به گزارش شهدای ایران : اصلاحطلبان که با روی کار آمدن دولت چهاردهم به یکباره از موضع منتقد به موقعیت مجری تغییر نقش دادهاند، ادبیات بدنه این جریان سیاسی را تند و رادیکالی خوانده و منافی فضای موجود میخوانند. واقعیت این است که دولت پزشکیان و اصلاحطلبان شعار «وفاق ملی» سر میدهند اما ادبیات و رویکرد اصلاحطلبانه خصوصا در بدنه شبکههای اجتماعی بسیار دور از این شعار است و تخریب و حرفهای تند رادیکالی عادت اعضای این جریان است.
از این روست که «عباس عبدی» فعال سیاسی این جریان طی نامهای سرگشاده به رئیس دولت اصلاحات مینویسد: « در نهايت صداي كساني به عنوان صداي اصلي اصلاحطلبي -كه در بعضي از اعضاي جبهه اصلاحات نمود بارز يافته- شناخته ميشود كه زباني راديكال و مبارزهجويانه دارند، زباني كه بنا به تحليل من تناسبي با مشي و راهبرد اصلاحطلبانه ندارد. در اينجا قصد تخطئه يا رد مشي مبارزه را ندارم، ولي ادبيات آن چه درست و چه نادرست باشد، متناسب با اصلاحطلبي نيست.»
وی افزاید: «اين رويكرد بيش از اينكه در پي اصلاح باشد، دنبال شكست دادن طرف مقابل و جايگزين شدن آن است، در دوگانه خير و شر گرفتار است و در نتيجه، قادر به ايجاد همدلي و فهم مشترك نيست. ادبيات مبارزه لوازم و اقتضائات خاص خود را دارد، نگاهش به قهرمان و عمل قهرمانانه است، شجاعت در بيان مواضع را به معناي آن ميداند كه موضعي افشاگرانه بگيرد و ... در اين ادبيات، افرادي كه هزينه ميدهند، ارزشمند و حتي بحق هستند. در حالي كه سياست مبتني بر اصلاحات معطوف به سود و خيري است كه از سياست نصيب جامعه و عموم ميشود.»
وی تصریح میکند: «سياست مبارزه و ستيز، ذاتپندار است و فاقد رويكرد تحليلي و جامعهشناختي و بيگانه از نسبيانديشي است. ذاتپنداري به دگماتيسم منجر ميشود كه لازمه سياست مبارزه است.»
اما این موضوع امروز و دیروز اصلاحطلبان نیست و پشت آن افرادی چون «سعید حجاریان» تئوریسین تاکتیکهای رادیکالی چون «فشار از پایین و چانه زنی» از بالا قرار دارند که در دولت اصلاحات نیز همین رویه ایدئولوژی رادیکال را به این جریان تزریق میکردند. اصلاحات نیز با همین رویکرد و دست فرمان تند تا به امروز اقدام کرده است. تا جایی که «مسعود پزشکیان» رئیس جمهوری درباره رفتار سیاسی خاتمی میگوید:" فکر نمیکردم خاتمی به اینجا برسد که رأی ندهد، طبیعتاً تحت فشار جریانهای تند است کما اینکه از قبل هم بوده است."
عباس عبدی اما در مرحله بعد از این نامه سرگشاده به خاتمی از فضای بسته و انحصاری قدرت اصلاحات نیز سخن میگوید. موضوعی که سالها در چالش میان احزاب اصلاحطلب ذیل شورای هماهنگی اصلاحات و حلقه اطراف رییس دولت اصلاحات که هر بار با نامهای مختلفی چون شورای راهبردی و شورای مشورتی و ... ظهور و بروز داشته و اعمال قدرت میکنند.
عبدی درباره این انحصارگرایی در اصلاحات مینویسد:" اين جريان در حال تبديل شدن به يك گروه بسته با رويشهاي اندك و ريزشهاي فراوان است. يكي آنكه مواضع آنها (در كنار محدوديتهاي رسمي) باعث شده تا نسل بعدي و جوانتر جايگزين نشوند و از طرف ديگر، حلقه روابط خودشان هم بسته و محدود به شبكه روابط دوستي و خانوادگي شده است. كافي است كه نگاهي به مجموعه افراد فعال آنان بيندازيم تا ببينيم كه اينها چند دهه است كه با يكديگر دوست و آشنا هستند؟»
وی با اشاره به قرابت فامیلی اصلاح طلبان که این انحصارطلبی را تشدید کرده میافزاید: «آنان اغلب در شرايط معين تاريخي و سياسي با يكديگر قرابت فكري و رفتاري داشتهاند، ولي اين قرابت فكري كمكم به مراودات خانوادگي و شغلي و... تبديل شده است و با تغيير شرايط همچنان همه آنان در يك گروه قرار دارند و چون هويت و موجوديت خود را در مبارزه (عليه ديگري) تعريف ميكنند، يك انسجام صوري و ناپايدار را تجربه ميكنند، در حالي كه جريان سياسي پويا بايد جاذبه و دافعه آن پاسخگوي نيازهاي جامعه باشد.»
موضوعی که عبدی مطرح میکند فراتر از یک چالش بلکه رویه انحصاری قدرت اصلاحطلبان و نوعی قبیله گرایی سیاسی است. اگر نگاهی به بخش هسته مرکزی قدرت در این جریان که تعیین کننده فعل و انفعلات این جناح است، بیندازیم نیز همان رادیکالیزمی را مشاهده میکنیم که عبدی بدان اشاره میکند.
درواقع همین هسته قدرت اطراف رییس دولت اصلاحات با ایدئولوژی رادیکالی سالها تعیین کننده کنش و واکنش اصلاحات و متعلقات آن بودهاند. افرادی چون حجاریان در این حلقه نقش محوری دارند.
«باید که شیوه سخنم را عوض کنم/ شد شد، اگر نشد دهنم را عوض کنم». درواقع اگر اصلاحات سعی دارد رادیکالیزم خود را به سمت اصلاحات مثبت سوق دهد باید از چنین مهرههایی عبور کند.
موضوعی که برای همگان در عرصه سیاسی در قبال ساختار جناح اصلاحات امری مبرهن است، وگرنه با این نیروها همچنان اصلاحات مسیر رادیکالیزم خود را طی میکند. طیفهایی چون کارگزاران که عملگرا هستند نیز یا در هسته قدرت نیستند و یا اگر وارد هسته شدهاند رویکرد رادیکالی اتخاذ کردهاند و پوست اندازی و تغییر مدیریتی آنان به سمت رادیکالیزه شدن پیش رفته است.
چالش روزنهگشایان که خواهان شرکت در انتخابات مجلس بودند در مقابل طیف تندرو که تحریم انتخابات را پیش گرفتند و رئیس دولت اصلاحات هم بر همین اساس پای صندوق رای حاضر شد از جمله همین موارد است.
با این شرایط اصلاحات برای رهایی از رادیکالیزم باید از رادیکالها عبور کند. نکتهای که عباس عبدی به طور غیر مستقیم این مقوله را مورد اشاره قرار میدهد. فردی که طراح تئوریسین عبور از رئیس دولت اصلاحات است حالا تلاش میکند عبور از ایدئولوژی رادیکالی را تئوریزه کند که در درون این جریان رسوب کرده است و این ماجرا کار سختی است و به همین سادگی اتفاق نمیافتد اما در این میان باید از نظریهپردازان تندرویی عبور کند که دهههاست در این جریان نفوذ داشته و اصلاحات با دست فرمان آنها هدایت شده است.