سیدعبدالله حسینی، از کسانی است که در شکلگیری شعر انقلاب اسلامی در مشهد نقش قابل توجهی داشته است، ترغیب شاعران طلبه به شعر و مسائلی از این دست باعث شد به سراغش برویم تا از خاطرات معطر آن سالها برایمان بگوید.
به گزارش شهدای ایران به نقل ازفارس؛رفته ایم سراغ دنیای شاعری سیدعبدالله حسینی. از آن سال
هایی که رهبری به مشهد میرفتند -یعنی دوران ریاست جمهوری شان- و نشست
شاعرانه ایشان با شاعران مشهد. حسینی از روزی گفت که وسط کنگره خبر رحلت
امام(ره) را شنیدند و بعد هم خبر رهبری حضرت آقا را.
- آقای حسینی! از روزهایی بگویید که حضرت آقا به مشهد می آمدند.
من در یک کنگرهای شعر میخواندم و در آنجا آقای «شمسایی» رئیس روابط عمومی ریاست جمهوری حضور داشت، از آنجا روابط ما شروع شد و قرار گذاشتیم که هر موقع آقا به مشهد میآیند ما برنامههایمان را شروع کنیم، در اولین فرصتی که آقا به مشهد آمدند از فرصت استفاده کردیم و جلسه دیدار با شاعران را برقرار کردیم و این اتفاق افتاد.
ـ بعد رفتید پیش آقا و شعر حوزه علمیه را راه انداختید.
بعد از این که این اتفاق فاخر افتاد ما قلهای را فتح کرده بودیم و آن این بود که ما بالاخره یک جلسهی شعری را از بالاترین مقام دولتی -یعنی رئیس جمهور- داشتیم. بعد خودمان هم وسط سال کنگره شعر حوزه را گذاشتیم.
ـ چه سالی؟
خرداد ماه سال ۱۳۶۶ یا ۶۷ دقیقاً سال آن خاطرم نیست.
* چند نفر از برگزیدگان شعر حوزه را به دیدار آقا بردیم و جلسات شعر نیمه رمضان راه افتاد
ـ با توجه به اینکه اولین کنگره شعر حوزه با ارتحال حضرت امام(ره) مصادف میشود.
نه، اولی آن نبود، فکر میکنم دومی با سومین کنگره بود که با ارتحال امام (ره) مصادف شد. ما وقتی یکی دو تا از این جلسات را برگزار کردیم به این نتیجه رسیدیم که چند نفر از برگزیدگان شعر حوزه را به دیدار آقا ببریم تا ایشان ظرفیت شعر حوزه را مشاهده کنند. به همین دلیل از ایشان برای بردن شاعران به تهران و ملاقات با ایشان وقت گرفتیم. وقتی که قرار ملاقات ما مشخص شد پانزدهم ماه مبارک رمضان بود و این اتفاق افتاد و ما شاعران را برای ملاقات خدمت آقا بردیم. بعد آقای «زم» این زرنگی را داشت که سال بعد هم که من در آفریقای جنوبی بودم و ایران نبودم این جلسات را ادامه دهد و این بحث همچنان از آنجا به بعد در غیاب من برگزار شد و هنوز هم ادامه دارد.
ـ جلسه شعر حوزهی علمیه را شما کلید زدید؟
اگر کنگره شعر طلاب منظورتان هست بله.
ـ تا چند سال ادامه داشت؟
فکر میکنم حدود سه کنگره آن را ما برگزار کردیم؛ بعد از آن به تهران آمد و بعد در قم برگزار شد و الان نمیدانم که برگزار میشود و یا نمیشود. در جریان مراحل بعد آن نیستم ولی آغاز آن را ما در خدمت دوستان بودیم.
* ماجرای پیام آقا به کنگره شعر
ـ شما کتابی را با عنوان «نافله باران» منتشر کردید که ابتدای آن پیام رهبری و مقدمه «علی معلم دامغانی» است. از شکلگیری این کتاب و مقدمهی «آقای معلم» و پیام رهبری بیشتر برایمان بگویید.
