خدایا خداوندا وای به حال کسی که حکمش حکم تو نباشد و به دلیل حکم و قانون خویش کسی را بکشد خدایا مرا یاری کن که هرکس را که میکشم حکم تو باشد و طبق قانون تو نه حکم من و قانون من زیرا قانون من کامل نیست و حکم من عادل نیست و قضاوتم اگه به منطقی باشد که منطق الهی نباشد ناقص است.
شهدای ایران:مرتضی سلمان طرقی تیرماه ۱۳۳۵ در تهران بدنیا آمد.
از همان کودکی از هوش و ذکاوت زیادی بهره مند بود. او در سال ۱۳۳۵ پس از گرفتن دیپلم در رشته ریاضی دفتر آماده به خدمت گرفت و در فرصتی که برای اعزام به سربازی داشت، توانست مدرک دیپلم نقشه کشی ساختمان را نیز با نمرات عالی کسب کند.
از همان کودکی از هوش و ذکاوت زیادی بهره مند بود. او در سال ۱۳۳۵ پس از گرفتن دیپلم در رشته ریاضی دفتر آماده به خدمت گرفت و در فرصتی که برای اعزام به سربازی داشت، توانست مدرک دیپلم نقشه کشی ساختمان را نیز با نمرات عالی کسب کند.
مرتضی از نوجوانی، نسبت به انجام واجبات دینی عشق و علاقه خاصی نشان می داد، از این رو، دوران بلوغ و جوانی را در دوران فاسد رژیم شاه، با پاکدامنی و تقوا سپری کرد و همسالان خود را نیز در جهت رعایت تقوا راهنمایی می نمود. به خاطر راستی و رعایت تقوا، چندین بار مورد ضرب و شتم مأموران محل قرار گرفت.
از آنجا که فردی هدفمند بود، از دوران سربازی بهترین استفاده را برد و در کسب فنون نظامی، از هیچ تلاشی فرو گذار نکرد.
مدتی از سربازی اش را در هوابرد شیراز گذراند و با فنون چتر بازی آشنا شد.
در همان زمان، انقلاب اسلامی اوج گرفت و مرتضی به روشنگری سربازان پادگان پرداخت. وی پس از فرمان امام به سربازان مبنی بر ترک پادگانها، از پادگان گریخت و به تهران بازگشت و حضوری فعال در وقایع آن دوره داشت.
وی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، دوباره به پادگان هوابرد شیراز بازگشت و پس از پاکسازی پادگان از عناصر خود فروخته و پایان خدمت، به تهران آمد.
سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه در آمد. پس از مدتی فعالیت، با نشان دادن رشادت و لیاقت خود، به عنوان مسئول حفاظت زندان اوین منصوب گشت و همراه یک گروهان در زندان اوین مستقر و مشغول خدمت شد.
پس از شروع غائله کردستان، تاب ماندن در محیطی آرام و بی سرو صدا را در خود ندید، از این رو، با نیروهای تحت امر خود، راهی سنندج شد و در آنجا به مقابله با عناصر ضد انقلاب پرداخت. او با پایمردی و رشادت از اشغال فرودگاه سنندج توسط گروهکهای کومله و دموکرات جلوگیری کرد. استقامت و ایثار وی و نیروهای تحت امرش، حزب وابسته دموکرات را بر آن وا داشت که با ارتباط با برخی سران دولت موقت، مرتضی را به تهران باز گردانند. وی به تهران بازگشت اما خیلی زود خود را به شهر بوکان رساند و به مقابله با ضدانقلاب پرداخت. اما این بار دولت موقت فشار خود را به همه پاسداران مستقر در کردستان وارد آورد و تحت عنوان هیأت به اصطلاح حسن نیت، عملاً پاسداران را خلع ید کرد و کردستان را دو دستی به گروهکهای ضد انقلاب سپرد. مرتضی نیز از شهر بوکان به تهران باز گشت.
زمانی که حضرت امام خمینی (ره) در بیمارستان قلب بستری بود، مرتضی مسئولیت حفاظت بیمارستان را بر عهده گرفت.
به دنبال شروع جنگ تحمیلی، مرتضی با تعدادی از نیروهای سپاه عازم جبهه های جنوب شده و در خرمشهر مستقر گشت. او پس از سقوط خرمشهر به اصفهان رفت و مدتی نیز در آن جبهه جنگید. وی که به ماهیت بنی صدر پی برده بود، مدتی به تهران بازگشت و پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، تلاش وسیعی را در سرکوبی گروهک منافقین انجام داد.
وی در سال ۱۳۶۰ با دختری مؤمن و پاکدامن ازدواج کرد.
پیش از شروع عملیّات پیروزمند بیت المقدس، راهی جبهه شد که از سوی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) به عنوان فرمانده یکی از گردانها برگزیده شد و در آزادی خونین شهر نقش بسزایی ایفا نمود. وی در این عملیّات از ناحیه دست زخمی شده، برای معالجه به تهران بازگشت.
پس از مدتی، همراه جمعی از دوستانش برای حمایت مردم مظلوم لبنان، به سوریه و لبنان عزیمت کرد و مدت چهار ماه در آنجا به خدمت با مردم مظلوم لبنان پرداخت. او در تشکیل بسیج و آموزش مردم لبنان، فعالیتهای چشمگیری ارائه داد.
