به گزارش شهدای ایران ، آنچه میخوانید گزارش روزنامه قدس از حال و هوای خیابانهای اطراف حرم مطهر رضوی در روز شهادت عالم آل محمد(ع) است:
روز گذشته در شهر شهادت، همه چیز رنگ و بوی دیگری داشت حتی مسافران قطارشهری. برای اینکه خودم را به سیل عظیم زائران امام مهربانیها در میدان شهدا برسانم، سوار قطارشهری شدم و با سیل جمعیت عزادار و سیاهپوش راهی ایستگاه پایانی عزاخانه آلالله(ع) در ماه صفر شدم. حال و هوای مردم با همه روزهای سال تفاوت داشت و غم نهانی در دلشان، آنان را به سکوتی سرشار از غم واداشته بود و با همین سکوت غمبار، همراه با زائران و مجاوران رضوی به میدان شهدا رسیدم.
عرصه میدان شهدا پر از موکبهایی بود که از گوشهگوشه ایران آمده بودند تا از زائران حضرت سلطان پذیرایی کنند. استانهای تهران، البرز، اصفهان، هرمزگان، مازندران و بندر امام خمینی(ره) عناوینی بود که از سر در موکبهای میدان شهدا در ذهنم مانده است.
در کنار این موکبها، چایخانه قاسم بنالحسن(ع) نیز با خادمی پسران نوجوان مشهدی فعال بود و پسربچههای کوچک این چایخانه نیز در حال سقایی آب به رسم اربعین با لیوان شیشهای و استیل بودند. در کنار چایخانه، ایستگاه صلواتی واکس کفش نیز با خادمی نوجوانان برپا بود. دختران نوجوان مانا نیز غرفهای در میدان شهدا داشتند که در آن مشغول کارهای هنری و آموزش آن به زائران نوجوان بودند.
در کنار همه پذیراییهای آب، شربت و غذا؛ اما آنچه دلها را به سمت نقطه کانونی این روز متوجه میکرد، دستههای عزایی بود که برای عرض ارادت به سمت حرم مطهر میرفتند. «شهر شهادت، امروز رنگ عزا گرفته»، مصرعی بود که در میدان شهدا به گوشم خورد و سپس چهرههای ماتمزده مردم را میدیدم که حکایت از حزن و اندوه این روز در شهر شهادت داشت.
همراه با سیل زائران عزادار حضرت ثامنالحجج(ع) به سمت حرم منور رفتم تا حکایت این دلدادگی دیرینه را با چشم سر ببینم، هر چند چشم سر عاجز از دیدن اسراری است که در نهانخانه دلهای زائران نهفته؛ اما اگر چشم سر خوب ببیند، اشک چشمها و دستهای بر سینه خورده از دیرینگی این انس و محبت خبر میدهند.
خیابان شیرازی مملو از دستههای عزاداری و مردم سوگواری بود که از روستاها و شهرهای مختلف ایران آمده بودند؛ از نوای سنج و دمامزنی هیئتی از خوزستان تا طبلزنی و ترومپتنوازی گروه نوای عشق از قم که همه مارش عزا مینواختند، مجاورت موکب مردم حله عراق و یزدیها در این خیابان، نشان از وحدتی عمیق میان شیعیان حول محور حضرت شمسالشموس(ع) داشت.
در مسیر، پاکبانان و مأموران نیروی انتظامی خدوم را میدیدم که با وجود اینکه دلشان میخواست در حال اقامه عزا باشند؛ اما با لباس خدمت مشغول انجام وظیفه خود بودند.