وقتی ما این قضیه را برای آقا مطرح کردیم دو خواهش از ایشان داشتیم؛ یکی این که بودجه کنگره را تامین کنند و دیگری اینکه پیام دهند و ایشان هم هر دو را قبول کردند. بودجه از طریق سازمان تبلیغات که آن زمان «آقای جنتی» رئیس آن بودند تامین شد که نزدیک ۵۰۰ هزار تومان از طریق سازمان تبلیغات تهران به دفتر تبلیغات مشهد واریز شد. این مبلغ برای دفتر تبلیغات مشهد خیلی جالب بود، چون یک مبلغ زیادی بود و با اینکه ما از روی آن خرج هم کرده بودیم باز هم یک مبلغی باقی مانده بود. این از نظر بودجه کنگره. مورد دیگر پیام آقا بود که یک واسطهای آن زمان بود به نام «حسین شاهمرادی زاده» -که در دفتر ارتباط داشت- ما از طریق ایشان پیام را میگرفتیم.
ما در حال تدارک برگزاری کنگره شعر بودیم که پیام تا ساعت ۹ شب برگزاری کنگره هنوز نرسیده بود، ساعت ۹ به آقای «شاهمرادی زاده» زنگ زدم و گفتم که هنوز پیام نرسیده است. ایشان گفتند آقا گفته من پیام را میدهم ولی چون جلسه داشتم یک مقدار به تاخیر افتاده است. من آن شب از ۹ به فاصله هر ۲۰ دقیقه به آقای «شاهمرادی زاده» زنگ میزدم و جویای پیام میشدم و او میگفت هنوز ایشان جلسه دارند و من نمیتوانم داخل بروم، اما گفتند امشب حتماً آقا پیام را به شما میدهند تا اینکه ساعت ۱۱ شد و پیام نیامد. مجدداً زنگ زدم و «شاهمرادی زاده» گفت الان جلسه آقا تمام شد و ما داریم میرویم پیام را آماده کنیم که بعد از ده، بیست دقیقه پیام ایشان را «شاهمرادیزاده» تلفنی به من گفت و من پیام را نوشتم و خیلی خوشحال از اینکه پیام را آقا دادند و فردا در کنگره شعر مطرح میشود. این پیام هم همان پیامی بود که برای سومین کنگره ما که مصادف با رحلت امام (ره) بود داده شد.
* وسط کنگره شعر خبر رحلت امام را شنیدیم
ـ دومین کنگره نبود؟
ـ نه سومین کنگره، البته دقیقاً سالهای آن را خاطرم نیست. آن شب، شب عجیبی بود چونکه مریضی حضرت امام (ره) مصادف شده بود. یادم هست که در کنگره نشته بودیم و شعرخوانی میکردیم. من و آقای «رشاد» برنامه را اجرا میکردیم و آقای «حائری شیرازی» هم در حال سخنرانی بود که یک برگهای به دست من دادند و گفتند که حال حضرت امام بد شده است و بگویید که مردم دعا کنند، ما در حال اجرای برنامههای پایانی بودیم که یادداشتی را به آقای «حائری شیرازی» دادم مبنی بر این که سخنرانیشان را کوتاهتر کنند و ایشان هم همین کار را کردند و بعد من پشتتر تریبون رفتم و خبر را با یک بغضی خواندم و گفتم دستم به دامن حضرت رضا (ع)... بعد گفتم دوستان ما نمیتوانیم این کنگره را ادامه دهیم و وقت نماز هم هست و همه میرویم و دست به دامن حضرت رضا (ع) میشویم. دیگر از آن لحظه به بعد همه متأثر شدند و دیدم همه از آنجا مستقیم به حرم رفتند. خلاصه برنامه کنگره روز اول تمام شد و ماند برای روز دوم، اما شب همان روز اول کنگره اعلام شد که حضرت امام (ره) به رحمت خدا رفتند. وقتی آنجا آن اتفاق افتاد گفتیم اگر بخواهیم کنگره را ادامه دهیم که دیگر مناسبت ندارد، ادامه هم ندهیم خب شاعران آمده اند و تدارک دیدهایم، چه کنیم؟ تصمیم گرفتیم که عنوان کنگره را از شعر حوزه و طلاب به «سوگ آفتاب» تغییر دهیم، یعنی همان کنگره با همان تشکیلات و دم و دستگاه و حساب و کتاب تغییر کرد و کنگره «در سوگ آفتاب» شد. شب آن روز هم همه نشسته بودند و دربارهی امام (ره) شعر گفته بودند؛ مثلاً «معلم» یک گوشهای کز کرده بود و گریه میکرد، «کاظمی» یک طرف دیگر، «گرمارودی» بود و بقیه شاعران هم همینطور و محصول آن این شد که فردای آن روز در کنگره هرکسی که آمد شعر خواند، شعرش دربارهی امام (ره) بود. در آن کنگره اتفاقاً «آهنگران» هم بود که شعر «کاظمی» را گرفت و در آنجا و بعدها در نماز جمعه هم خواند.
ـ بگذار تا زار زار گریه کنم...
بله، این شعر در آن کنگره سروده شد، این کنگره جوری شد که تا ۵۰-۴۰ روز بعد از رحلت امام (ره) تنها منبع صدا و سیما برای برگزاری برنامههای کنگره شعر حوزه و طلاب بود.
ـ خاطرتان هست چه کسانی در کنگره شعرخوانی کردند؟
نه، خاطرم نیست اما همهی شاعران مطرح امروز حوزه آنجا بودند؛ «آقای ژرفا»، «آقای رضایینیا»، «آقای قزوه»، «آقای ترکی»، «آقای سعیدی»، «آقای متقی»، «آقای جواد محقق»، «آقای محدثی» و خیلی دیگر از افراد بودند، همه کسانی که شعرشان در اینجا آمده در این کنگره شرکت داشتند و ما بعد از این اتفاق تلخ در همان شب که هنوز رهبری آقای خامنهای مشخص نشده بود، عنوان برنامه را تغییر دادیم و فردای آن شب داشتم برنامه را اجرا میکردم که مجدداً به من خبر دادند که «حضرت آیتالله خامنهای» به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شند و من این خبر را در آنجا اعلام کردم.
* اولین جایی که با آقای خامنهای بعد از رهبری بیعت شد
بعد از شنیدن این خبر در همانجا بیعت کردیم. اولین جایی که با «حضرت آیتالله خامنهای» در کشور بیعت شد در همان کنگره بود و از آن به بعد باز شعرها به یک وادی جدیدتری رسید.
ـ من اسامی این شاعرانی را که می خوانم -و در انجا بودند- در رابطه با شعر حوزه و نگاهشان اگر بحث خاصی دارید و ارتباطی با آنها دارید بفرمایید.
«ذکریا اخلاقی»؟
ما این دوستان را از دو طریق شناختیم؛ یکی اینکه فراخوان دادیم و در این فراخوان باید انصافاً من از ۳ نفر تشکر کنم زیرا واقعاً کمک کردند؛
«آقای حمیدزاده» در صدا و سیما که تبلیغ خبری آن را از تلویزیون پخش کرد و تاثیر زیادی در جذب مخاطب داشتند. «آقای دعایی» که در روزنامه اطلاعات پنج، شش بار در صفحه اول روزنامه خبر آن را چاپ کردند. و همین طور «آقای مسیح مهاجری» در روزنامه جمهوری اسلامی.
