کلهر شرایط سختتری داشت رمقی برایش نمانده بود و زبان هم در دهانش نمیچرخید.لحظهای که داشت میرفت توانش را در زبانش جمع کرد و گفت: «شما اگر به آب رسیدید؛ سلام من ر به امام حسین (ع) برسانید.»
شهدای ایران:تابستان ۶۲ تیپ انصار بهصورت مستقل طرح عملیاتی در منطقه دالاهو را داد. تنگه بشگان، باغ کوه و تنگه رستم و تیله کوه و تنگه همووان تا تنگه ترشاب و چالاب زنگنه، محدوده شناسایی گردان مسلم تعیین شد. بعد از چندین مرحله شناسایی، حسن تاجیک، علی چیتساز و حسین سماوات و کلهر که از لشکر ۱۰ آمده بودند برای شناسایی نهایی منطقه رفتند. طبق برنامه تا قبل از اذان صبح باید به غار هفتی میرسیدند. همان جا میماندند و غروب که هوا گرگ و میش میشد شناسایی را شروع میکردند. بچهها در تاریکی خط دوم را رد کردند و به پشت دشمن رسیدند. ادوات نظامی و مسیرها با شناساییهای قبلی جور در نمیآمد. مجبور شدند تمام مسیر را دوباره چک کنند.
هوا داشت روشن میشد و برگشت را سختتر کرد. آفتاب که بالا آمد هنوز در خط عراقیها بودند. زیر یک پلیت پناه گرفتند تا هوا تاریک شود. هر حرکتی منجر به از دست رفتن تلاششان میشد. گرمای تابستان که روی پلیت چند برابر شده بود امانشان را برید اما دوام آوردند. بعد از غروب از پناهگاهشان بیرون آمدند، اما دیگر توانی برایشان نمانده بود. همین طور آهسته مسیر برگشت را در پیش گرفتند. اگر آب میخوردند رو به راه میشدند اما هیچ آبی نبود.
هر چیزی را در تاریکی آب میدیدند و به سمتش میرفتند. درگیر سراب شده بودند. کلهر شرایط سختتری داشت رمقی برایش نمانده بود و زبان هم در دهانش نمیچرخید. با دست نقطهای در تاریکی را نشان داد و گفت: «اونجا آبِ.» بچهها گفتند: «نه نیست، نباید از مسیر خارج بشیم.» کلهر در حال خودش نبود. مسیرش را جدا کرد و به سمتی که نشان میداد رفت. بچهها با توان نداشتهشان مانعش شدند اما فایدهای نداشت. لحظهای که داشت میرفت توانش را در زبانش جمع کرد و گفت: «شما اگر به آب رسیدید؛ سلام من رو به امام حسین برسونید.» و رفت. سماوات و چیتساز و تاجوک به کندی مسیر را در پیش گرفتند و خودشان را نزدیک روستای طوطیان رساندند و همان جا نقش زمین شدند. بچههای اطلاعات که نگرانشان شده بودند با موتور اطراف روستا را میگشتند. آنها را پیدا کردند و به مقر رساندند. این منطقه با وجود شناساییهای جدید برای انجام عملیات مناسب نبود.
با وجود پیگیریهای زیاد هنوز هیچ اثری از شهید کلهر پیدا نشده است.
هوا داشت روشن میشد و برگشت را سختتر کرد. آفتاب که بالا آمد هنوز در خط عراقیها بودند. زیر یک پلیت پناه گرفتند تا هوا تاریک شود. هر حرکتی منجر به از دست رفتن تلاششان میشد. گرمای تابستان که روی پلیت چند برابر شده بود امانشان را برید اما دوام آوردند. بعد از غروب از پناهگاهشان بیرون آمدند، اما دیگر توانی برایشان نمانده بود. همین طور آهسته مسیر برگشت را در پیش گرفتند. اگر آب میخوردند رو به راه میشدند اما هیچ آبی نبود.
هر چیزی را در تاریکی آب میدیدند و به سمتش میرفتند. درگیر سراب شده بودند. کلهر شرایط سختتری داشت رمقی برایش نمانده بود و زبان هم در دهانش نمیچرخید. با دست نقطهای در تاریکی را نشان داد و گفت: «اونجا آبِ.» بچهها گفتند: «نه نیست، نباید از مسیر خارج بشیم.» کلهر در حال خودش نبود. مسیرش را جدا کرد و به سمتی که نشان میداد رفت. بچهها با توان نداشتهشان مانعش شدند اما فایدهای نداشت. لحظهای که داشت میرفت توانش را در زبانش جمع کرد و گفت: «شما اگر به آب رسیدید؛ سلام من رو به امام حسین برسونید.» و رفت. سماوات و چیتساز و تاجوک به کندی مسیر را در پیش گرفتند و خودشان را نزدیک روستای طوطیان رساندند و همان جا نقش زمین شدند. بچههای اطلاعات که نگرانشان شده بودند با موتور اطراف روستا را میگشتند. آنها را پیدا کردند و به مقر رساندند. این منطقه با وجود شناساییهای جدید برای انجام عملیات مناسب نبود.
با وجود پیگیریهای زیاد هنوز هیچ اثری از شهید کلهر پیدا نشده است.
*دفاع پرس