از این انبوه جمعیت جدا شدم تا به سمت خیابان امام رضا(ع) بروم. در این خیابان نیز سیل عاشقان اهل بیت(ع) تمامی نداشت و همه خود را به مشهدالرضا(ع) رسانده بودند تا در روز شهادت عالم آلمحمد(ع) در این نقطه از بهشت باشند؛ مردمی که فارغ از نوع پوشش و افکار متفاوت، نقطه مشترکی به نام امام مهربانیها داشتند. کودک و پیر و جوان همه در این مسیر قدم گذاشته بودند تا نشان دهند هنوز بر عهد دیرینه خود در محبت و مودت به اهل بیت پیامبر(ص) هستند. در این میان جوانان هلالاحمر نیز صندلی چرخدار به دست، در حال خدمترسانی به پدران و مادرانی بودند که در راه مانده یا دیگر توان ادامه دادن مسیر را نداشتند. این همدلی و همزبانی است که حرف اول و آخر را در این مسیر میزند.
در خیابان امام رضا(ع) نیز مانند خیابان شیرازی هیئتهایی حضور داشتند که از گوشهگوشه ایران خودشان را رسانده بودند؛ هیئتی از یکی از روستاهای استان مرکزی؛ اما به گونهای متفاوت در حال عزاداری بود. زنانی که زیر یک تابوت را به رسم زنان نوغان گرفته و در حال رفتن به سمت حرم مطهر رضوی بودند. این تشییع نمادین امام رضا(ع) نزدیک به هزار و 300 سال پیش است. اعداد، اینجا رنگ میبازند؛ چرا که این محبت به خاندان پیامبر(ص) است که هیچ وقت کهنه نمیشود و عیارش مانند طلا از سکه نمیافتد.
زبان مشترک مردم دیروز اشک بود و بغضهایی که با شنیدن «یا رضا جان(ع)» بر گلوی زائرانی که عزادار امامشان بودند، مینشست. بغضی بود که با یادآوری مظلومیت امام رضا(ع) در غربتی که توسط مأمون ملعون به ایشان تحمیل شد، به اشک تبدیل و بر گونههای زائرانش سرازیر میشد.
به میدان بیتالمقدس رسیدم؛ میدانی که میزبان علمها و کتلهای هیئتهای مذهبی از گوشه و کنار سرزمین سلمان بود.
در ادامه به سمت خیابان نواب صفوی رفتم. آنجا نیز سیل جمعیت زائران جاری بود. حالا دیگر نزدیک ظهر شده و موکبهای اطراف حرم مطهر در حال پخش غذاهای نذری به زائران بودند. دیروز هیچ زائری تشنه و گرسنه از حرم منور به خانه بازنگشت و این خوان پربرکت سلطان کرم بود که دیروز با دست شیعیان آن حضرت برای زائران پهن شده بود.
پس از خیابان نواب صفوی به سمت رهباغ رضوان رفتم؛ جایی که موکبهای زیادی از گوشهگوشه ایران دور هم جمع شده بودند. موکبی از نکای مازندران در بلندگو میگفت پس از ۲۰ روز خدمترسانی به زائران اربعین حسینی، به مشهدالرضا(ع) آمدهاند تا خادمی کنند برای زائران رضوی. بیشتر این موکبهایی که گرداگرد حریم رضوی جمع شدهاند، کربلایی هستند؛ چه اهالی بصره، چه کبودرآهنگ و کاشان خستگی را بیرون نکرده، لباس خدمت به امام مهربانیها را پوشیدهاند.
دو ساعت از اذان ظهر گذشته که به خیابان طبرسی رسیدم؛ خیابانی که هنوز مملو از جمعیت عزادارانی بود که به پابوسی امام مهربانیها میرسیدند. دستههای عزاداری کمتر شده؛ اما ذرهای از حجم حضور زائر و مجاور در این مسیر کم نشده بود.
امسال مراسم عزاداری برای حضرت رضا(ع) با همه سالها متفاوت است؛ چرا که شیعیان عراق و هند نیز در این عزاداری بزرگ مردمی شرکت کرده و به سهم خود سفرهای با کرامت برای زائران رضوی پهن کردند.
دو ماه عزاداری برای حضرات آلالله(ع) به نقطه پایانی خود رسید و همه رسیدند به مشهد. شهر شهادت، روز گذشته عزادار صاحبخانهای بود که رسم میهماننوازی را به خوبی ادا کرده و این مهربانی و انس است که پای دلتنگی را از همین لحظه به دل زائرانش باز میکند.