این سه نفر واقعاً در شناخت شاعران به ما کمک کردند که ما نزدیک به ۸۰۰ اثر را از سراسر کشور دریافت کنیم. از این ۸۰۰ اثر همه آنها قابل شرکت در کنگره نبودند. آنهایی که قابل شرکت در کنگره بودند همینهایی هست که الان لیستش آمده. برخی از اینها را ما توسط این فراخوان شناسایی کردیم و برخی دیگر را از طریق افراد، مثلاً من با «هادی سعیدی» آشنا نبودم و «آقای معلم» به من گفت طلبهای به نام «هادی سعیدی» هست که خیلی خوش فکر است و خیلی خوب هم شعر میگوید و در قم درس میخواند.
- با آقای «رضا شاکر اردکانی» چطور آشنا شدید.
اینها کسانی بودند که به دنبال فراخوان ما در آن کنگره شعر فرستاده بودند.
- با آقای «صابر امامی» چطور؟
او هم همینطور.
* قزوه در شناخت شاعران کمک زیادی به ما کرد
- یعنی اینها از قبل نه خودشان شعر داشتند و نه آشنایی؟
نه، هیچ کدام از اینها به غیر از «آقای قزوه» تا قبل از کنگره سراسری طلاب هیچ گونه شهرتی نداشتند. «آقای قزوه» هم به خاطر صفحه شعر مجله «امید انقلاب» شهرتی داشت و ایشان به یک محوری تبدیل شده بود که هر کسی که میخواست شعرش در «مجله امید انقلاب» چاپ شود باید به «آقای قزوه» مراجعه میکرد، چونکه مدیریت آن صفحه با «آقای قزوه» بود و خود «قزوه» هم در ارتباط با شناخت شاعران خیلی به ما کمک کرد و چون با شاعران در ارتباط بود یک لیست بلند بالایی به من داد و گفت این اسامی شاعران طلابی است که میتوانید آنها را به کنگره دعوت کنید تا شعر بخوانند. خود آقای «قزوه» با توجه به اینکه در مدرسه علوم قضایی قم درس میخواند، طلبه به حساب میآمد. روی همین حساب دوستانی مثل ایشان به ما کمک کردند و جمعی از کسانی که اسمشان را الان شما در اینها میبینید را دور هم گرد آوردند.
- از طلبههای غیر ایرانی مانند «سید ابوطالب مظفری» هم در این کنگره به چشم میخورد؛ این افراد را چگونه رصد کردید؟
همه آنها توسط این فراخوان دعوت شدهاند، یعنی در بین ۸۰۰ اثر شاعرانی دیدم که بعضی از آنها اهل افغانستان بودند
- آقای حسینی! از روزهایی بگویید که حضرت آقا به مشهد می آمدند.
من در یک کنگرهای شعر میخواندم و در آنجا آقای «شمسایی» رئیس روابط عمومی ریاست جمهوری حضور داشت، از آنجا روابط ما شروع شد و قرار گذاشتیم که هر موقع آقا به مشهد میآیند ما برنامههایمان را شروع کنیم، در اولین فرصتی که آقا به مشهد آمدند از فرصت استفاده کردیم و جلسه دیدار با شاعران را برقرار کردیم و این اتفاق افتاد.
ـ بعد رفتید پیش آقا و شعر حوزه علمیه را راه انداختید.
بعد از این که این اتفاق فاخر افتاد ما قلهای را فتح کرده بودیم و آن این بود که ما بالاخره یک جلسهی شعری را از بالاترین مقام دولتی -یعنی رئیس جمهور- داشتیم. بعد خودمان هم وسط سال کنگره شعر حوزه را گذاشتیم.
ـ چه سالی؟
خرداد ماه سال ۱۳۶۶ یا ۶۷ دقیقاً سال آن خاطرم نیست.
* چند نفر از برگزیدگان شعر حوزه را به دیدار آقا بردیم و جلسات شعر نیمه رمضان راه افتاد
ـ با توجه به اینکه اولین کنگره شعر حوزه با ارتحال حضرت امام(ره) مصادف میشود.
