به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، بعد از عملیات 17 آذر خبرنگاری از خبرگزاری پارس، آمده بود تا از منطقه گزارش تهیه کند. به دلیل خستگی رمق نداشتم و در گوشه ای افتاده بودم اما صدای خبرنگار را می شنیدم که مشغول مصاحبه بود.
کسی که مصاحبه می کرد، از نیروهای طرفدار بنی صدر بود. او تمامی اتفاقات و پیروزی هایی که توسط فداییان اسلام انجام شده بود را به نیروهای بنی صدر نسبت می داد و می گفت ال کردیم و بل کردیم و اینجا را گرفتیم و این تعداد اسیر کردیم. همین طور پشت هم از شجاعتها و فتوحات نیروهای بنیصدر می گفت.
با این که حال خوبی نداشتم اما دیگر نتوانستم طاقت بیاورم. بلند شدم و رفتم به خبرنگار گفتم «آقا صبر کن این داره دروغ می گه، اصلاً وقتی ما اینجا عملیات کردیم اینها اینجا نبودند؛ ما توقع نداریم اسم ما رو توی بوق و کرنا کنند اما دیگه نمی توانیم ببینیم که اینها از راه برسند و عملیات را به نفع خودشان ثبت کنند. این بابا داره دروغ می گه».
آقا (شهید هاشمی) وقتی دید من سر و صدا می کنم، گفت: «ولشون کن، چیزی نمی خواد بگی» اما نمی توانستنم ساکت بمانم. به خبرنگار گفتم «این عملیات توسط فداییان اسلام در 17 آْذر انجام شد و چند نفر از نیروهای با ارزشمون توی این عملیات شهید شدند».
وقتی این را گفتم، آقا جلو آمد و او را صدا زد و گفت «اگه تو راست می گویی، بگو ببینم جنازه عراقیها رو چه کار کردید؟» او گفت «نمی دونم خبر ندارم». بعد آقا دست یکی از جنازههای عراقی را از خاک کشید بیرون و با نشان دادن آن گفت «تو که اینقدر آسمون و ریسمون کردی، چطور نمی دونی چه بلایی سر جنازه عراقیها آمده؟».
خبرنگار پارس وقتی آقا دست جنازه عراقی را از خاک بیرون کشید فوراً عکس گرفت و گفت «ممنون، همین اندازه کفایت کرد و من فهمیدم کی راست می گه، کی دروغ».
راوی: داوود نارنجی نژاد