در مجموعه خاطرات نظامیان ارتش رژیم صهیونیستی که البته بیشتر شبیه اعتراف است بهراحتی میتوان درماندگی این ارتش و فشاری را که عناصر آن برای جنگ با حزبالله لبنان در سال ۲۰۰۶ متحمل میشدند، احساس کرد.
شهدای ایران:بیتردید شکستهایی که رژیم اشغالگر صهیونیستی در برابر مقاومت لبنان در سالهای 2000 و 2006 متحمل شد تأثیر عمیقی بر افکار و روحیه صهیونیستها و بهویژه نظامیان و افسران و سیاستمداران این رژیم داشت و همچنین کارشناسان و رسانههای اسرائیلی را نیز بهشدت تحتتأثیر قرار داد، البته گذشته از آمار مستندی که منابع وابسته به مقاومت از حجم تلفات واردشده به اشغالگران بهویژه در جنگ جولای 2006 منتشر میکنند، در اعترافات متعدد خودِ اسرائیلیها بهوفور میتوان شواهدی را از درماندگی نظامیان و کل ارتش این رژیم در رویارویی با حزبالله یافت.
در همین زمینه وبسایت الخنادق به جمعآوری شماری از اعترافات نظامیان و افسران ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ جولای 2006 پرداخته است که بهشکل زیر است:
«عمری گینزبورگ» که معاون یک گروهان در گردان 53 تیپ 188 ارتش رژیم صهیونیستی بود و در جنگ جولای 2006 حضور داشت در خاطرات خود مینویسد: در جریان جنگ دوم لبنان بههمراه یک گروهان و تانکی که در اختیار داشتم وارد خاک این کشور شدم. احساسی را که در آن زمان داشتم بهخوبی بهیاد دارم، واقعاً چقدر خوششانس بودم که توانستم زنده از آنجا بیرون بیایم.
در ادامه خاطرات این نظامی صهیونیست آمده است: 16 سال از آن جنگ میگذرد و من تقریباً هرروز کابوسهای زیادی میبینم و گاهی تا صبح بیدار میمانم. من اکنون اعتراف میکنم که در سن 37سالگی از تاریکی میترسم و از این که باز قرار است شب بشود هراس دارم.
وی درباره مأموریت خود که در منطقه بنتجبیل بود میگوید: طبق معمول من هرروز در جریان وضعیت نظامیان قرار میگرفتم. «افیعاد» را بهخوبی بهیاد دارم. او یک سرباز بود که حال خوبی نداشت و قبل از عملیات در منطقه بنتجبیل به من گفت جنگ را رها کنم و به اسرائیل (فلسطین اشغالی) برگردم. او گفت "من هم میخواهم به خانهام بروم و دیگر اینجا نیایم:. افیعاد گریه میکرد و با صدایی خفه میگفت "نمیخواهم ناامیدت کنم اما من واقعاً میترسم و دلم نمیخواهد بمیرم".
گینزبورگ ادامه میدهد: من به افیعاد گفتم که "به تو نیاز دارم و بدون تو نمیتوانیم این عملیات را انجام دهیم."، سعی داشتم او را مجبور کنم که بماند و در نهایت قول دادم اجازه ندهم آسیبی به او برسد.
این مسئول ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ جولای در ادامه خاطرات یا شاید بهتر است بگوییم اعترافات خود اتفاقی را که در ملاقات با یکی از افسران این ارتش بهنام «گدعون» برای او رخ داده بود تعریف میکند: گدعون از من درباره شرایط سربازان گروهانم بعد از پایان جنگ و آتشبس پرسید و من به او گفتم؛ واقعا هیچکس نمیتواند درک کند که ما در لبنان چه کشیدیم. واقعاً ارتش چگونه حاضر شد ما را چندین هفته در یک جنگل رها کند؟ من بهخوبی بهیاد دارم که اصلاً نمیخواستم دوباره به لبنان برگردم و بهسختی در عملیاتها حاضر میشدم. من فرمانده گروهان بودم اما همه تلاشم را کردم تا سوار تانک نشوم و از مرز عبور نکنم.
وی در ادامه میگوید: گدعون یک افسر رزمیکار بود و از پاسخهای من متعجب شد. به او گفتم "یادم هست یک بار بعد از جنگ وقتی وارد مرز لبنان شدم چگونه پاهایم میلرزید و این وضعیت تا زمانی که برگردیم ادامه داشت".
