ماندن دیگر برایم معنی و مفهومی ندارد، میخواهم در این راه این جسم وابسته به زندگی دنیوی را فنا کنم تا به دیدار تو ای خدا بشتابم اینک وقت آن رسیده که اجازه دهی، ای خدا، جان رابرای ارزشهای انسانی قربانی کنم تا اسلام پاینده و انسانها آزاد گردند.
شهدای ایران: شهید سردار علیرضا حاجی بابایی اولین فرمانده تیپ استان همدان در سال پانزدهم فروردین ۱۳۳۵ در خانوادهاي متعهد و پرتلاش در شهر مریانج از توابع استان همدان به دنيا آمد و در چشمه پاک و زلالي که محصول تقوا و ايمان بود، روح و روانش صفا و طراوت یافت.
در کودکي از هوش و ذکاوت سرشاري برخوردار بود بطوريکه در دوران تحصيل اين خصوصيتش به خوبي نمایان بود. تا سال سوم راهنمايي را در زادگاهش، مريانج گذراند و بعد از آن وارد دانشسراي مقدماتي همدان شد و پس از طي دوره دانشسرا در يکي از روستاهاي آذربايجان شرقي به مدت دو سال خدمت سپاهي دانش را گذراند. در سال ۱۳۵۶ رسماً به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در روستاي حبشي از توابع اسدآباد همدان مشغول به تدريس شد.
عليرضا در مبارزات انقلابی بسيار فعالانه شرکت داشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز براي خاموش کردن قائله کردستان وارد پيکار با ضد انقلاب شد. با آغاز جنگ تحميلي به عضويت سپاه درآمد و به جبهههاي جهاد در راه خدا پیوست.
در طول مدت حضورش در جبهه چندين بار مجروح شد اما بعد از بهبودي نسبي به سرعت به محفل عشاق بسيجي و سپاهي باز ميگشت سرانجام شهيد عليرضا حاجي بابايي در ۲۳ رمضان ۱۳۶۱ مصادف با ۲۴ تیرماه ۱۳۶۱ با سمت مسئول محور عملیاتی سرپل ذهاب با قلبي آکنده از عشق به شهادت و حضور در کنار ديگر ياران شهيدش مقارن با شب های قدر و ایام شهادت سرور مظلومان عالم حضرت امیرالمومنین علي (ع) و در جريان عمليات رمضان در منطقه جنوب شرق بصره مورد اصابت گلولههاي پدافند ضد هوايي قرار گرفت و تا آسمان نور مشعشع شد.
در کودکي از هوش و ذکاوت سرشاري برخوردار بود بطوريکه در دوران تحصيل اين خصوصيتش به خوبي نمایان بود. تا سال سوم راهنمايي را در زادگاهش، مريانج گذراند و بعد از آن وارد دانشسراي مقدماتي همدان شد و پس از طي دوره دانشسرا در يکي از روستاهاي آذربايجان شرقي به مدت دو سال خدمت سپاهي دانش را گذراند. در سال ۱۳۵۶ رسماً به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در روستاي حبشي از توابع اسدآباد همدان مشغول به تدريس شد.
عليرضا در مبارزات انقلابی بسيار فعالانه شرکت داشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز براي خاموش کردن قائله کردستان وارد پيکار با ضد انقلاب شد. با آغاز جنگ تحميلي به عضويت سپاه درآمد و به جبهههاي جهاد در راه خدا پیوست.
در طول مدت حضورش در جبهه چندين بار مجروح شد اما بعد از بهبودي نسبي به سرعت به محفل عشاق بسيجي و سپاهي باز ميگشت سرانجام شهيد عليرضا حاجي بابايي در ۲۳ رمضان ۱۳۶۱ مصادف با ۲۴ تیرماه ۱۳۶۱ با سمت مسئول محور عملیاتی سرپل ذهاب با قلبي آکنده از عشق به شهادت و حضور در کنار ديگر ياران شهيدش مقارن با شب های قدر و ایام شهادت سرور مظلومان عالم حضرت امیرالمومنین علي (ع) و در جريان عمليات رمضان در منطقه جنوب شرق بصره مورد اصابت گلولههاي پدافند ضد هوايي قرار گرفت و تا آسمان نور مشعشع شد.
وصیتنامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
هدایت نه چیزی است که بتوان در مردم دمید، که هدایت، موهبتی است خدائی، و آنان که در راه خدا بکوشند خدایشان هدایت میکند.
ایمان به الله و جذب در رسالت نبوت و نگرش در راه فرو رفتن در اعماق پیام معجزهوار قرآن، و کشیده شدن در صراط مستقیم و فریادهای ایمان به الله، و جذب در رسالت نبوت و نگرش در راه فرو رفتن در اعماق پیام معجزهوار قرآن و کشیده شدن در صراط مستقیم و فریادهای پیاپی مجریان این پیام در طی زمان و قیام خونین آنان علیه دستاندرکاران ریا و نفاق و مولود نامبارکشان ظلم و استکبار، و رهبری پیامبر گونه امام خمینی(ره) انسان را برآن میدارد که خویشتن خویش و منیت خود را در اعماق دریای هواها جاگذاشته و با روح پاک خدایی به این موج عظیم« انالله و انا الیه راجعون »بسپارد.
