شهدای ایران shohadayeiran.com

یادداشت؛
بزرگترین ویژگی فتنه اخیر آن است که سطح تقابل و تعارض خود را به سرعت به اصل «اسلام» و «حاکمیت اسلامی» و «احکام شریعت» کشاند و در یک اشتباه راهبردی «فضای فتنه» را به یک فضای صاف و روشن و بدون غبار مبدل نمود. این اشتباه راهبردی را می‌توان بیش از هر چیز محصول «آمایش ناصحیح اجتماعی» و اشتباه محاسباتی سرویس‌های امنیتی غرب در پایش جامعه ایران و اعتماد به گزارش‌های تهیه شده توسط مشتی مُزدور و پروژه‌بگیر از فراوانی درصد بی‌رغبتی جامعه ایران به «اسلام» و «حاکمیت اسلامی» قلمداد نمود.
سرویس فرهنگی   شهدای ایران:محمدرضا مهدوی‌پور/ در بخش نخست این یادداشت با عنوان «نقش‌آفرینی ویژه سلبریتی‌ها در پروسه اَندَلُسیزاسیون انقلاب اسلامی ایران» و سپس در قسمت دوم آن و در قالب مطلبی با عنوان «پروسه اَندَلُسیزاسیون انقلاب اسلامی ایران و بروز کارکرد سلبریتی‌ها در بسط فحشاسالاری» سعی شد تا به بررسی برخی جوانب و واقعیت‌های «فتنه مهسا» پرداخته شود و ضمن تبارشناسی این فتنه و زمینه‌های ایجاد آن معین گردد که چگونه این فتنه منجر به پُررنگ شدن ابعاد درگیری و علنی‌شدن معارضت «شیاطین» کوچک و بزرگ با «اسلام» گردید و به عنوان نخستین ثمره مختص و محصول مستقیم برداشت شده از «پروسه اَندَلُسیزاسیون» عمل نموده است.


شورش

اما اکنون و در بخش پایانی این سلسله مطالب تلاش می‌شود تا با تمرکز بر طیف‌شناسی عناصر دخیل در این فتنه به مرور چند نکته در این‌باره بپردازیم:

۱/ تمرکز اصلی در «پروسه اَندَلُسیزاسیون» بر بازتولید «جاهلیّت» است. البته باید توجه داشت که «جاهلیّت» فقط به معنای فقدان علم نیست؛ در تعبیرات اسلامی و در ادبیات اسلامی «جاهلیّت» معنای بسیار وسیع‌تری دارد؛ بخشی از «جاهلیّت» فقدان علم و نداشتن علم است امّا «جاهلیّت» به معنای وسیع عبارت است از غلبه و حاکمیّت نیروی شهوت و غضب انسانی بر محیط زندگی. بر این اساس اگر چه در اصطلاح قرآن و حدیث و عرف اسلامی، دوران مقابل با «دوران بعثت پیامبر خاتم» را دوران «جاهلیّت» می‌نامند؛ اما در عین حال قرآن کریم از این دوران با عنوان «جاهلیه‌الاولی» تعبیر می‌فرماید تا بتوان «سبک زندگی جاهلیّت» را به همه دوران‌ها تعمیم داد و متوجه این مهم گردید که «جاهلیّت» یعنی جوامع انسانی، تحت تأثیر تمایلات شهوی و غضبیِ عمدتا فرمانروایان خود به شکلی در بیاید که فضائل در آن گم بشود و رذائل حاکم بشود. البته باید توجه داشت که فرق جاهلیّت صدر اوّل یا همان «جاهلیه‌الاولی» با جاهلیت امروز به عنوان «جاهلیّت مُدرن» در این است که امروز «جاهلیّت» مسلّح و مجهّز است به سلاح علم، به سلاح دانش؛ یعنی علم که مایه‌ی رستگاری انسان باید باشد، وسیله‌ای شده است برای تیره‌روزی انسان، برای بدبختی جوامع بشری. موضوعی که سبب شده تا ملّت‌های بسیاری در سطح جهان در زیر چکمه‌ی استعمار لِه شوند، منابع آنها غارت شود، خودِ آنها تحقیر شوند و به ملتی عقب‌افتاده مبدل گردند. از این منظر امروز «جاهلیّت» بازتولید شده است؛ با توان بسیار بالا، با خطر صدها بلکه هزارها برابرِ «جاهلیّت» روزهای اوّل و دوران اوّل اسلام و در این میان برای مقابله با آن در درجه‌ی اوّل «بصیرت» و در درجه‌ی دوّم «عزم و همّت» لازم است.



