر مراجع، به فعالیتهای حوزوی مشغول شده است. آیتالله سیدجعفر کریمی، از اعضای فقید دفتر امام، در این فقره معتقد است: «در آن زمان از تبعید امام به نجف، اینگونه برداشت میشد که شاه چند موضوع مهم را مد نظر دارد. مهمترین آنها این بود که با انتقال امام به نجف، از ایشان تجلیل خاصی به عمل آورده و ایشان را از تنگناهایی که در ترکیه وجود داشت، نجات داده و به جایی که هم دلخواه ایشان و هم دلخواه شیعیان است، منتقل کرده است...».
در گمانههای یک تبعید
ادامه تبعید امام خمینی در ترکیه، دشواریهایی را برای رژیم شاه فراهم آورد، از جمله تعطیلی بازارها و تظاهرات خیابانی. از سوی دیگر دولت ترکیه نیز از ادامه تبعید امام در آن کشور راضی نبود. رژیم شاه ارادهای جز این نداشت که هر چه سریعتر شور و هیجان انقلابی مردم را فرونشاند. هم از این روی چنین اندیشید که با وجود علمای بزرگ نجف، شخصیت امام را تحتالشعاع آنها قرار دهد و از طریق فضای غیرسیاسی حوزه این شهر، زمینه را برای فعالیتهای ایشان نامساعد سازد. از همه مهمتر اینکه رژیم شاه در عراق، از امکانات امنیتی بیشتری برخوردار بود و بهتر میتوانست فعالیتهای امام را کنترل کند. با تصوراتی که بدان اشارت رفت، ساواک در گزارشی ابراز امیدواری کرده بود که امکان فعالیت از رهبر نهضت اسلامی سلب شود. حتی برخی از روحانیون انقلابی نیز معتقد بودند، امام بهتر است از نجف به سامرا برود، چون در نجف با وجود مراجع موجود، کار برای ایشان سخت میشود! حجتالاسلام والمسلمین غلامحسین جمی، نماینده فقید امام در آبادان و امام جمعه این شهر، در این باره آورده است: «نجف محیط خاصی داشت، در واقع دور از سیاست بود. در آنجا روحانیت را جدای از سیاست نگه داشته بودند، بهطوری که اگر یک روحانی موجه کار سیاسی میکرد، از چشم میافتاد، متهم میشد و به او انگ میزدند! من خودم در نجف شاهد بودم، مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدحسین کاشفالغطاء که هم از نظر علمی و فقاهت و هم از نظر شهامت و رشادت از استوانههای تشیع بود، به خاطر اینکه گاهی در امور سیاسی وارد میشد، متهم میشد به اینکه سیاسی است! به ایشان میگفتند: سیاسیه. به خاطر همین سراغش نمیرفتند...».
به هر روی برخی روحانیون حامی رژیم شاه، در تحلیلهای خود به ساواک گفته بودند، امام خمینی در شهر و حوزه نجف امکان فعالیت نخواهند داشت، غافل از آنکه ایشان با شخصیت علمی خویش، بسیار زود توانست در بین مراجع نجف جایگاه والایی پیدا کند. به گونهای که پس از رحلت آیتالله حکیم، آیتالله سیستانی در پاسخ به عدهای که از ایشان خواسته بودند حکم به اعلمیت آیتالله خوئی بدهد، گفته بود: «با وجود آیتالله خمینی، چگونه میتوانم اعلام کنم آیتالله خوئی اعلم است؟...».
چند و، چون ورود به عراق
رژیم شاه با این محاسبات، سرانجام در ۱۳ مهر سال ۴۴، امام خمینی را همراه با شهید آیتالله سید مصطفی خمینی، از ترکیه به عراق تبعید کرد. رهبر فقید انقلاب خود در آغاز و انجام این رویداد، روایتی به این شرح دارند: «از ترکیه که وارد عراق شدیم، کراراً از طرف دولت عراق آمدند و گفتند: عراق مال شماست! هر جا باشید، هر کاری داشته باشید، برای شما انجام میدهیم. دولتها یکی پس از دیگری تغییر کردند، تا منتهی شد به این اواخر. دیدیم بیشتر از آن ممکن نیست فعالیت کنیم. کمکم دولت عراق در صدد جلوگیری برآمد...».
