غلامرضا اولین فرزند خانواده بود. که 4خواهر و برادر دیگر هم داشت. او فرزندی شایسته برای خانواده بود.اگر چه سن کمی داشت اما به مسائل دینی و عبادی بسیار توجه نموده و اهمیت فراوانی می داد.حتی قبل از حضور در مدرسه برای ادای فریضه نماز جماعت به مسجد می رفت که امام جماعتش با آرامش بیشتر نماز بخواند و مستحبات و ادعیه های بعد از نماز را به جا آورد.
سن کم غلامرضا هرگز مانع نشد تا در تظاهرات ضد رژیم شاهنشاهی شرکت کند.آتش زدن لاستیک ،دیوار نوشت ها و شعارهای او هنوز در اذهان دوستانش باقی است.
غلامرضا بسیار به مسائل مذهبی متعهد بود.اگر چه به سن تکلیف نرسیده،اما نمازشبش هرگز ترک نمی شد.ساده می پوشید و بهترین ها را برای دوستانش می خواست.
زمزمه های ورود دشمن به خاک کشور که به گوشش رسید،راهی شد.13 سال بیشتر نداشت اما رفت.کتاب های درس خود را روی طاقچه خانه گذاشت و برای انجام فریضه ی جهاد در راه اسلام ،قرآن و کشورش راهی شد.
بی تابی های مادر اما،غلامرضا را نگران کرده بود.غلامرضا آمد تا بار دیگر با رضایت قلبی مادر و پدرش راهی شود.به مادرش گفت اگر تو بگوئی برو می روم و اگر بگوئی نرو،نمی روم.مادر گفت:تو سنی نداری و... غلامرضا گفت :« مادر در قرآن آمده است که «انالله واناالیه راجعون» .
شما باید خمس بچه هایت را بدهی!گفتم یعنی چه؟ گفت: « ما 5فرزندیم من می خواهم خمس فرزندانت شوم.»
مادر راضی شد و غلامرضا راهی جبهه ها....... و سرانجام با شروع عملیات والفجر مقدماتی به جبهه رقابیه اعزام شد.غلامرضا دراین عملیات آر پی جی زن بود.
رمز عملیات هم یاالله یالله یاالله بود.غلامرضا در حال رفتن به پشت خاکریزها بود که با انفجار گلوله توپ،ترکشی به ناحیه سرش اصابت کرد.بچه ها سعی کردند غلامرضا را به بیمارستان صحرایی برسانند و غلامرضا تا رسیدن به بیمارستان زیر لب زمزمه می کرد: یاالله، یاالله ،یاالله تا اینکه در شب بیست و یکمین روز از بهمن ماه سال 1362 به خیل شهدا پیوست.
خون غلامرضا در جبهه رقابیه ریخت تا سند و گواهی باشد بر حقانیت رزمندگان اسلام که در پاسخ به ندای امام زمان خویش قالوا بلی گویان راهی شدند.
راوی: کفایت برامالکی
مادر شهید غلامرضا بلیتی ظهرابی
منبع:جوان آنلاین