۲/ اروپایی‌ها وقتی خواستند «اَندَلُس» را از مسلمانان پس بگیرند، اقدامی بلندمدّت کردند. آنها به فاسد کردن جوانان پرداختند و در این راستا انگیزه‌های مختلف مذهبی یا سیاسی داشتند. یکی از کارها این بود که تاکستان‌هایی را وقف کردند تا شراب آنها را به‌طور مجّانی در اختیار جوانان قرار دهند! جوانان را به سمت زنان و دختران خود سوق دادند تا آنها را به شهوات آلوده کنند! «گذشت زمان راه‌های اصلی برای فاسد یا آباد کردن یک ملت را عوض نمی‌کند». امروز هم آنها همین کار را می‌کنند. البته دشمن هدف‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی هم دارد. هدف‌های اقتصادی‌اش معلوم است؛ آنها اهداف فرهنگی هم دارند. به «فرهنگ اسلامی» کینه می‌ورزند و با آن عناد دارند. «فرهنگ اسلامی» آراءِ روشنفکران اروپا را به چالش کشیده و «لیبرال دموکراسی» را که پرچم برافراشته‌ی غرب است، مورد تردید قرار داده است. فرهنگ اسلامی روح «استقلال‌طلبی» و رشادت را در جامعه‌ی بزرگ و یک میلیارد و چند صدمیلیونیِ مسلمانان، ترویج می‌کند و این امر در حسّاس‌ترین منطقه‌ی دنیا از لحاظ استراتژیک و منابع نفتی و زیر زمینی، شدّت بیشتری دارد. فرهنگ اسلامی، این جامعه‌ی بزرگ را به فکر حیات مجدّد خود انداخته است؛ بنابراین به آن کینه می‌ورزند و قصد کوبیدن الگوی الهام‌بخش این فرهنگ، یعنی «ایران اسلامی» را دارند.


۳/ یکی از مولفه‌های «جاهلیّت» بازتولید شده بر بستر «پروسه اَندَلُسیزاسیون» آن است که «ملّت ایران» را و «ملّیّت ایرانی» را و «خلقیّات ایرانی» را تحقیر کند. از این منظر است که آن‌ کسانی ‌که «مبانی اسلامی» را در ذهن‌ها متزلزل می‌کنند، آن ‌کسانی ‌که «شعارهای اصلی انقلاب» را مورد تعرّض جدّی قرار می‌دهند، آن ‌کسانی ‌که «نهاد خانواده مسلمان ایرانی» را بی‌ارزش جلوه می‌دهند و ... را می‌بایست به عنوان پیاده‌نظام و عَمله «جاهلیّت مُدرن» برشمرد. پیاده نظامی که بخشی از ایشان به واسطه برخورداری از ظرفیت «رسانه» در جهان امروز به عنوان «سلبریتی» شناخته می‌شوند. اینها امروز در جامعه‌ی ما هست؛ کسانی که بر غرایض مادی و جنسی در جامعه دامن می‌زنند و به واسطه سبک زندگی خود «اباحه‌گری » و «لذت‌گرایی» (Hedonism) را به عنوان یک امر مطلوب و یک ارزش به جامعه معرفی می‌سازند. این در حالی است که اصالت بخشیدن به شهوات و «لذّت» و «اصالة‌اللّذّه» همان سوغات فرهنگ غربی است. سبک زندگی منحطی که از هیچ‌گونه قرابتی با «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» برخوردار نیست و هرچه موجب «لذّت» بشود را «مباح» می‌دانند.