قابل ذکر است به گاه ورود امام خمینی به عراق، رژیم این کشور رابطه حسنهای با شاه ایران نداشت. عبدالسلام عارف نخستوزیر وقت عراق، در آن مقطع واقعاً یا ظاهراً به امام احترام میگذاشت و حتی اجازه داد که از طریق رادیو، پیامهای ایشان نیز پخش شود. کمی بعد همسر و فرزندان امام نیز راهی نجف شدند. خبر تبعید امام به عراق، از سوی روحانیون شاخص نجف از جمله حجت الاسلام شیخ نصرالله خلخالی، از طریق تلگراف به اطلاع روحانیون و مردم ایران رسید و سخنگویان و وعاظ در مساجد و محافل کوچک و بزرگ، خبر را پخش کردند. سپس تلگرافات زیادی از ایران به نجف مخابره شد که ورود امام را به نجف تبریک گفته بودند. آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی، در باب این رویداد معتقد است: «[رژیم شاه میپنداشت]هنگامی که امام وارد نجف شود، در ابتدا ممکن است دید و بازدیدی صورت گیرد و بعد هم خواهناخواه، درس را شروع خواهد کرد و با آن شرایط، درس ایشان پا نخواهد گرفت و در نهایت به صورت مدرسی معمولی شناخته خواهد شد و بدین ترتیب، شهرت علمی امام از بین خواهد رفت! در مرحله بعد، خواه ناخواه این حرفها به ایران منتقل خواهد شد و در مقلدان ایشان تأثیر میگذارد. آنان همچنین پیشبینی کرده بودند با کارها و تبلیغاتی که انجام میدهند، فعالیتهای انقلابی امام در نجف نیز زیر سؤال خواهد رفت. پیش خود میپنداشتند، نجف غیر از قم است. امام در قم همه کاره بود، ولی در نجف طلبهای فاضل محسوب خواهد شد، که یک محفل درس هم خواهد داشت و در نتیجه نمیتواند اظهار نظر کند. [بنابراین]امام را به نجف منتقل کردند. بدین امید که خیالشان برای همیشه، از امام آسوده خواهد شد...».
استقبالها، آغاز تدریس و نقش برآب شدن پندارهای ساواک
رژیم شاه که از درک جایگاه واقعی امامخمینی و اصالت و عمق نهضت ایشان ناتوان بود، در ارزیابیها و تحلیلهای خود دچار اشتباهات بزرگی شد. یکی از تحلیلهای عجیب ساواک در باب استقبال گسترده علما و مردم عراق از امام این بود، که آنها به خاطر تعصبات قومی و ترجیح دادن علمای ایرانی به علمای عرب، این پیشباز را از ایشان به عمل آودهاند! عدهای نیز تلاش کردند، تا بین مراجع درجه اول عراق و امام دودستگی ایجاد کنند که رهبر نهضت اسلامی با نهایت هوشمندی و احترام فراوان نسبت به آیتاللهالعظمی حکیم و سایر مراجع، این توطئه رژیم را خنثی کردند. ورود امام به عراق، امکان ارتباط با روحانیون و مردم ایران را بیشتر کرد و عزیمت ایرانیان به عتبات عالیات، باعث شد این پیوستگی همچنان آسان باشد و بماند. با این همه رژیم تلاش میکرد، با کنترل رفت و آمد مردم ایران به عراق و حتی بازرسی تلگرافها و نامههایی که برای امام ارسال میشدند، مانع از این ارتباطات شود که عملاً توفیق چندانی به کف نیاورد.