ان الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
خدا بر او منت هدایت میدهد و صراط مستقیم بر او ارزانی میدارد و او میرود و در هرگام خویش محوتر و استقرار عدل را در حکومت خدا برزمین ترسیم مینماید و از پیچ و خم این رود طویل نمیهراسد که مسیر را تشخیص داده و هدف را شناخته و به معبودش راهنمائی میگردد.
دیدار او که تمامی هدفم را نشانه رفته است بدنم را در تبی سخت میسوزاند و شراره آن وجودم را احاطه کرده است من اکنون در آستانه جهانی نا آشنا ایستادهام، جهانی که برایم غریب و نامأنوس است. در این دنیا انسانها نیز غریب و نا آشنا هستند، چون برای احیای دین، خود را کمتر به آب و آتش میزنند؛ شاید ندانسته بسوی سقوط میروند.
اینک به پایان یک راه و آغاز راه دیگر رسیدهام، میخواهم از مرز بودن بگذرم و در افقهای پاک قدم بگذارم، آری دیگر مرز پایان تمامی حیلهها و تزویرها را هم پیدا کردهام و خود را فدای انقلابم خواهم کرد و در آغاز یک حیات قرار گرفتهام که این فاصله برایم ملموس است.
در این واقعیت قلبم تپش وحشیانه دارد و در این راه هستی و زندگی را در طبق اخلاص قرار داده ام و آماده جانبازی و فداکاری.
و دیگر از اینکه از کوه خانه بسازی و از زندگی لذت برده و خوش باشی و بر سبزهزارها لبخند بزنی اغنایم نتواند کرد و نمیتواند در این راه پر از دام، مشغولم دارد و اغنایم کند و شعله درونی قلبم را فراموش نماید.
بدین جهت تداوم، تکرار زندگی را محدود در ذهن یافتم. ماندن دیگر برایم معنی و مفهومی ندارد، میخواهم در این راه، این جسم وابسته به زندگی دنیوی را فنا کنم تا در دیدار تو ای خدا بشتابم اینک وقت آن رسیده که اجازه دهی، ای خدا، جان رابرای ارزشهای انسانی قربانی کنم تا اسلام پاینده و انسانها آزاد گردند و با خون خویش، داغ ننگین ظلم و جور و فساد را از دامن انسانها پاک سازم. باشد تا باایثار خون و جانبازی رنگ و بوی تازه به زندگی بشریت دهد.
در این راه هر پدیده تلخی برایم نویدی از موفقیت است و ناملایمات و طعنه و زخمزبانها تسریع کننده راهم.به امید آن روز که در قربانگاه شهادت، تن را فدای اسلام و ارزشهای آن کنم، به امید آن روز که چندان دور نیست.
پدرجان، مادرجان، خانواده عزیزم، برادران متقی ام و خواهر زینب گونهام، شما یک به یک بر من حقی دارید که اگرچه نتوانستم جبران کنم، حلالم کنید.
تنها شما را سفارشی دارم که آن هشدار است و آن هشدار ره به سوی الله پس بکوشید تا خدا سو شوید و خود را از زندگی نسازید و از دالان تنگ دنیا و صلابت و آگاهی گذر کنید و در این راه هم جهت با امام و همسفر با قافله جهت یافته او به سوی خدا گردید که در این راه شهید و شاهد بودن در صراط الله، جاوید و ایثار گشتن است، مبادا در دخمه کور این دالان در خواب غفلت فرو روید که نابودی بر شما لبخند خواهد زد.
به بچههای سپاه احترام کنید که آنها بهترین و پاکترین و مخلصترین مردان و دوستان من بودند و اما شما ای مؤمنان، ای زمینهسازان قیام مهدی(ع)، ای لبیک گویان فریاد حسین(ع)،ای سلحشوران حاضر در صحنه مبارزه حق علیه باطل وای تمامی شمایی که مسئولید،در بقای دین بکوشید که همانا استقرار قانون خداوند و به امامت رسانیدن مستضعفین و کوبیدن مستکبرین و غلبه تقوا بر کفر و به قله معراج به سعادت رسیدن است که، من بقای دین را در یاری از امام خمینی دیدم که خط او که روش روحانیون مبارز، این مرزبانان حریم قرآن و حامیان به بند کشیده شدگان ایفای رسالت رسولالله (ص) است.
در آخر از شما التماس دعا دارم تا برایم از خدا طلب آمرزش کنید.سلام بر رهبرم مهدی(عج) و نایبش امام خمینی(ره).
والسلام علیکم و رحمت ا... و برکاته.
علیرضا حاجی بابایی
هدایت نه چیزی است که بتوان در مردم دمید، که هدایت، موهبتی است خدائی، و آنان که در راه خدا بکوشند خدایشان هدایت میکند.