۴/ بخشی از «جاهلیّت» بازتولید شده امروز محصول حضور پُررنگ «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» در عرصه‌های مختلف اجتماعی و الگوسازی و عرضه گسترده «سبک زندگی اباحه‌گرایانه» ایشان در جامعه است. حضوری که نه تنها میزان تعقل و تفکر را در سطح جامعه بالا نمی‌برد؛ بلکه منجر به «فحشاسالاری» و غلبه آن حتی بر روح «دموکراسی» در جوامع مختلف و بالاخص ایران شده و به عنوان پدیده‌ای غالب در مقابله و هجو «دموکراسی» مورد توجه واقع می‌شود. عاملی موثر از برای نزول مرتبه و فروکاست سطح «مردم‌سالاری» به «پورنوکراسی» که در غایت خود مُنجر به حاکمیت «فواحشی» همچون «دونالد جان ترامپ» می‌گردید. البته «ترامپ» یکی از صدها و شاید هزار نمونه‌ غیرقابل انکار از غلبه‌ و حاکمیت «سبک زندگی اباحه‌گرایانه» بر روح اجتماعی و «دموکراسی» نهادینه در جوامع غربی است. موضوعی که به سبب عدم حضور قانونی «شورای نگهبان» در امر تایید صلاحیت نامزدهای انتخابات در «شوراهای شهر و روستا» می‌توان برخی از مصادیق بسیار خُرد آن را حتی در ایران نیز به صورت عینی مورد مشاهده قرار داد.


۵/ متاسفانه در طول ۴۴ سال گذشته نهادهای امنیتی در کشور و بالاخص متولیان «امنیت فرهنگی» از آنچنان کم‌تخصصی و بی‌دقتی در این حوزه برخوردار بودند که عملا «رخنه‌ی فرهنگی» به یکی از کم‌هزینه‌ترین معابر نفوذ جریانی و شبکه‌ای در حاکمیت جمهوری اسلامی مبدل شده است. این در حالی است که «رخنه‌های فرهنگی» بسیار خطرناک است و تسری آسیب‌های نشات گرفته از «نفوذ فرهنگی» به سایر حوزه‌های اقتصادی و سیاسی و ... بعضا غیر قابل جبران می‌باشد. البته این بدین معنی نیست که بگوییم همه‌ی «آسیب‌های فرهنگی» کار بیگانگان است؛ نه، خود ما هم مقصّریم؛ مسئولان مختلف، مسئولان فرهنگی، مسئولان غیر فرهنگی، کم‌کاری‌ها، غلط‌کاری‌ها، اینها تأثیر داشته و اساسا این مغایر با واقعیت است که همه ضعف‌ها و کاستی‌ها را به گردن «دشمن» بیاندازیم؛ امّا با این همه حضور متمرکز «دشمن» را هم در زمینه‌ی مسائل فرهنگی نمی‌توانیم فراموش کنیم. امروز و از روزهای اوّل انقلاب، دستگاه‌های تبلیغات، همه‌ی توش‌وتوان خود را گذاشته‌اند برای اینکه مردم را نسبت به پایه‌های این انقلاب بی‌اعتقاد کنند و از این جهت ایمان مردم را مورد تهاجم قرار دادند تا به امروز نیز با تمرکز بر کارفرهنگی سعی دارند تا به گونه‌های مختلف باورهای قلبی مردم را مورد تهاجم قرار دهند.



۶/ نقش بی‌بدیل «رسانه ملی» در «سلبریتی‌سازی» و به تبع آن گسترش «جاهلیّت» در جامعه اسلامی ایران اگر چه از جمله موضوعات غیرقابل انکار است؛ اما بررسی شیب‌ تُند آن در دوران مدیریت «عزت الله ضرغامی» از جمله موضوعاتی است که نیازمند آسیب‌شناسی و بررسی ویژه مراکز مطالعاتی در نهادهای امنیتی کشور می‌باشد. مدیری که به همراه «علی اردشیر لاریجانی» از «سپاه‌پاسداران» به عرصه فرهنگی کشور آمد و پس تجربه یک دوره مدیریت «معاونت امور سینمایی وزارت ارشاد» و «معاونت صداوسیما در امور استان‌ها و امور حقوقی و مجلس» توانست بیش از ده سال و در بازه زمانی ۳ خرداد ۱۳۸۳ تا ۱۷ آبان ۱۳۹۳ هجری‌شمسی، مدیریت «رسانه ملی» را با حداقل تخصص فرهنگی و رسانه‌ای ممکن عهده‌دار گردد. در این دوران بود که فرایند «سلبریتی‌سازی» در تلویزیون آنچنان پُررونق شد که حتی مجری‌های این رسانه نیز به کسوت «سلبریتی» درآمده و به عنوان الگو در جامعه معرفی شدند. فرایند و بنای کجی که پس از «ضرغامی» و در طول بیش از پنج سال حضور «عبدالعلی علی‌عسگری» از ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ تا ۷ مهر ۱۴۰۰ هجری‌شمسی آنچنان پُرشدت مورد پیگیری واقع شد که «رسانه ملی» را رسما به بنگاه «سلبریتی‌پروری» مبدل نمود. بنگاهی که به هر مناسبتی ملی و یا مذهبی از حضور پُررنگ «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» بهره می‌گرفت و در حماقتی آشکار تلاش می‌نمود تا با استفاده ابزاری از حضور جماعتی با سبک زندگی متفاوت، به تعمیق «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» مبادرت ورزد!



