شهدای ایران:مهدی شیردلیان/تیک تاک شب لحظاتِ آخر خود را در تاریکی محض، مستبدانه طی میکند و در اوج ناباوری و یأس، فَلَقْ خود را همچون روزنه امید در دل شب نمایان میکند و نوید روشنایی سپهر را بار دیگر به جهانیان میدهد، هر چند مقوله عادت این معجزه را بر اثر تکرار همچون معجزات دیگر برای نسل بشر عادی جلوه میدهد.
لحظات، لحظاتِ خماریِ خواب است و سر کندن و جان کندن از بالین، دردسرها دارد.
ذهن خلاق میشود و خَناس پیشنهادات وسوسهکننده و زیرکانه خود را بکار میگیرد که بگذار لحظاتی بعد و با عرفانی صدچندان بلند شو و هزاران توجیه دیگر در ذهن تِلوء تِلوء میخورد و اگر حواست نباشد، «میشود آنچه که نباید بشود».
مَجال فَلَقْ تنگ است، همچون دَرکِ عِطرِ گلِ محمدی در کنار باغستان برای رهگذر، دَر گُذر است؛ آنطرف را نگاه میکنی، جای گرم است و آسوده! و بساط راحتطلبی به اندازه قاعده مهیا؛ اما مستحب و واجب تو را فرا میخواند.
در چکاچک استدلالات و غُرش تراوشات ذهنم سوالی متبادر میشود. بپا خاستن سحرگاه برای فریضه مستحب و واجب الهی را برای چه میخواهم؟ آیا منظور زنده کردن یا هویدا کردن «ترس از خدا»، «خودشناسی»، «توحید»، «معاد»، «زهد و پرهیزگاری» و... در وجودم است؟
هر چه در تکتک این خصائل زیبا جستار میکنم، اقناع در ضمیر وجودیام رُخ نمیدهد. سراغ آن را باید در واژهای تجسس کنم که برازنده آن اصل باشد. میدانی چرا؟ اگر منش مورد نظر را نیابم، زوائد اخلاقی در مسیر کسب سجایای والای اخلاقی رشد نموده و انسان دچار «غفلت، روزمرگی و عادت» شده، یا «عُجب، تکبر و نخوت» او را فرا میگیرد.
پیرعابد هم که باشی واژه و خصلت والا را نیابی و مراقبت نکنی، میشوی برصیصای عابد که در آنی هر چه زهد و پرهیزگاری اندوختهای بر باد دهی و دچار اعمالی میشوی که در مخیلهات هم نمیگنجد و در اوج بیآبرویی میان خلق و خالق فرصتی برای جبران هم نمییابی.
بیشک در این مسیر تلهگذاری نفس امّاره و شیاطین بسیار است.
جستجو کن، باید راه میانبری باشد، همان راه و تلنگری که «رسول تُرک» و «علی گندابی» را به توبه میگراید و به مقامی میرساند که همگان به حالشان غبطه میخورند و از پستی لئامت، رذالت و ضلالت به رفعتِ عزت و هدایت صعود میکنند.
درست است، باید «عاشق» شوی و «معرفت» یابی!
تو باید عاشق شوی تا سحرگاهت، عبادتت، نمازت، معادت، توحیدت، ایثار و شهادتت معنی پیدا کند.
عاشق که باشی فرقی نمیکند تو چه میخواهی، باید ببینی معشوقت چه میخواهد. آنگاه که خواست الهی بر هوای نفس پیشی گیرد، میتوانی کلمه «عاشقِ با معرفت» را برای خود برجسته داری.
برای رسیدن این مقوله نیز راه طولانی در پیش است پس چطور میتوان راه را کوتاه و کوتاهتر کرد. جواب را در حدیثی که بارها و بارها شنیدهایم که «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاه، امام حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است »، مییابم و آن را در راستای آنچه در نماز میخوانیم «إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» درک میکنم.
حسین(ع) این امام همام، سیر و سلوکش منحصر به زمان و مکان مشخصی نیست، فقط کافی است عاشقش شوی تا از راه عاشقی و دلدادگی به او، به قرب الهی برسی. از هر طرف به این کشتی نجات چنگ بیندازی راه را درست رفتهای، چه عارف و زاهد و پارسا بوده باشی و چه عامی و عاصی که از راه انحراف به راه اصلی برگشته باشی.
سخن سحرگاه و عاشقی بود.
سیر و سلوک سحرگاهان و نماز صبح شبیهتریناند به امام حسین(ع) و ماجرای عاشورایش. چگونه؟! گوش کن! نجوایی صدایت میکند که «اگر میخواهی شبانگاه و سحرگاهِ عشق بر نماز و سجادهی خضوع و خشوع بنشینی»، باید همچون مولا ابا عبدالله(ع) «در برابر منیتهای وجودی خود و شیاطینی که در برابر اسلام صفآرایی کردند، بایستی».
خواب و فربه کردن جسم در شب شیرین است و اگر این غرایز اولیه و راحتطلبی کفهاش سنگین شود منیتهای دیگر را که فراتر از این است را چگونه پس میزنی؟ همه این مراحل زنجیروار طی میشود! بدون منیت در برابر خدا، سجاده پهن میشود و خودبخود اشکی روانه آستان پاک ملکوت میشود، دل جلا پیدا میکند و آنگاه است که در ذهنت هر چه خواسته و مشکلات جهان خاکی است، فراموش میشود و به قول سعدی خدای خود را اینگونه پیدا میکنی که: گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم / چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی.
شب، راز و رمزهای بسیار دارد. قرآن در شب نازل شد. حضرت محمد(ص) معراجش در شب اتفاق افتاد و امام حسین(ع) در شب آخر وصلش به حق، چراغ خیام را خاموش کرد تا ناخالصیها زوده شود و هر که ماند، «راه را نه از چشم سر، با چشم دل» انتخاب کرد و تا سحرگاه هم او و هم اصحابش برای خدای خود نجوا سر دادند و دلبری کردند.
امام حسین(ع) تا میتوانست برای یارانش همچون «سحرگاهان» ناز کرد! که نیازی به شما ندارم هر که میخواهد برود و آسوده به زندگی و زن و فرزند [خوابش] برسد، عاشقان، سمج بودند و معشوق تا آخرین لحظه حتی برای فرزندان و اهل بیتش ناز میکرد!
هر عاشقی در این دنیا برای معشوق رقیب نمیپذیرد. اما اصحاب و عاشقان حسین(ع) در آن شب این رسم عاشقی را برهم زدند! علیاکبر(ع) و قاسم(ع)، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و ... همه اهل بیت، یاران و اصحاب در سحرگاه و شبانگاه برای هم تعریف میکنند که چگونه میخواهند برای معشوقشان [امام حسین(ع)]، روز عاشورا دلبری کنند.
بر خود نهیب میزنم کُرنش در برابر دنیا بس است! گر خواهی در این راه تصوری به سر برانی به قول مولانا: «آب کم جوی و تشنگی آور به کف».