همسر شهید مدافع حرم عین الله مصطفایی گفت: به قدری من امیدوار بودم که همسرم برمی گردد که نمیخواستم عبارت شهادت درباره ایشان به کار برده شود، اما سردار سلیمانی به من گفتند حتی اگر برای همسرت شهادت نمی خواهی برای من شهادت بخواهید.
شهدای ایران :شهید «عین الله مصطفایی» از شهدای مدافع حرم، در ۱۹ آبان سال ۹۴ در منطقه قراصی حلب واقع در سوریه به شهادت رسیده بود که محرم سال گذشته شناسایی و به آغوش وطن بازگشت.
اخلاص، خدا محوری و کمک به نیازمندان از سوریه و عراق گرفته تا هموطنان ایرانی مهمترین شاخصه شهید «عین الله مصطفایی» بود. بهاره حمزه لویی همسر شهید مدافع حرم عین الله مصطفایی از شش سال انتظار سختی که برای بازگشت و یا خبر شنیدن شهادت همسرش داشت داشته در گفت و گو با حوزه روایت می کند.
متن گفت و گو به شرح ذیل است:
حوزه: لطفا در خصوص نحوه اعزام شهید عین الله مصطفایی و سابقه ایشان در ماموریت های برون مرزی توضیح دهید.
ایشان در سال ۷۶ وارد سپاه شدند و ماموریتشان را از سال۸۶ در کشورهای عراق و سوریه آغاز کردند و هر جا به حضورشان نیاز بود، می رفتند. سالی دو، سه بار به سوریه و عراق اعزام می شدند. آخرین ماموریتشان مهر ماه سال ۹۴ بود. از ۹ آبان همان سال از همسرم دیگر خبری نداشتیم و می گفتند که ایشان در شرایطی هست که امکان خبر گرفتن از او وجود ندارد. یعنی نه از شهادت و نه از حیات او خبری نداشتیم و این بی خبری ۶ سال طول کشید که برای من و فرزندم خیلی سخت بود و در این مدت از ما آزمایش دی ان ای گرفتند و سرانجام در ماه محرم سال ۱۴۰۰ شهادت ایشان محرز و به وطن بازگشتند.
* مهمترین خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید مصطفایی چه بود؟
نه تنها شهید ما بلکه همه شهدا دارای کرامات والای انسانی بودند. مشخصه بارز همسرم این بود که اخلاق مداری بارزی داشتند و دارای مهربانی خاص به همه نه تنها خانواده خودشان بودند. هر کسی که یکبار با او برخورد می کرد، متوجه خوش اخلاقی و مهربانی ایشان می شد. اخلاص و خدا محوری ایشان در ذهن من پر رنگ است و این خدا محوری در کردار و رفتارش مشخص بود. سعی می کرد هر کاری که انجام می دهد برای رضای خدا باشد و تنها خدا را ببیند. حتی در محل کارش نیز ماموریت هایی را انجام می داد که در حیطه وظایفش نبود.
به دلیل شدت وابستگی شدید من به ایشان در خانه به طور خاص از شهادتشان صحبت نمی کردند، اما به طور غیر مستقیم می گفتند حیف است که انسان با مرگ بمیرد، بهتر است انسان با شهادت از این دنیا برود. همسرم به شدت دنبال شهادت بودند و خدا را شکر می کنم که بالاخره به آرزویش رسید.
رسیدگی و خدمت رسانی به کودکان نیازمند سوری
* در سال هایی که به سوریه می رفتند از حال و هوای مناطق جنگی سوریه و مشکلاتی که آنجا مردم با آن دست و پنجه نرم می کردند چه روایتی داشتند؟
هر وقت من به دلیل وابستگی خودم و فرزندم می خواستم از رفتن ایشان ممانعت کنم، از شرایط سخت زندگی شیعیان سوریه و علوی ها صحبت می کردند و می گفتند؛ آنجا دوستداران حضرت علی(ع) ناچار هستند، عشقشان را کتمان کنند و به سختی زندگی کنند. از شرایط بد و سخت اقتصادی مردم می گفتند و من بعدها از دوستانشان شنیدم که جیره غذایی خودش را جمع آوری می کرد و بین کودکان سوریه تقسیم می کرد.
* یکی از شبهاتی که در این چند سال مطرح شد؛ این بود که حضور ایران در سوریه و عراق به چه معنا است و به چه ضرورتی صورت گرفته نظر شما به عنوان یک همسر شهید مدافع حرم چیست؟
اسلام بدون مرز است و هر جایی که اسلام یا شیعه هست و مردم نیاز به کمک دارند باید از آن ها دفاع شود و این موضوع محدوده ندارد. اتفاقات سال های اخیر و سیاست استعمار و پدید آوردن داعش توسط کشورهای غربی و عربی نشان داد که آنها قرار است با اسلام مقابله کنند و محدوده فعالیتشان در کشورهایی که نا امنی ایجاد کردند؛ مثل سوریه و عراق نیست، بلکه هدفشان ایران بود، چرا که اسلام در ایران پر رنگ تر از کشورهای دیگر نمود پیدا کرده است.