۷/ یکی از مهم‌ترین ویژگی‌ها و ممیّزی‌های «حکومت الهی» این است که در آن، قبضه کردن «قدرت» اصل نیست؛ بلکه پیاده کردن اصول و «عمل به دین خدا» اصل است. به عبارت دیگر از منظر تفکر و در مُدل «حُکمرانی اسلام» اصل «حکومت» و «قدرت» به خودی خود هیچ ارزشی ندارد؛ بلکه «حکومت» یک وسیله است برای رسیدن به هدف‌ها، آرمان‌ها، و ارزش‌ها. این خصوصیت حکومت حق است و این خصوصیت از راس قله که شروع می شود، همین طور تا پایین‌ترین دامنه‌های این «بدنه‌ی قدرت» یعنی «عوامل حکومت» بایستی ریزش کند و این روحیه و این اخلاق را ترویج نماید. بر این اساس هرگونه «تساهل و تسامح در پیاده کردن اصول اسلامی» و «عمل به دستورات صریح شریعت» آن هم به جهت «حفظ قدرت» نه تنها معیار با مُدل «حُکمرانی اسلام» است؛ بلکه حتی طرح لفظی آن توسط هر مسئول و در هر جایگاهی در «حکومت اسلامی» می‌تواند دلالت بر «جهالت» و یا «خیانت» وی نماید.


۸/ «جامعه‌ی ورزشی» ما جامعه‌ی سالمی است و «جامعه‌ی هنری» ما هم جامعه‌ی سالمی است. عناصر مؤمن، علاقه‌مند، باشرف، در این جامعه‌ی ورزشی و هنری کم نیستند، زیادند؛ اما در این میان تمرکز مدیران ورزشی و همچنین فرهنگی و هنری کشور بر «سلبریتی‌ها» موضوعی است که شوق به «سلبریتی شدن» را نه تنها در میان طیف نوجوان و جوان ورزشکار و هنرمند افزایش می‌دهد؛ بلکه در یک سیکل و چرخه معیوب سبب افزایش قدرت و ضریب نفوذ «سلبریتی‌» در فضای عمومی جامعه می‌گردد. پس اگر چه «سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» در نسبت با انبوه طیف گسترده و پُرشمار از ورزشکاران و هنرمندان حاضر در «جامعه‌ی ورزشی» و «جامعه‌ی هنری» کشور بسیار محدود و کم شمار هستند. اما تمرکز مدیران فرهنگی و ورزشی کشور بر اهمیت دادن به «سلبریتی‌ها» موجب افزایش قدرت مالی و همچنین ضریب نفوذ رسانه‌ای ایشان می‌شود. بر این اساس جولان امروزه مشتی «سلبریتی سینمایی و ورزشی» و ایجاد «تنش امنیتی» توسط ایشان را می‌توان بیش از هر چیز محصول حضور پُررنگ و جریانی «نفوذ» در عرصه مدیریت فرهنگی و ورزشی کشور قلمداد نمود.


۹/ بزرگترین ویژگی «فتنه مهسا» آن است که سطح تقابل و تعارض خود را به سرعت به اصل «اسلام» و «حاکمیت اسلامی» و «احکام شریعت» کشاند و در یک اشتباه راهبردی «فضای فتنه» را به یک فضای صاف و روشن و بدون غبار مبدل نمود. پس اگر چه این اشتباه راهبردی را می‌توان بیش از هر چیز محصول «آمایش ناصحیح اجتماعی» و اشتباه محاسباتی سرویس‌های امنیتی غرب در پایش جامعه ایران و اعتماد به گزارش‌های تهیه شده توسط مشتی مُزدور و پروژه‌بگیر از فراوانی درصد بی‌رغبتی جامعه ایران به «اسلام» و «حاکمیت اسلامی» قلمداد نمود؛ اما در مجموع توانست بهترین موقعیت را در اختیار «جمهور اسلامی» قرار دهد تا ماهیت واقعی یک سناریوی ۴۴ ساله دشمن را مبتنی بر برون‌ریز مواجهه و پیگیری در صحنه «پروسه اَندَلُسیزاسیون» درک و ضعف‌ها و کاستی‌های خود را مرتفع سازد.



