در عملیات «کربلای 4» لحظه قبل از شروع عملیات، این عملیات لو رفت و دشمن شروع کرد به ریختن آتش در ساحل ما.
تعداد زیادی از لشکرها در ساحل کم عرض رودخانه اروند بین نهر خیِّن و نهر عَرَیض وارد ساحل میشدند، عرض رودخانه هم 400 متر بود، در لابلای چولانها و نیهای کوتاه نشسته بودند و کفشهای غواصی را پای خودشان میکردند، انفجار عظیمی رخ داد، دشمن همه آتش را در این ساحل باز کرد؛ هواپیماها منور ریختند و منطقه مثل روز روشن شد.
لب خاکریز نشسته بودم، نگاه کردم، فرمانده گردان چشمش را به چشم من دوخت، او با این نگاهش میخواست از من تکلیف کند که چه کار کنم؟
جوی خون از چولانها به سمت رودخانه جاری شده بود؛ حداقل 10 ـ 15 نفر از بچهها در نقطهای که بودیم، شهید شدند؛ وقتی که گردان 300 نفره از ابتدای پل دریاچه ماهی به طرف انتها میآمد، به 200 نفر میرسید؛ آنها مجروح یا شهید میشدند و اطراف پل میریختند.
فرمانده ایستاده میآمد، وقتی گفتم برو، سؤال نکرد؛ بچهها با ندای «یا زهرا(س)» و «یا حسین (ع)» میرفتند.
عراقیها مثل صیادهایی که مرغابی صید میکنند، لب ساحل ایستاده بودند و ساحل را شکستند. علی رغم اینکه برخی میگویند عملیات «کربلای 4» ناموفق بود، به نظرم عملیاتی موفقیتآمیز بود به دلیل فرماندهی در جنگ بود.