نه، اولی آن نبود، فکر میکنم دومی با سومین کنگره بود که با ارتحال امام (ره) مصادف شد. ما وقتی یکی دو تا از این جلسات را برگزار کردیم به این نتیجه رسیدیم که چند نفر از برگزیدگان شعر حوزه را به دیدار آقا ببریم تا ایشان ظرفیت شعر حوزه را مشاهده کنند. به همین دلیل از ایشان برای بردن شاعران به تهران و ملاقات با ایشان وقت گرفتیم. وقتی که قرار ملاقات ما مشخص شد پانزدهم ماه مبارک رمضان بود و این اتفاق افتاد و ما شاعران را برای ملاقات خدمت آقا بردیم. بعد آقای «زم» این زرنگی را داشت که سال بعد هم که من در آفریقای جنوبی بودم و ایران نبودم این جلسات را ادامه دهد و این بحث همچنان از آنجا به بعد در غیاب من برگزار شد و هنوز هم ادامه دارد.
ـ جلسه شعر حوزهی علمیه را شما کلید زدید؟
اگر کنگره شعر طلاب منظورتان هست بله.
ـ تا چند سال ادامه داشت؟
فکر میکنم حدود سه کنگره آن را ما برگزار کردیم؛ بعد از آن به تهران آمد و بعد در قم برگزار شد و الان نمیدانم که برگزار میشود و یا نمیشود. در جریان مراحل بعد آن نیستم ولی آغاز آن را ما در خدمت دوستان بودیم.
* ماجرای پیام آقا به کنگره شعر
ـ شما کتابی را با عنوان «نافله باران» منتشر کردید که ابتدای آن پیام رهبری و مقدمه «علی معلم دامغانی» است. از شکلگیری این کتاب و مقدمهی «آقای معلم» و پیام رهبری بیشتر برایمان بگویید.
وقتی ما این قضیه را برای آقا مطرح کردیم دو خواهش از ایشان داشتیم؛ یکی این که بودجه کنگره را تامین کنند و دیگری اینکه پیام دهند و ایشان هم هر دو را قبول کردند. بودجه از طریق سازمان تبلیغات که آن زمان «آقای جنتی» رئیس آن بودند تامین شد که نزدیک ۵۰۰ هزار تومان از طریق سازمان تبلیغات تهران به دفتر تبلیغات مشهد واریز شد. این مبلغ برای دفتر تبلیغات مشهد خیلی جالب بود، چون یک مبلغ زیادی بود و با اینکه ما از روی آن خرج هم کرده بودیم باز هم یک مبلغی باقی مانده بود. این از نظر بودجه کنگره. مورد دیگر پیام آقا بود که یک واسطهای آن زمان بود به نام «حسین شاهمرادی زاده» -که در دفتر ارتباط داشت- ما از طریق ایشان پیام را میگرفتیم.
ما در حال تدارک برگزاری کنگره شعر بودیم که پیام تا ساعت ۹ شب برگزاری کنگره هنوز نرسیده بود، ساعت ۹ به آقای «شاهمرادی زاده» زنگ زدم و گفتم که هنوز پیام نرسیده است. ایشان گفتند آقا گفته من پیام را میدهم ولی چون جلسه داشتم یک مقدار به تاخیر افتاده است. من آن شب از ۹ به فاصله هر ۲۰ دقیقه به آقای «شاهمرادی زاده» زنگ میزدم و جویای پیام میشدم و او میگفت هنوز ایشان جلسه دارند و من نمیتوانم داخل بروم، اما گفتند امشب حتماً آقا پیام را به شما میدهند تا اینکه ساعت ۱۱ شد و پیام نیامد. مجدداً زنگ زدم و «شاهمرادی زاده» گفت الان جلسه آقا تمام شد و ما داریم میرویم پیام را آماده کنیم که بعد از ده، بیست دقیقه پیام ایشان را «شاهمرادیزاده» تلفنی به من گفت و من پیام را نوشتم و خیلی خوشحال از اینکه پیام را آقا دادند و فردا در کنگره شعر مطرح میشود. این پیام هم همان پیامی بود که برای سومین کنگره ما که مصادف با رحلت امام (ره) بود داده شد.