۱۰/ دوران دشوار هر «انقلابی» آن دورانی است که «حق» و «باطل» در آن ممزوج بشود و این دقیقا زمانی است که یک «فتنه» شکل می‌گیرد و از این جهت بسیاری در دوران «فتنه» واقعا می‌لغزند. زیرا «فتنه» مثل گرد و غبار است؛ وقتی دو دسته به جان هم می‌افتند و گرد و غبار تمام فضا را فرا گرفت، تازه وارد نمی‌تواند بفهمد دوست کدام است و دشمن کدام است؛ غالبا فریب می‌خورند و این گونه می‌شود که دشمن در «فتنه» می‌تواند شبهات جدیدی مطرح ساخته و حتی یک حاکمیت را به فروپاشی بکشاند. اما در حال حاضر «فتنه مهسا» از این حالت عبور کرده و اکنون صفوف حاضر در میدان بسیار صریح و روشن است. آن طرف، مُشتی سلبریتی پول‌پرست در کنار جماعتی از کفار و تروریست‌ها گردآمده و جملگی خواستار براندازی «حاکمیت دینی» هستند؛ کسانی که یک یک ملت مسلمان ایران از آنها خاطره داشته و بر میزان و گستره «خیانت» و «دنیا پرستی» ایشان واقفند. توطئه‌گران «پول‌پرستی» که عموم مردم ایران از پیر و جوان و زن و مرد سال‌هاست که با توطئه‌های آنها آشنا می‌باشند و از این جهت امروزه غباری در صحنه نیست و بنابر این در چنین شرایطی نه تنها «جنگ» آسان است، بلکه «حفظ ایمان» و عبور از «فتنه» نیز آسان است. اما این به این معنی نیست که نهادهای امنیتی در کشور وظیفه خود را به درستی انجام داده‌اند. بلکه «فتنه مهسا» بیش از هر چیز «باگ» (Bug) ایجاد شده در نهادهای امنیتی کشور را بلاخص در بخش‌های فعال در حوزه «امنیت فرهنگی» و «فرهنگ امنیتی» افشا و عدم برخورداری و یا استفاده سیستم امنیتی از پرتوکل‌های تنظیم شده در «مواجهه هوشمندانه» با «سلبریتی‌ها» را معین نمود.


۱۱/ بی‌تردید روشنگری و «تنویر افکار عمومی» یکی از وظایف اصلی «حاکمیت» است و قطعا هر اقدامی در این زمینه واجب و ضروری است. اما در این میان نباید از این مهم غفلت نمود که «فتنه مهسا» دیگر از حالت تک بُعدی خود خارج شده و ابعاد تازه‌تری به خود گرفته است. به عبارت دیگر موضوع مرگ و علت فوت «مهسا امینی» به مانند سوت آغاز «فتنه‌ای» عمل نمود که گروه‌های مختلف معارض را هماهنگ و جریان‌های متفاوت برانداز را به تشریک مساعی رساند. پس حتی اگر تمام متخصصان و کارآگاهان جنایی عالم جمع شوند و یک صدا اعلام دارند که این فرد دچار «سندرم اضطراب مُجرم» شده و به واسطه پیش‌زمینه‌های بیماری خود به یک «مرگ طبیعی» و در قالب سکته قلبی و مغزی از دنیا رفته است و ... دیگر هیچ تاثیری در تمرکز فتنه‌گران برای پیگیری اغتشاش در کف خیابان نخواهد کرد و تا پایان تاریخ «مرگ مهسا» به عنوان مستمسکی برای مقابله و مواجهه با «جمهوری اسلامی» مورد استفاده قرار خواهد گرفت.