ایمان به الله و جذب در رسالت نبوت و نگرش در راه فرو رفتن در اعماق پیام معجزهوار قرآن، و کشیده شدن در صراط مستقیم و فریادهای ایمان به الله، و جذب در رسالت نبوت و نگرش در راه فرو رفتن در اعماق پیام معجزهوار قرآن و کشیده شدن در صراط مستقیم و فریادهای پیاپی مجریان این پیام در طی زمان و قیام خونین آنان علیه دستاندرکاران ریا و نفاق و مولود نامبارکشان ظلم و استکبار، و رهبری پیامبر گونه امام خمینی(ره) انسان را برآن میدارد که خویشتن خویش و منیت خود را در اعماق دریای هواها جاگذاشته و با روح پاک خدایی به این موج عظیم« انالله و انا الیه راجعون »بسپارد.
ان الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
خدا بر او منت هدایت میدهد و صراط مستقیم بر او ارزانی میدارد و او میرود و در هرگام خویش محوتر و استقرار عدل را در حکومت خدا برزمین ترسیم مینماید و از پیچ و خم این رود طویل نمیهراسد که مسیر را تشخیص داده و هدف را شناخته و به معبودش راهنمائی میگردد.
دیدار او که تمامی هدفم را نشانه رفته است بدنم را در تبی سخت میسوزاند و شراره آن وجودم را احاطه کرده است من اکنون در آستانه جهانی نا آشنا ایستادهام، جهانی که برایم غریب و نامأنوس است. در این دنیا انسانها نیز غریب و نا آشنا هستند، چون برای احیای دین، خود را کمتر به آب و آتش میزنند؛ شاید ندانسته بسوی سقوط میروند.
اینک به پایان یک راه و آغاز راه دیگر رسیدهام، میخواهم از مرز بودن بگذرم و در افقهای پاک قدم بگذارم، آری دیگر مرز پایان تمامی حیلهها و تزویرها را هم پیدا کردهام و خود را فدای انقلابم خواهم کرد و در آغاز یک حیات قرار گرفتهام که این فاصله برایم ملموس است.
در این واقعیت قلبم تپش وحشیانه دارد و در این راه هستی و زندگی را در طبق اخلاص قرار داده ام و آماده جانبازی و فداکاری.
و دیگر از اینکه از کوه خانه بسازی و از زندگی لذت برده و خوش باشی و بر سبزهزارها لبخند بزنی اغنایم نتواند کرد و نمیتواند در این راه پر از دام، مشغولم دارد و اغنایم کند و شعله درونی قلبم را فراموش نماید.
بدین جهت تداوم، تکرار زندگی را محدود در ذهن یافتم. ماندن دیگر برایم معنی و مفهومی ندارد، میخواهم در این راه، این جسم وابسته به زندگی دنیوی را فنا کنم تا در دیدار تو ای خدا بشتابم اینک وقت آن رسیده که اجازه دهی، ای خدا، جان رابرای ارزشهای انسانی قربانی کنم تا اسلام پاینده و انسانها آزاد گردند و با خون خویش، داغ ننگین ظلم و جور و فساد را از دامن انسانها پاک سازم. باشد تا باایثار خون و جانبازی رنگ و بوی تازه به زندگی بشریت دهد.
در این راه هر پدیده تلخی برایم نویدی از موفقیت است و ناملایمات و طعنه و زخمزبانها تسریع کننده راهم.به امید آن روز که در قربانگاه شهادت، تن را فدای اسلام و ارزشهای آن کنم، به امید آن روز که چندان دور نیست.
پدرجان، مادرجان، خانواده عزیزم، برادران متقی ام و خواهر زینب گونهام، شما یک به یک بر من حقی دارید که اگرچه نتوانستم جبران کنم، حلالم کنید.
تنها شما را سفارشی دارم که آن هشدار است و آن هشدار ره به سوی الله پس بکوشید تا خدا سو شوید و خود را از زندگی نسازید و از دالان تنگ دنیا و صلابت و آگاهی گذر کنید و در این راه هم جهت با امام و همسفر با قافله جهت یافته او به سوی خدا گردید که در این راه شهید و شاهد بودن در صراط الله، جاوید و ایثار گشتن است، مبادا در دخمه کور این دالان در خواب غفلت فرو روید که نابودی بر شما لبخند خواهد زد.
به بچههای سپاه احترام کنید که آنها بهترین و پاکترین و مخلصترین مردان و دوستان من بودند و اما شما ای مؤمنان، ای زمینهسازان قیام مهدی(ع)، ای لبیک گویان فریاد حسین(ع)،ای سلحشوران حاضر در صحنه مبارزه حق علیه باطل وای تمامی شمایی که مسئولید،در بقای دین بکوشید که همانا استقرار قانون خداوند و به امامت رسانیدن مستضعفین و کوبیدن مستکبرین و غلبه تقوا بر کفر و به قله معراج به سعادت رسیدن است که، من بقای دین را در یاری از امام خمینی دیدم که خط او که روش روحانیون مبارز، این مرزبانان حریم قرآن و حامیان به بند کشیده شدگان ایفای رسالت رسولالله (ص) است.
در آخر از شما التماس دعا دارم تا برایم از خدا طلب آمرزش کنید.سلام بر رهبرم مهدی(عج) و نایبش امام خمینی(ره).
والسلام علیکم و رحمت ا... و برکاته.
علیرضا حاجی بابایی