مرتضی پس از مراجعت از لبنان، به عنوان مسئول ستاد تیپ سیدالشهدا(ع) منصوب شد و از آن پس، خدمات ارزشمندی را در این تیپ انجام داد. وی در عملیّات والفجر مقدماتی و والفجر ۴ به عنوان مسئول محور، حماسه های ماندگاری را همراه دیگر نیروها خلق کرد و در عملیات خیبر اوج ایثار و پایمردی خود را به نمایش گذارد.
شهید مرتضی سلمان طرقی، پس از مدتها مجاهدت و مبارزه در راه حق و عدالت، سرانجام در روز ۷ اسفندماه ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به افتخار شهادت نایل آمد. وی در این عملیّات نیز همچون عملیّاتهای قبل مسئول محور بود و به شایستگی در هدایت نیروهای تحت امر عمل کرد. پیکر پاکش در قطعه ۲۴ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید
خدایا تو را شکر میکنم به لفظ و زبان که مرا مسلمان آفریدی، خدایا تو را شکر میکنم به اینکه مرا شیعه آفریدی، رهبرم را امام خمینی قرار دادی خدایا تو را شکر میکنم از این که مرا در این زمان آفریدی و من انتخاب شدم برای جنگ با دشمن کافر، خدایا تو را به لفاظ و زبان شکر میکنم که من را پیغام آور اسلام در این مکان قرار دادی. هرچند که این حقیر لایق آن نیستم خدایا این حقیر نمیدانم و نمیتوانم که با جان و دل و اعمال شکر تو را بکنم فقط میدانم که باید شکر کنم.
خدایا قرآن را آنچنان به من بیاموز که بدانم و آگاه باشم که نمیتوان نمونه آن را آورد، خدایا بگذار آنقدر به قرآنت آشنا شوم که بدانم چرا نمیشود نمونه آن را آورد.
من از سلاح خوشم نمیآید به خاطر اینکه آدم میکشد من از سلاح به خاطر این خوشم میآید که دشمن از آن خوشش میآید.
خدایا خداوندا وای به حال کسی که حکمش حکم تو نباشد و به دلیل حکم و قانون خویش کسی را بکشد خدایا مرا یاری کن که هرکس را که میکشم حکم تو باشد و طبق قانون تو نه حکم من و قانون من زیرا قانون من کامل نیست و حکم من عادل نیست و قضاوتم اگه به منطقی باشد که منطق الهی نباشد ناقص است. خدایا مرا به حکم عدالت آشنا ساز و حکم حاکم به زمینت را به من شناسان.
ای خوشا به حال آن کسانیکه دانستند که چرا شهید میشوند و آن لحظه مگر هیچ گونه شکی وجود هدف نداشته و از خط شروع تا پایان در گامهای خویش استوارتر و پابرجا تر حرکت میکردند.
ای خوشا به حال آن کسانیکه از همان اول هدف را شناختند و در راه رسیدن به آن یک لحظه دریغ نکرده و هرگز گمراه نشدند. و آن گاه که شناخت در آنها بوجود آمد و مسئولیت برای آنها مشخص شد در راه رسیدن به بالاترین مقام انسانیت یعنی رسیدن به نهایت هدف و شهادت جهاد کردند و یک دم از جهاد خود باز نایستادند. و آنگاه که به بستر روند آسوده نخوابند و آنگاه که بیدارند آسوده ننشینند و در همه عمر و در همه حال در راه رسیدن به آنچه که بردوش آنها سنگینی می کند تلاش بدون وقفه میکنند.
خداوندا ترا به وجودت، که هر آنچه هست و من ندانم که چیست و نخواهم توانست که بدانم و اگر بدانم این جسم در این قالب نتواند گنجید و انفجاری عظیم در جسم خاکی من روی خواهد داد در زمان نشانهای است معلوم، از تو که همین نشانه هاست که مرا به عالم تعجب برده و از خود بیخود کرده و اگر به اندازه مغز و گنجایش آن، ترا باز شناسم گمان نبرم که این جسم طاقت آن توان کند و تو بر تمامی وجود من آگاهی و میدانی که این حقیر از کجا آمده و به کجا خواهد رفت زیرا سازنده این حقیر تو هستی. قسمت میدهم که این بنده ناچیز را راه حقیقت بنما و اراده پیمودن آن را بر قدمهایم بگذار و قدرت جهاد در راهت را بر من عطا فرما و قبل از اینکه مرا از این دنیا ببری توشه آن دنیا را به من بده تا در آن دنیا وقتی در مقابلت بازخواست میشوم جوابی برای گفتن داشته باشم. خدایا تو مرا [توفیق] دادی که حقیقت را بشناسم و جهاد کنم در راهت پس وای بر من اگر چنین نکنم. خداوندا قبل از اینکه مرا به دنیایی ببری که دیگر هیچ نتوانم کرد بر بنده حقیر ببخش و راه که و چاره بر من بنما و اراده استوار بر من بده تا عزم رفتن کنم و در راهت شهید شوم و آنگاه بدانم که چرا شهید شدهام و این شهادت مورد قبول خداوند است.