«روی گریلاک» دیگر نظامی صهیونیست است که در جنگ جولای در گردان 931 تیپ «الناحل» ارتش رژیم صهیونیستی حضور داشت و اینگونه شرایط ارتش اسرائیل را در این جنگ توصیف میکند: هنوز همه جزئیات حوادث این جنگ را بهیاد دارم. 12 جولای 2006 ساعت 3 بامداد به حومه روستای القندوریه رسیدیم؛ جایی که نیروهای حزبالله در کمین ما نشسته بودند و از چهار جهت حمله کردند. اگر یک فیلم هالیوودی از اتفاقاتی که برای ما افتاد تهیه میشد قطعاً میتوانست جایزه اسکار بگیرد، یک نبرد سخت و خونین رخ داد و پنج گلوله به بدن من اصابت کرد. در این درگیری دو سرباز اسرائیلی کشته شدند و 5 سرباز زخمی شدند. من هرگز صدای فریادهای سربازان را فراموش نمیکنم.
«اوریت شامیر» یکی از دیگر نظامیان ارتش رژیم اشغالگر است که در جنگ جولای حضور داشت. او دراینباره میگوید: 16 سال قبل در 12 جولای 2006 جنگ دوم با لبنان آغاز شد. فرآیندهای تصمیمگیری ارتش قبل و در حین جنگ اگر در هرکجای دیگر اتفاق میافتاد بسیار خندهدار بود. حزبالله بهرهبری «عماد مغنیه» (فرمانده شاخه نظامی مقاومت اسلامی لبنان) عملیاتی را آغاز کرد که در آن 3 سرباز اسرائیلی کشته شدند و 2 سرباز اسیر شدند. بعد از 45 دقیقه ارتش اسرائیل از حمله آگاه و در محل حاضر شد. زمانی که ارتش رسید یک تانک مرکاوا وارد اراضی لبنان شد تا محل را شناسایی کند و جلوی اسارت سربازان را بگیرد. ناگهان احساس کردیم که تانک روی مین رفت و 4 سرباز دیگر کشته شدند.
وی ادامه میدهد: ارتش اسرائیل گزارش این اتفاق را حداقل برای یک ماه از ایهود اولمرت (نخستوزیر وقت رژیم اشغالگر) پنهان کرده بود و بعد از انجام این عملیات فهمید که «ریگیو» و «گولدواسر» سربازان اسیرشده اسرائیلی مردهاند. در ساعت 10:30 همان شب بعد از یک جلسه دوساعته اسرائیل بهاتفاق آرا تصمیم به آغاز جنگ دوم با لبنان گرفت.
«یوسی سرید» سیاستمدار و تحلیلگر صهیونیست معتقد است: اولمرت در طول تاریخ تنها کسی است که از جنگی که خودش آغاز کرد غافلگیر شد. اولمرت در پنجمین روز جنگ اهداف خود را به این شکل اعلام کرد؛ آزادی ریگیو و گولدواسر و خلع سلاح حزبالله و حذف آن از مرزهای لبنان، اما آیا واقعاً این اهداف محقق شد؟
*تسنیم
در همین زمینه وبسایت الخنادق به جمعآوری شماری از اعترافات نظامیان و افسران ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ جولای 2006 پرداخته است که بهشکل زیر است:
«عمری گینزبورگ» که معاون یک گروهان در گردان 53 تیپ 188 ارتش رژیم صهیونیستی بود و در جنگ جولای 2006 حضور داشت در خاطرات خود مینویسد: در جریان جنگ دوم لبنان بههمراه یک گروهان و تانکی که در اختیار داشتم وارد خاک این کشور شدم. احساسی را که در آن زمان داشتم بهخوبی بهیاد دارم، واقعاً چقدر خوششانس بودم که توانستم زنده از آنجا بیرون بیایم.
در ادامه خاطرات این نظامی صهیونیست آمده است: 16 سال از آن جنگ میگذرد و من تقریباً هرروز کابوسهای زیادی میبینم و گاهی تا صبح بیدار میمانم. من اکنون اعتراف میکنم که در سن 37سالگی از تاریکی میترسم و از این که باز قرار است شب بشود هراس دارم.
وی درباره مأموریت خود که در منطقه بنتجبیل بود میگوید: طبق معمول من هرروز در جریان وضعیت نظامیان قرار میگرفتم. «افیعاد» را بهخوبی بهیاد دارم. او یک سرباز بود که حال خوبی نداشت و قبل از عملیات در منطقه بنتجبیل به من گفت جنگ را رها کنم و به اسرائیل (فلسطین اشغالی) برگردم. او گفت "من هم میخواهم به خانهام بروم و دیگر اینجا نیایم:. افیعاد گریه میکرد و با صدایی خفه میگفت "نمیخواهم ناامیدت کنم اما من واقعاً میترسم و دلم نمیخواهد بمیرم".