امام از آبان ۱۳۴۴، در مسجد شیخ انصاری نجف به تدریس خارج از فقه پرداخت. شاگردان امام ملیتهای گوناگونی از ایرانی، عراقی، هندی، پاکستانی، افغانستانی و کشورهای حوزه خلیج فارس داشتند. امام در فاصله ۱۳ سالی که در عراق زیست، توانست با طلابی از ملیتهای گوناگون جهان ارتباط برقرار کند و با فرهنگ، وضعیت سیاسی، اجتماعی و علمی آنان نیز آشنا شود. یک سال پس از ورود آن بزرگ به نجف و پرداخت غیرمنظم شهریه به طلاب، پرداختها به سرعت منظم گشت و بهطور مساوی، به همه طلاب اعم از ایرانی، عراقی، افغانی و... پرداخت شد.
آغاز دروس ولایت فقیه
در اواخر دهه ۴۰، رهبر انقلاب اسلامی چارچوبنظریه سیاسی خود را تدوین و با عنوان «ولایت فقیه» یا «حکومت اسلامی» تدریس نمود. این درس در فاصله ۱ بهمن تا ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۸، برگزار شد. امام در این دروس و با استناد به نصوص دینی اعلام کرد، قوانین حاکم بر جامعه اسلامی باید از موازین شرعی برگرفته شود. این احکام همه امور بشری را شامل میشوند و برای هر موضوعی در زندگی بشر، دستورالعملی دارند. تمامی افراد صاحب مقامات دولتی، باید قوانین اسلامی را بدانند. حاکم کشور اسلامی باید فقیهی باشد که از نظر احاطه به موازین شرعی و نیز رعایت عدالت اسلامی، بر دیگر فقها برتری داشته و دارای قدرت و تدبیر مدیریت کشور باشد. از نظر امام، ولایت فقیه برای جلوگیری از انحراف در احکام اسلام و از بین بردن نفوذ و توطئههای ضد اسلامی از سوی دست نشاندگان بیگانه و همچنین ظلم و فساد ضروری است. امام معتقد بود برای تأسیس حکومت اسلامی، دو امر باید محقق شوند:
۱. سرنگونی رژیم شاه.
۲. تأسیس حکومت بر اساس اصل ولایت فقیه.
شایان ذکر است که امام برای آغازین بار در سال ۱۳۲۲ ه. ش، نظریه ولایت فقیه را صورت مجمل در کتاب کشفالاسرار آورده بود. از آغاز نهضت اسلامی نیز در بیانات و اعلامیههای خویش، بارها بر شئون فقیه در اداره جامعه اسلامی تأکید نمود.
آغاز تدریجی و محاسبه شده مبارزه در نجف
امام خمینی از بدو ورود به عراق و همزمان با تدریس، تلاش کرد تا با توجه به فضای حوزه نجف، از ورود آشکار به مسائل سیاسی خودداری کند، تا بهتدریج یاران و مبارزان از ایران و دیگر نقاط جهان، به نجف بیایند و بتواند یک حرکت جمعی را ساماندهی کند. به تدریج ارتباطها برقرار شدند و نجف، به کانون مبارزه علیه رژیم پهلوی تبدیل شد. امام در ۷ اردیبهشت ۱۳۴۶، به علمای ایران نامهای نگاشت و آنان را به تلاش برای سرنگونی رژیم شاه ترغیب کرد. نامهای نیز به امیرعباس هویدا نوشت و به رویکردهای رژیم شاه اعتراض نمود و درباره جشنهای بیمحل حکومت تأکید کرد: «در وضعیتی که مردم در فقر به سر میبرند، این خرجهای بیهوده برای چیست؟...». ایشان در این نامه، شاه را به دلیل زیر پا نهادن احکام اسلامی و قانون اساسی کشور، به باد شماتت گرفت. درپی وقوع جنگ ششروزه میان اعراب و اسرائیل در خرداد ۱۳۴۶، امام فتوای تحریم هر نوع رابطه سیاسی و تجاری بین کشورهای اسلامی، اسرائیل و تحریم خرید کالاهای اسرائیلی را صادر کرد. در مجموع حضور امام در نجف، باعث شد ایشان بتواند با مخالفان رژیم پهلوی در خارج از کشور، بهخصوص دانشجویان ایرانی خارج از کشور و نیز مبارزان