۱۲/ سوای نظر از حضور برخی از معدود جوانان و نوجوانانی هیجان‌زده که به سبب «شانتاژ رسانه‌ای» و با «تحریک سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی» احساساتی می‌شوند و در روزهای نخست به میدان آمدند؛ واقعیت در صحنه «فتنه مهسا» حکایت از به خیابان آمدن طیف اشراف و طبقه‌های با کمترین دغدغه‌های اقتصادی دارد. طیفی حداقلی از مردم ایران و بالاخص جوانان و نوجوانان زن و مردی که به سبب حماقت‌های نهادهای فرهنگی و رسانه‌ای کشور، یا دچار بی‌تقوایی شده و از اولویت شهوات برخوردار می‌باشند و یا به عنوان یک «فاحشه» در جامعه ایران زیست می‌کنند. «فاحشه‌هایی» که اکثریت ایشان شاید «روسپی» (Prostitution) نباشند اما به دنبال «اشاعه فحشا» و «اباحه‌گری» در جامعه بوده و دنیا تمام مقصد و مقصود ایشان است. در این میان قطعا برخورد فیزیکی با «فاحشه‌ها» به هیچ عنوان مورد توصیه واقع نشده و تنها راه برخورد با ایشان را می‌توان در ایجاد ممنوعیت حداکثری و محرومیت ایشان از «منافع مادی» و «لذت‌های دنیوی» دانست. البته به میدان آوردن این طبقه اجتماعی «فتنه مهسا» یکی از اشتباهات و خطاهای راهبردی «دشمن» بود که به سبب عدم شناخت صحیح از جامعه ایران پدید آمد. اشتباهی که بیش از هر چیز محصول اطلاعات غلط و گزارش‌های اشتباه ایرانیان وامانده و «پولی نژادهایی» بود که برای ارتزاق از منابع و بودجه‌های دولتی آمریکا و غرب سعی دارند تا وضعیت گلخانه‌ای از جامعه ایران ترسیم سازند. در غیر این صورت بعید بود که استراتژیست‌های غربی بدیهی‌ترین اصل در ایجاد یک انقلاب را فراموش کرده باشند و ندانند که «انقلاب اشراف بر علیه توده‌های منسجم اجتماعی» یک «حماقت استراتژیک» است. حماقتی که البته در فرایند «فتنه مهسا» رقم خورد!



۱۳/ طیف‌شناسی عناصر میدانی در فضای عمومی «فتنه مهسا» حکایت از حضور طیف محدودی دیگری دارد که فضای موجود را بهترین موقعیت برای تکمیل پرونده امنیتی خود در جهت گرفتن «پناهندگی سیاسی» از کشورهای اروپایی قلمداد نموده‌اند. طیفی که عموما جوان هستند و به دنیال اقدامی برای فربه شدن پرونده پناهندگی خود به کشورهای اروپایی می‌باشند. کشورهایی که عموم ایشان به سبب مشکلات و معضلات اقتصادی سعی می‌کنند تا کمترین میزبانی را از «پناهندگان سیاسی» نمایند و دیگر با تک برگه‌های «پلیس ۱۱۰» و یا «احضاریه‌های عادی بازپرسی» و ... به دادن خدمات شهروندی به مُشتی از افراد عموما راحت‌طلب راضی نمی‌شوند. از این جهت سِلفی گرفتن با «سینی اُملت در قهوه‌خانه» و عکس گرفتن از لحظه بی‌حجابی و به چوب کردن روسری در وسط خیابان و در نهایت استوری گذاشتن از ایجاد اغتشاش‌ به واسطه شکستن و به آتش کشیدن مشتی سطل زباله و خودپرداز بانک و... کم‌هزینه‌ترین فرصت را در اختیار این طیف قرار داده تا به «سراب غرب» برسند! البته پس اگر چه ظهور بروز این یکی از ضعف‌های «جمهوری اسلامی» است که به موازات علم، به موازات پیشرفت‌های علمی، پیشرفت اخلاقی و تزکیه‌ی اخلاقی و نفسی پیدا نکرده و این عقب‌ماندگی است. اما در مجموع باید متوجه حضور ویژه این طیف «خود زِرنگ‌پندار» در میدان «فتنه مهسا» بود. طیفی تهی از هر عقیده و مسلکی که تنها به دنبال زندگی در غرب هستند و از این جهت اگر چه از روش مُضحک «براندازی با سینی اُملت» استفاده می‌کنند و ...، اما در مجموع دانسته و یا نادانسته می‌توانند به نوعی در مسیر قباحت‌زدایی گام برداشته و به عنوان تکمیل کننده پازل تعریف شده در «پروسه اَندَلُسیزاسیون» تعریف شوند. پس باید مراقبت نمود که ایشان در مسیر تکمیل «پرونده پناهندگی» خود به دام گروهک‌ها و یا سرویس‌های غربی نیافتند و به یک «عنصر اطلاعاتی اجنبی» و یا یک «تروریست» مبدل نشوند!
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار