چندی پیش پسر رزمندهای خراسانی نامهای را روی صفحه شخصی فرخنژاد در فیس بوک قرار دارد و از این بازیگر خواست تا با انتشار این نامه مردم برای سلامتی پدرش دعا کنند.
«حمید خان سلام
من و خانوادهام ازهواداران کوی تو هستیم
پدرم رزمنده دوره جنگه. سرطان مری داره. فردا برای آخرین جواب دکتر دارم میارمش تهران. ازت پول وکمک نمیخوام.
فقط میخوام این نامه رو بدون ذکر اسم من برای یکی دوساعت بذاری رو صفحهات تا اگر کسی خواست برای پیرمردی که باداشتن 6تا بچه داوطلبانه به جبهه رفت و یک گوشش کر شد و دنبال جانبازی و اینجور چیزها هم نرفت ،دعایی بکنه،دعایی بکنه.خاطرت عزیزه حتی اگر خواهشم بیجواب بمونه. دوستدارت ….. از خراسان شمالی»
با انتشار این نامه در فیسبوک فرخنژاد و پیگیریهای این بازیگر مراحل درمان این رزمنده خراسانی بصورت رایگان انجام شد که روز گذشته نامهای با عنوان « پسر رزمنده ناشناس خراسانی» در همان صفحه شخصی منتشر شد.
«حمیدخان سلام
سال ها پیش شعری نوشته بودم با عنوان "برای تو میترسم". منظورم این بودکه به خاطر تو میترسم،به جای تو میترسم، از دست روزگار تو میترسم. ما خراسانیها لهجه داریم مثل همۀ اقوام ایرانی.
حمیدخان
لهجهام چقدر صادقانه بود که بیسوال و جواب نامۀ التماس دعایم را روی صفحۀ فیس بوکت گذاشتی؟ ممنونم. آز آنجا که بایدخلاصه گفت،خلاصه بگویم:
پدرم که چهاربار به جبهه رفت درحالی که شش فرزند داشت، بعد از جنگ درسال 1373 ازکار بیکار شد. و دوباره از آن سال تاسال 1390 برای کسب روزی حلال در90کیلومتری خانهمان مشغول به کارشد و هرهفته یک روز به خانه میآمد. حاصل این فداکاری 17ساله سروسامان گرفتن پنج نفر از بچهها بود. قطعه زمینی هم داشت که فروخت و برای تشرف به خانۀ خدا ثبت نام کرد. بعد از بازنشستگی چند صباحی را به ساختن خانه با وام مسکن مهرگذراند و چندماهی از ساختن خانه و رسیدن به اندکی آرامش نگذشته بود که حالش خراب شد و بعد از مراجعه به دکتر فهمیدیم سرطان مری دارد.شیمی درمانی و پرتو درمانی هم زمان،یک بار غده را از بین برد ولی چند ماه بعد دوباره غدهای ازبخش تحتانی مری عود کرد. امتیاز حج را فروخت و خرج درمان کرد.حالاپدرم آنقدر لاغر شده که به فکر عمل جراحی باشیم. بعداز پیامی که به شما دادم،مردم و شماشرمندهمان کردید. فردای آن روز وقتی همدیگر را دیدیم گفتم دلیل کارم این بود که ببینم کسی امثال پدرم را یادش هست؟ شما گفتید:مردم هیچ وقت قهرمانهایشان را فراموش نمیکنند. همه اتفاقات ریز و درشتی که از آن روزافتاده معنای عینی همین جمله است. پدرم که قل هوالله خواندنش برای سلامتی همه ترک نمیشود،بعد از شنیدن ماجرا روحیهاش هزار برابر شده چون خدا گفته:مرا با زبانی که با آن معصیت نکردهاید بخوانیدتا اجابتتان کنم. پدرم از همهتان تشکر کرد و بازشروع کرد به قل هوالله خواندن. از آن روز به بعد با اطلاعرسانی شما به آقای دکتر زالی رییس محترم سازمان نظام پزشکی کشور و معاون محترم ایشان آقای دکتر امی و پزشک جراح زبردست استاد دکترافشار و آقای دکتر میراسماعیلی ،همۀ حضرات آنچه از لطف و محبت که میسر بود،ازپدرم دریغ نکردند و خستگی این کهنه سرباز انقلاب را از تنش درآوردند. به مدد دعای مردم،پیگیریهای شما و حضرات پزشکی که نامشان را بردم و صدالبته عنایات خدا و امام زمان امور درمان ایشان ،بدون دریافت هزینهای درحال انجام است. پدرم شنوایی گوش راستش را در جبهه از دست داد تا گوش شنوای حرف راست ازدست نرود. من وهمۀ خانوادهام تاابد هربار به زیارت حرم آقام علی ابن موسی الرضا مشرف شویم، حاجت همۀ کسانی را که راه درمان پدرمان را هموارکردند،از او و خدای او خواهیم خواست.
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من، بی تو مباد جای تو»