شهدای ایران : چهارشنبه، ششم شهریور مصادف است با سالروز شهادت ناصر کاظمی، فرمانده سپاه پیرانشهر و از فرماندهان دوران دفاع مقدس در سال ۱۳۶۱ درحین پاکسازی محور پیرانشهر- سردشت در یکی از روستاهای کردستان به شهادت رسید؛ فرمانده ای که در وصیتنامه خود هم به مسائل اعتقادی و اخلاقی اشاره کرده و هم به نکات سیاسی و انقلابی توجه داشته است.
کاظمی در وصیتنامه خود آورده است: اینجانب معتقدم هر که هر کاری کرد و هر نوشتهای که جمعآوری کرده باشد، با خود به آن دنیا خواهد برد و آن پروردگار یکتا است که باید قضاوت کند. شاید بیش از دو سال است که آمادگی شهادت را، به نظر خودم دارا میباشم ولی نظر خودم اصلاً شرط نیست نظر خداوند تبارک و تعالی شرط است.
این فرمانده شهید در وصیت نامه خود خواسته است تا «برای این که در این دنیای زودگذر، گرفتار انحراف نفس نشوید، همیشه به یاد خدا باشید» یا «ماهی یک بار به قبرستان شهدا بروید و درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای صدراسلام را فرا گیرید».
تقویت سپاه پاسداران از نظر عقیدتی، سیاسی و نظامی، انتخاب افراد مخلص و باتقوا به عنوان سیاستمداران کشور، جذب جوانان، تحمل عقیده مخالف، گذشت از اختلافات داخلی به خاطر رضای خدا و خون شهیدان و اجرای قانون به صورت یکسان برای همه از دیگر وصیت های شهید کاظمی است.
کاظمی در سال ۱۳۳۵ در خانوادهای معتقد و اهل تقوا در تهران دیده به جهان گشود. ناصر دوره ابتدایی را با نمرههای خوب پشت سر گذاشت تا وارد دبیرستان شد. او در این سنین، با شور و علاقه به مطالعه کتابهای دینی پرداخت تا بنیادهای اعتقادی و اخلاقی خود را با معارف اسلامی استوار سازد. وی پس از پایان دوره متوسطه در رشته های پیراپزشکی و تربیت بدنی پذیرفته شد و بنابه علاقهای که داشت تحصیلاتش را در رشته تربیت بدنی ادامه داد.
ناصر همزمان با تحصیل، به کار معلمی و تدریس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش زیادی از حقوق خود را صرف خریدن کتابهای دینی برای شاگردانش کرد. وی در کلاس با طرح مباحث دینی، اجتماعی و سیاسی، دانش آموزانش را نسبت به مشکلات روز و نیازهای قشر جوان آگاه کرد.
وی از فوتبالیست های خوب تهران بود و در تیم ایرانا به مربیگری مرحوم پرویز دهداری عضویت داشت. خصوصیاتی که مرحوم دهداری قبل از انقلاب داشت، شاخص بود و بازیکنانی هم که در این تیم بازی می کردند ویژگی های خاصی داشتند. وی به فرمان امام خمینی (ره ) لبیک گفت و از عرصه ورزش پا به صحنه نبرد برای دفاع از میهن گذاشت.
ناصر پس از گذراندن دوره کوتاه آموزش نظامی برای خدمت در استان سیستان و بلوچستان راهی آن منطقه شد و حدود چهار ماه در شهرستان زابل به مردم محروم و مستضعف ناحیه خدمت کرد.
به دنبال غائله « خلق عرب در خوزستان» به این استان رفته و به مقابله با توطئه گران برخاست و تا آخر غائله در خرمشهر ماند. وی هنوز از این توطئه نیاسوده بود که برای مبارزه با گروهک های ضد انقلاب کردستان، راهی این خطه از میهن اسلامی شد و به پیشنهاد شهید محمد بروجردی فرمانده وقت سپاه کردستان در ۱۰ دی سال ۱۳۵۸ همراه چند نفر به پاوه رفت.
ناصر فعالیت خود را در پاوه با سمت فرماندار آغاز کرد. وی که در این مسئولیت شایستگی لیاقت و کاردانی خود را نشان داده بود، طولی نکشید که علاوه بر مسئولیت فرمانداری به فرماندهی سپاه پاوه نیز منصوب شد. او بیشتر جلسات خود را با مسئولان شهر پس از فعالیت طاقت فرسای روزانه و در نیمههای شب برگزار میکرد و در طول مدت مسئولیت خود برای حل مشکلات مردم شهر از هیچ کوششی دریغ نکرد.
وی از طریق ایجاد وحدت بین سپاه و ارتش، به کارگیری نیروهای مردمی و طراحی چند عملیات، موفق شد تمام مناطق تحت اشغال ضد انقلاب را از چنگ آنها خارج کند و آرامش را به منطقه برگرداند. ناصر برای پاکسازی مناطق کردنشین از مردم بومی استفاده می کرد. همین امر باعث برقراری ارتباط عاطفی میان او و مردم شد و موجبات آزادی و پاکسازی منطقه نوربان و قشلاق در جاده پاوه را فراهم کرد. خبر این پیروزیها در منطقه پیچید و رعب و وحشت زیادی در دل ضدانقلاب افکند.
آزادسازی و پاکسازی باینگان، نودشه، نیسانه، نروی، نوسود، کله چناره و شمشی از دیگر اقداماتی است که توسط این شهید والامقام انجام شد. وی همچنین برای مقابله با گروه های مسلح ضد انقلاب در کردستان تیپ ویژه شهدا را تشکیل داد و فرماندهی آن را به عهده گرفت. ناصر پس از یک سال و نیم خدمات ارزشمند در پاوه به سنندج رفت و به عنوان مسئول سپاه پاسداران کردستان منصوب شد.
هشتمین جلد از مجموعه کتاب های قصه فرماندهان با عنوان فوتبال و جنگ نوشته محمود جوانبخت به شهید ناصر کاظمی اختصاص دارد و نویسنده زندگینامه این شهید را در قالب داستانی جذاب روایت میکند.
جوانبخت به دلایلی قبل از نگارش این کتاب درباره شخصیت شهید کاظمی مطالعاتی انجام داده و نسبت به او شناخت داشته است. به عقیده او، زمانی که محدوده نوشتن پیرامون شخصیت یک فرد است، نمیتوان رگههایی از تخیل را به آن اضافه کرد مگر آن که ماجراهایی جالب در زندگی آن افراد باشد. در این صورت تا زمانی که به حقیقت ماجرا و شخصیت حقیقی آن فرد آسیبی نرسد، میتوان چاشنی تخیل را هم به آن افزود.
نویسنده در نگارش فوتبال و جنگ گفت و گوهای ارزشمندی با برادر شهید کاظمی و همرزمان او داشته و از منابع مکتوبی که درباره سرداران شهید استان تهران تهیه شده، به خوبی بهره برده است. جوانبخت از زندگی این شهید، هشت ماجرای جذاب نقل می کند که یکی از داستانهای این کتاب بر اساس خاطرهای از دوست شهید است. در این خاطره به دورانی اشاره میشود که او برای سفر مکه انتخاب شده اما ناصر کاظمی به دوستش پیشنهاد میدهد به جای او به این سفر برود و میگوید «ممکن است تو به مکه بروی و من پیش خدا بروم.» در نهایت صبح روزی که آماده اعزام به مکه است، خبر شهادت کاظمی را از رادیو میشنود.
*ایرنا