* وسط کنگره شعر خبر رحلت امام را شنیدیم
ـ دومین کنگره نبود؟
ـ نه سومین کنگره، البته دقیقاً سالهای آن را خاطرم نیست. آن شب، شب عجیبی بود چونکه مریضی حضرت امام (ره) مصادف شده بود. یادم هست که در کنگره نشته بودیم و شعرخوانی میکردیم. من و آقای «رشاد» برنامه را اجرا میکردیم و آقای «حائری شیرازی» هم در حال سخنرانی بود که یک برگهای به دست من دادند و گفتند که حال حضرت امام بد شده است و بگویید که مردم دعا کنند، ما در حال اجرای برنامههای پایانی بودیم که یادداشتی را به آقای «حائری شیرازی» دادم مبنی بر این که سخنرانیشان را کوتاهتر کنند و ایشان هم همین کار را کردند و بعد من پشتتر تریبون رفتم و خبر را با یک بغضی خواندم و گفتم دستم به دامن حضرت رضا (ع)... بعد گفتم دوستان ما نمیتوانیم این کنگره را ادامه دهیم و وقت نماز هم هست و همه میرویم و دست به دامن حضرت رضا (ع) میشویم. دیگر از آن لحظه به بعد همه متأثر شدند و دیدم همه از آنجا مستقیم به حرم رفتند. خلاصه برنامه کنگره روز اول تمام شد و ماند برای روز دوم، اما شب همان روز اول کنگره اعلام شد که حضرت امام (ره) به رحمت خدا رفتند. وقتی آنجا آن اتفاق افتاد گفتیم اگر بخواهیم کنگره را ادامه دهیم که دیگر مناسبت ندارد، ادامه هم ندهیم خب شاعران آمده اند و تدارک دیدهایم، چه کنیم؟ تصمیم گرفتیم که عنوان کنگره را از شعر حوزه و طلاب به «سوگ آفتاب» تغییر دهیم، یعنی همان کنگره با همان تشکیلات و دم و دستگاه و حساب و کتاب تغییر کرد و کنگره «در سوگ آفتاب» شد. شب آن روز هم همه نشسته بودند و دربارهی امام (ره) شعر گفته بودند؛ مثلاً «معلم» یک گوشهای کز کرده بود و گریه میکرد، «کاظمی» یک طرف دیگر، «گرمارودی» بود و بقیه شاعران هم همینطور و محصول آن این شد که فردای آن روز در کنگره هرکسی که آمد شعر خواند، شعرش دربارهی امام (ره) بود. در آن کنگره اتفاقاً «آهنگران» هم بود که شعر «کاظمی» را گرفت و در آنجا و بعدها در نماز جمعه هم خواند.
ـ بگذار تا زار زار گریه کنم...
بله، این شعر در آن کنگره سروده شد، این کنگره جوری شد که تا ۵۰-۴۰ روز بعد از رحلت امام (ره) تنها منبع صدا و سیما برای برگزاری برنامههای کنگره شعر حوزه و طلاب بود.
ـ خاطرتان هست چه کسانی در کنگره شعرخوانی کردند؟
نه، خاطرم نیست اما همهی شاعران مطرح امروز حوزه آنجا بودند؛ «آقای ژرفا»، «آقای رضایینیا»، «آقای قزوه»، «آقای ترکی»، «آقای سعیدی»، «آقای متقی»، «آقای جواد محقق»، «آقای محدثی» و خیلی دیگر از افراد بودند، همه کسانی که شعرشان در اینجا آمده در این کنگره شرکت داشتند و ما بعد از این اتفاق تلخ در همان شب که هنوز رهبری آقای خامنهای مشخص نشده بود، عنوان برنامه را تغییر دادیم و فردای آن شب داشتم برنامه را اجرا میکردم که مجدداً به من خبر دادند که «حضرت آیتالله خامنهای» به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شند و من این خبر را در آنجا اعلام کردم.