مدافعان حرم، پا در عرصه جهاد گذاشتند تا این جنگ به ایران کشیده نشود و من که همسرم را در این راه از دست دادم می بینم که نعمت امنیتی که در آن غوطه وریم مدیون خون شهدا است و باید قدردان آن باشیم.
* آیا در دوران مفقودی شهید مصطفایی با شهید سلیمانی دیدار داشتید، چه صحبت هایی بین شما رد و بدل شد؟
زمانی که در شرایط فوق العاده خاص و سختی بودم که نمی توانم آن را توصیف کنم، البته شاکر خدا بودم به خاطر نوع امتحانی که شدم، توفیق دیدار با شهید سلیمانی را پیدا کردم. در مراسمی که خانواده های شهدا حضور داشتند در آن شرایط با بغضی که داشتم سردار را صدا کردم، ایشان متوجه من شدند و به سمت من آمدند، وقتی سردار را دیدم با توجه به شناختی که از ایشان داشتم و می دانستم هر کاری که بتواند برای خانواده ها انجام می دهد به ایشان گفتم سردار من چهار سال است که همسرم را گم کردم و بی خبرم اگر شما خبری دارید به من بگویید. در آن ازدحام جمعیت ایشان قول دادند که موضوع را پیگیری می کند و همان لحظه برگه ای در آورد و آدرس ما را نوشت. برایم دور از ذهن بود که به زودی این موضوع رسیدگی کند. اما حدودا سه یا چهار ماه بعد به طور غیر منتظره ای در ۸ فروردین سال ۹۸ به منزل ما آمدند. واقعا وجود معنویشان برای ما آرامش بخش بود و به من و فرزندم تسلی می دادند. به قدری من امیدوار بودم که همسرم برگردد که عبارت شهادت را نمی خواستم درباره ایشان به کار برده شود، اما سردار سلیمانی به من گفتند؛ حتی اگر برای همسرت شهادت نمی خواهی برای من بخواهید که حتما شهادت نصیبم شود و بسیار جدی از من و فرزندم خواستند که اگر ایشان را دوست داریم برای شهادتشان دعا کنیم.
ایشان در مدتی که صحبت می کردند، اجازه پذیرایی کردن به من را ندادند و از کسانی که همراهشان بودند، خواستند این کار را انجام دهند. بسیار از من و پسرم می پرسیدند که از ایشان درخواستی داشته باشیم، اما من فقط می گفتم خبری از همسرم به ما بدهند. سردار سلیمانی به ما اطمینان داد هر کجا امکانش بوده رفتیم و تنها چند منطقه دیگر مانده که آن هم به زودی مشخص می شود. در آن جلسه ایشان انگشتری به من هدیه دادند.
روایت شیرین شهادت از زبان شهید سلیمانی
پس از رفتن سردار، برادرم ایشان را همراهی می کند و سردار سلیمانی در همان موقع به ایشان می گوید که خواهر شما خیلی امیدوار به زنده بودن همسرش است، در حالی که شهادت ایشان محرز شده است. ایشان در آن جلسه از شیرینی ها و لطافت شهادت می گفتند و سعی داشتند این موضوع را برای من ترسیم کنند، اما به خاطر حساسیت من به طور مستقیم از شهادت شهید مصطفایی چیزی نگفتند.
* پس از اعلام خبر قطعی شهادت ایشان بعد از شش سال چه حس و حالی داشتید.
در این شش سال استیصال و درماندگی من در حدی بود که حتی در خواب می دیدم، ایشان برگشته اما همیشه حالت عجله داشتند و سری به ما می زدند و حتی سعی می کردم، مانع رفتنش شوم که او می رفت. زمانی که خبر شهادت قطعی ایشان را شنیدم آرامش غیر منتظره ای بر من مسلط شد. چون همیشه شهادت همسرم برای من یک کابوس بود و گمان می کردم که نتوانم بعد از او دوام بیاورم. اما شهادتش را پذیرفتم و از همان لحظه اول دائم به زبانم می آمد که این شهادت گوارای وجودت باشد، چرا که لیاقت شهادت را داشت و خدا را شکر کردم و دربرابر خواست خداوند تسلیم شدم.
در این مدت بدون هیچ اغراقی حضور معنوی شهید را در زندگیم حس می کنم و در موارد زیادی برای حل مشکلات زندگی روزمره به او متوسل می شوم و ایشان به صراحت و وضوح راه حل مشکلات را به گونه ای که به راحتی تعبیر می شود، برای من بیان می کند.
* در پایان اگر نکته ای از مهترین خواسته و وصیت ایشان در ذهن دارید توضیح دهید.
ایشان همیشه نسبت به قشر مستضعف جامعه دغدغه مند بود و حتی به هنگام خریدهای شخصی خودمان سعی می کردند، از نایلون های تیره ای استفاده کنیم که موجب رنجش خاطر افراد نیازمند که نمی توانند به راحتی خرید کنند، نشوند.
شهید مصطفایی به اندازه وسع و ظرفیت خودشان به نیازمندان کمک می کردند و من نیز دوست دارم به اندازه خودم در این مسیر بتوانم راه ایشان را انجام دهم، اگر چه نمی توانم شبیه به ایشان بشوم.