سایر کشورها از جمله فلسطینیان، ارتباط نزدیکتری برقرار کند و تعبیر خود از اسلام شیعی را گسترش دهد؛ و سرانجام خروج از عراق هنگامی که اختلاف بین عراق و ایران بالا گرفت، عراق فشار بر ایرانیان را تشدید کرد. امام طی تلگرافی به احمدحسن البکر، اعتراض و اعلام کرد، از عراق خارج خواهد شد، اما حکومت عراق این اجازه را به ایشان نداد. پس از انعقاد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر بین ایران و عراق و کم شدن اختلافات دو دولت، فشارها روی امام بیشتر شدند و شاه از صدام خواست، رهبر نهضت اسلامی را به هند تبعید کند تا ارتباط بین امام و پیروانش در ایران دشوار شود، اما این تقاضای شاه برآورده نشد! آبان سال ۱۳۵۷ و درپی شهادت آیتالله سیدمصطفیخمینی، موج اعتراضات در ایران بالا گرفت و موج اصلی انقلاب کلید خورد. با بالا گرفتن خیزش عمومی در ایران در نیمه دوم سال ۱۳۵۷ و ارتباط مبارزین و انقلابیون ایران با امام، رژیم شاه بار دیگر از رژیم بعث عراق خواست تا با حصر ایشان، بین او و مردم فاصله بیندازد و در سیر انقلاب وقفه ایجاد کند. صدام این کار را کرد و خانه امام را تحت محاصره گرفت و رفت و آمدها را محدود کرد. رهبر انقلاب اسلامی پس از ۱۳ سال اقامت در عراق، سرانجام تصمیم گرفت این کشور را ترک کند. ابتدا قرار شد به کشوری اسلامی برود و کویت را انتخاب کرد، اما دولت کویت در مرز مانع از ورود امام به آن کشور شد. ایشان قبل از عزیمت طی پیام مهمی به ملت ایران اعلام داشت: «اکنون که بهناچار باید جوار امیرالمؤمنین (ع) را ترک کنم و در کشورهای اسلامی دست خود را برای خدمت به شما ملت محروم که مورد هجوم همه جانبه اجانب و وابستگان آنان هستید، باز نمیبینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه ممانعت کردند، به سوی فرانسه پرواز میکنم...».
رژیم شاه تصور میکرد، امام با عزیمت به کشوری اروپایی، دیگر نخواهد توانست با زائران انبوه ایرانی و غیرایرانی ارتباط برقرار کند و ارتباط او با انقلابیون و مبارزان داخل ایران قطع میشود و موج انقلاب، به خودی خود فروکش خواهد کرد. با این حال وقایع بعدی نشان داد، این بار هم تحلیلها غلط از آب درآمدند و حضور چهار ماهه امام در فرانسه، امواج انقلاب اسلامی را تا اقصی نقاط عالم برد و آثار و نتایج هجرت ایشان آشکار شدند. هجرت امام به فرانسه، سبب آشنایی جهانیان با افکار و اهداف رهبر نهضت اسلامی شد و حمایت آزادگان جهان از انقلاب ایران را به ارمغان آورد. تبعیدهای خواسته و ناخواسته امام، تأثیرات مهمی در سیره نظری و علمی ایشان داشت و توفیقات و فتوحات فراوانی را به ارمغان آورد. در جنبههای اجتماعی و سیاسی، از جمله: تببین طرح حکومت اسلامی، تشریح نقش مردم در سرنوشت خویش، روشنگری درباره نقش زنان در جامعه اسلامی، مواجهه با دول استعمارگر و امثال آن، تأثیر آنها را بهنیکی میتوان مشاهده کرد. یکی از راز و رمزهای برتری اندیشه امام، خلاقیتها و نوآوریهای بدیع ایشان نسبت به علمای همعصرشان، حاصل همین هجرتها قلمداد میشود. البته امام تمام فراز و نشیبهای زندگی خود را، از الطاف بیکران الهی و کمکهای غیبی میدانست که به وسیله خداوند انجام شده و میل و اراده ایشان، در آنها دخالتی نداشته است.