* اولین جایی که با آقای خامنهای بعد از رهبری بیعت شد
بعد از شنیدن این خبر در همانجا بیعت کردیم. اولین جایی که با «حضرت آیتالله خامنهای» در کشور بیعت شد در همان کنگره بود و از آن به بعد باز شعرها به یک وادی جدیدتری رسید.
ـ من اسامی این شاعرانی را که می خوانم -و در انجا بودند- در رابطه با شعر حوزه و نگاهشان اگر بحث خاصی دارید و ارتباطی با آنها دارید بفرمایید.
«ذکریا اخلاقی»؟
ما این دوستان را از دو طریق شناختیم؛ یکی اینکه فراخوان دادیم و در این فراخوان باید انصافاً من از ۳ نفر تشکر کنم زیرا واقعاً کمک کردند؛
«آقای حمیدزاده» در صدا و سیما که تبلیغ خبری آن را از تلویزیون پخش کرد و تاثیر زیادی در جذب مخاطب داشتند. «آقای دعایی» که در روزنامه اطلاعات پنج، شش بار در صفحه اول روزنامه خبر آن را چاپ کردند. و همین طور «آقای مسیح مهاجری» در روزنامه جمهوری اسلامی.
این سه نفر واقعاً در شناخت شاعران به ما کمک کردند که ما نزدیک به ۸۰۰ اثر را از سراسر کشور دریافت کنیم. از این ۸۰۰ اثر همه آنها قابل شرکت در کنگره نبودند. آنهایی که قابل شرکت در کنگره بودند همینهایی هست که الان لیستش آمده. برخی از اینها را ما توسط این فراخوان شناسایی کردیم و برخی دیگر را از طریق افراد، مثلاً من با «هادی سعیدی» آشنا نبودم و «آقای معلم» به من گفت طلبهای به نام «هادی سعیدی» هست که خیلی خوش فکر است و خیلی خوب هم شعر میگوید و در قم درس میخواند.
- با آقای «رضا شاکر اردکانی» چطور آشنا شدید.
اینها کسانی بودند که به دنبال فراخوان ما در آن کنگره شعر فرستاده بودند.
- با آقای «صابر امامی» چطور؟
او هم همینطور.
* قزوه در شناخت شاعران کمک زیادی به ما کرد
- یعنی اینها از قبل نه خودشان شعر داشتند و نه آشنایی؟
نه، هیچ کدام از اینها به غیر از «آقای قزوه» تا قبل از کنگره سراسری طلاب هیچ گونه شهرتی نداشتند. «آقای قزوه» هم به خاطر صفحه شعر مجله «امید انقلاب» شهرتی داشت و ایشان به یک محوری تبدیل شده بود که هر کسی که میخواست شعرش در «مجله امید انقلاب» چاپ شود باید به «آقای قزوه» مراجعه میکرد، چونکه مدیریت آن صفحه با «آقای قزوه» بود و خود «قزوه» هم در ارتباط با شناخت شاعران خیلی به ما کمک کرد و چون با شاعران در ارتباط بود یک لیست بلند بالایی به من داد و گفت این اسامی شاعران طلابی است که میتوانید آنها را به کنگره دعوت کنید تا شعر بخوانند. خود آقای «قزوه» با توجه به اینکه در مدرسه علوم قضایی قم درس میخواند، طلبه به حساب میآمد. روی همین حساب دوستانی مثل ایشان به ما کمک کردند و جمعی از کسانی که اسمشان را الان شما در اینها میبینید را دور هم گرد آوردند.
- از طلبههای غیر ایرانی مانند «سید ابوطالب مظفری» هم در این کنگره به چشم میخورد؛ این افراد را چگونه رصد کردید؟
همه آنها توسط این فراخوان دعوت شدهاند، یعنی در بین ۸۰۰ اثر شاعرانی دیدم که بعضی از آنها اهل افغانستان بودند