گینزبورگ ادامه میدهد: من به افیعاد گفتم که "به تو نیاز دارم و بدون تو نمیتوانیم این عملیات را انجام دهیم."، سعی داشتم او را مجبور کنم که بماند و در نهایت قول دادم اجازه ندهم آسیبی به او برسد.
این مسئول ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ جولای در ادامه خاطرات یا شاید بهتر است بگوییم اعترافات خود اتفاقی را که در ملاقات با یکی از افسران این ارتش بهنام «گدعون» برای او رخ داده بود تعریف میکند: گدعون از من درباره شرایط سربازان گروهانم بعد از پایان جنگ و آتشبس پرسید و من به او گفتم؛ واقعا هیچکس نمیتواند درک کند که ما در لبنان چه کشیدیم. واقعاً ارتش چگونه حاضر شد ما را چندین هفته در یک جنگل رها کند؟ من بهخوبی بهیاد دارم که اصلاً نمیخواستم دوباره به لبنان برگردم و بهسختی در عملیاتها حاضر میشدم. من فرمانده گروهان بودم اما همه تلاشم را کردم تا سوار تانک نشوم و از مرز عبور نکنم.
وی در ادامه میگوید: گدعون یک افسر رزمیکار بود و از پاسخهای من متعجب شد. به او گفتم "یادم هست یک بار بعد از جنگ وقتی وارد مرز لبنان شدم چگونه پاهایم میلرزید و این وضعیت تا زمانی که برگردیم ادامه داشت".
«روی گریلاک» دیگر نظامی صهیونیست است که در جنگ جولای در گردان 931 تیپ «الناحل» ارتش رژیم صهیونیستی حضور داشت و اینگونه شرایط ارتش اسرائیل را در این جنگ توصیف میکند: هنوز همه جزئیات حوادث این جنگ را بهیاد دارم. 12 جولای 2006 ساعت 3 بامداد به حومه روستای القندوریه رسیدیم؛ جایی که نیروهای حزبالله در کمین ما نشسته بودند و از چهار جهت حمله کردند. اگر یک فیلم هالیوودی از اتفاقاتی که برای ما افتاد تهیه میشد قطعاً میتوانست جایزه اسکار بگیرد، یک نبرد سخت و خونین رخ داد و پنج گلوله به بدن من اصابت کرد. در این درگیری دو سرباز اسرائیلی کشته شدند و 5 سرباز زخمی شدند. من هرگز صدای فریادهای سربازان را فراموش نمیکنم.
«اوریت شامیر» یکی از دیگر نظامیان ارتش رژیم اشغالگر است که در جنگ جولای حضور داشت. او دراینباره میگوید: 16 سال قبل در 12 جولای 2006 جنگ دوم با لبنان آغاز شد. فرآیندهای تصمیمگیری ارتش قبل و در حین جنگ اگر در هرکجای دیگر اتفاق میافتاد بسیار خندهدار بود. حزبالله بهرهبری «عماد مغنیه» (فرمانده شاخه نظامی مقاومت اسلامی لبنان) عملیاتی را آغاز کرد که در آن 3 سرباز اسرائیلی کشته شدند و 2 سرباز اسیر شدند. بعد از 45 دقیقه ارتش اسرائیل از حمله آگاه و در محل حاضر شد. زمانی که ارتش رسید یک تانک مرکاوا وارد اراضی لبنان شد تا محل را شناسایی کند و جلوی اسارت سربازان را بگیرد. ناگهان احساس کردیم که تانک روی مین رفت و 4 سرباز دیگر کشته شدند.
وی ادامه میدهد: ارتش اسرائیل گزارش این اتفاق را حداقل برای یک ماه از ایهود اولمرت (نخستوزیر وقت رژیم اشغالگر) پنهان کرده بود و بعد از انجام این عملیات فهمید که «ریگیو» و «گولدواسر» سربازان اسیرشده اسرائیلی مردهاند. در ساعت 10:30 همان شب بعد از یک جلسه دوساعته اسرائیل بهاتفاق آرا تصمیم به آغاز جنگ دوم با لبنان گرفت.
«یوسی سرید» سیاستمدار و تحلیلگر صهیونیست معتقد است: اولمرت در طول تاریخ تنها کسی است که از جنگی که خودش آغاز کرد غافلگیر شد. اولمرت در پنجمین روز جنگ اهداف خود را به این شکل اعلام کرد؛ آزادی ریگیو و گولدواسر و خلع سلاح حزبالله و حذف آن از مرزهای لبنان، اما آیا واقعاً این اهداف محقق شد؟
*تسنیم