کجفهمی و عافیتطلبی بخشی از اعراب بدوی را به پای (کجروی) سیاستهای فراسرزمینی جمهوری اسلامی ایران محاسبه نکنید.
به گزارش شهدای ایران ،حسین ظِل انوار فرزند معلم شهید مهندس کمال ظِل انوار طی یادداشتی نوشت:
بِالکِذبِ یَتزَیَّنُ أهلُ النِّفاقِ.
آدمهای منافق با توسّل به کِذب و تزویر کارهای (ناپسند) خود را زیبا و نیکو جلوه میدهند. (فهرست غرر، ص ٣٤٤)
بِالکِذبِ یَتزَیَّنُ أهلُ النِّفاقِ.
آدمهای منافق با توسّل به کِذب و تزویر کارهای (ناپسند) خود را زیبا و نیکو جلوه میدهند. (فهرست غرر، ص ٣٤٤)
برادرانم در مناطق آلوده به دواعش در حال سر بازیاند، جنابعالی در بن بست اختر مشغول شر بازی.
مدافعان حرم با جان گرانبهای خود و جنابعالی با آبروی فرو ریخته خود مشغولید.
آنها در خون و مجروحیت خود دست و پا میزنند و جنابتان در آغوش موساد به دورکاری مشغولید.
چقدر فاصله است میان ماه ما تا ماه گردون...
گویا جای درد سیلی ۹ دی بر صورت و سیرتتان بهبود پیدا کرده.
پیکر بیسر برادرم حاج عبدالله اسکندری را در گوشهای از قتلگاه خان طومان پس از هشت سال انتظار خانواده و دوستانش از زیر خروارها خاک سرد و در دیار غربت بیرون آوردهاند،چنان تشییع باشکوهی برایشان برگزار کردند و در جایی که متعلق به ایشان بود با احترام دفن کردند، بلافاصله و کمتر از بیست و چهار ساعت پس از عاشورا، بیانیه جنابعالی در مزمت دفاع از کیان ایران اسلامی در سایتهای خبری منعکس شد.
این کار مسبوق به سابقه بوده، هنوز استفاده از جمله معروفتان که اراذل شهری را (امت خداجو) خواندید در ذهنمان باقیست.
جداجویان را (خداجو) نامیدید و نهایتاً از سردمداری احساسات پاک مردم و طرفدارانتان و معترضان که قصد سرنگونی حکومت را داشتید، به سر در گونی که همان حق و حقوق جنابعالی بود گرفتار آمدید.
امروز که کمی سر آن گونی را برایتان شل کردهاند،گویا خَنج زدن به ولی نعمتان انقلاب و شهدا را باز پیش گرفتهاید و به علت ترسی که از بیان نام شهید همدانی که مسئول حفظ امنیت شهر تهران در ایام فتنه را داشتند، دارید، وی را بیافتخار مینامید و (عبرتی برای بازماندگان) میشناسید.
شهدای والامقام سوریه را (کشته)، دلبریهای سید حسن نصرالله را میان پراکندگی قومیتهای سیاسی لبنان اعم از شیعه و سنی و (جنبش امل، التیار الوطنی الحر، نامزدهای پیروز هجده نفره، حزب الطاشناق، القوات اللبنانیه، شخصیتهای مستقل یازده نفره، جامعه مدنی، الکتائب اللبنانیه، جنبش الاستقلال، التنظیم الشعبی الناصری، حزب التقدمی الاشتراکی، اعضای سابق المستقبل، حزب الاتحاد، حزب الوطنیین الاحرار، جریان المرده، المشاریع، الجماعه الاسلامیه) و شکاف و تنش و کشمکشهای فراوان آن سرزمین را (بدنامی حزبالله) و خودفروختگی سران کشورهای عربی در نزدیک شدن به رژیم غاصب و کودککش اسرائیل را (شاهدی بر شوم بودن نیات این کجروى) استنباط میفرمایید.
حزبالله نتوانسته اکثریت پارلمان را بهدست آورد اما شفافیت سید حسن نصرالله در یک کلام، دل همه آنها را به دست آورده است و نقطه مقابل وی تاریکیست که امثال جنابعالی گویا اصرار زیادی دارید بر قله تاریکی ایستاده و گوی سبقت را از رژیم اسرائیل بربایید.
کجفهمی و عافیتطلبی بخشی از اعراب بدوی را به پای (کجروی) سیاستهای فراسرزمینی جمهوری اسلامی ایران محاسبه نکنید.
در بیوفایی دنیا همین بس که (تاییدیه) اخبار کانال ۱۳ اسرائیل را از زبان نخستوزیر سابقاً انقلابی جمهوری اسلامی ایران میشنویم.
من تا بهحال یادم نمیآید حسرت چیزی داشته باشم و یا حسودی نسبت به موضوعی در دلم نفوذ کرده باشد،اما هرگاه بوسههای زیر چانه جانبازان توسط رهبری را میبینم عجیب دلم به سمت حسودی میل میکند.
چقدر بدبختید جنابعالی که کنار چشمه آبید اما تشنه ماندهاید.
فاصله تان با رهبری یک قدم بود و همسایه دیوار به دیوار بیت نماینده امام زمان عصر خود بودید، آنهم نه امام بلکه (امامین انقلاب)، بودن در چنین موقعیتی لیاقت میخواست که نه داشتید و نه دارید.
قلم و کاغذ بر شما حرام باد که خود را بهوسیله آن ضایع کردید،
طناب دار حیفتان بود، الان متوجه میشوم چرا رهبری نگذاشتند آسیبی به وجودتان برسد، امروز در نوشتهتان، باز هم ثابت کردید در شناسنامه میرحسینید اما در عمل میریزیدید.
غبار فتنه خوابید، جنابعالی هنوز در هپروتید.
چرا با افتخار راه منافقین را ادامه میدهید؟
چرا بهجای غیرتیان از غارتیان دفاع میکنید؟
در دخمه زندگی حضرتعالی مگر نور نمیتابد که چنین مشمئزکننده شدهاید؟
واقعاً حیف چهره آرامشبخش و سر به زیر و هنرمندتان بود که اکنون جنابتان را سیه روی، سر به هوا و بوم نقاشیهایتان بهجای رنگ، از قلب و گلوی بریده شهدای مدافع حرم (خون) طلب میکند.
و اما بعد:
فرمودید انقلاب موروثی خواهد شد، مگر امام خمینی (ره) سید احمد آقا را بهجای خود نشاندند که حضرت آقا بخواهند چنین کنند؟
نان و نمک سید مظلوم انقلاب را خوردید و صاحب خانه انقلاب را هنوز نشناختهاید.
سر سفره امام خمینی نشستید و پس از او چه کردید؟
و چقدر کارهای خدا حساب و کتاب صحیحی دارد که جنابعالی (ضمن احترام فراوان به زهرا، زینب و کوکب خانم) پسردار نشدید و بعد از ۱۲۰ سال، نسلی از شما ریشه نخواهد گرفت.
حتی شجاعت ندارید اصل ۱۱۱ قانون اساسی را پیرامون رهبری، صراحتاً منکر بشوید و خدا میداند چه ترسی است که به قول خودتان، (سیزده سال) بر پیکره نحیفتان همچون خوره افتاده است.
حسادت باعث کوری چشمانتان شده.
چقدر این ضربالمثل برایتان زیبنده و برازنده است که عقلی که به هشت سالگی نیامد به هشتاد سالگی هم نخواهد آمد.
از آن عالیجناب مغروق در استخر که عاقبت بخیر نشد تا جنابعالی که غرق در کینه و عداوت با سید مظلوممان هستید در تاریخ این کشور منفور بوده و خواهید بود.
الله اکبر،
چقدر تفاوت است بین سید علی آقای ۸۳ ساله و جنابعالی ۸۱ ساله
ایشان از بیت خودشان پنبهِ نسخههایِ پیچیده و پرنظم اطلاعاتی استکبار جهانی را با یک سخنرانی کوتاه و بدون تپق بر هم میزنند و جنابتان از بیت بیرونقتان، چون گیجان به دنبال جمعآوری پنبهدانه استکبارید.
از خدا میخواهم آنقدر زنده نگهتان بدارد که قدم زدن ما در خیابانهای تل آویو و حیفا را ببینید.
شما هنوز در دهه اول انقلاب ماندهاید، ما به چهل ساله دوم انقلاب رسیدهایم.
و چه زیباست برای امثال منی که هنوز چشمم از نزدیک به وجود نازنین رهبری نیفتاده اینقدر عاشقانه دوستش دارم و حتی به وقت تماشایشان از قاب تلویزیون، پایم را جمع میکنم، این روشی است که از کودکی، پدر شهیدم هنگام دیدن امام خمینی (ره) در تلویزیون آموزشم دادهاند.
و چه خوشحالم که چون جنابعالی جزو خواص پرزحمت این مملکت نیستم و همان لقب شهیدزاده را به خواصِ نابینایِ بریده از انقلاب ترجیح میدهم.
باز هم جنابتان یاوه و مهمل ببافد،گره به گره و کلمه به کلمه پاسخ خواهم داد.
فرزند معلم شهید مهندس کمال ظِل انوار
حسین ظِل انوار
شهر راز، شیراز