ز او پرسیدم: چرا هنوز مجرد هستید و ازدواج نکرده اید ؟.گفت تا زمانی که جنگ تمام نشود ،زن نمی گیرم .وقتی علت را پرسیدم ،گفت :من به عقد انقلاب در آمده ام و تا زمانی که از شر صدام خلاص نشویم ،زن گرفتن برای من صلاح نیست ،چون هر لحظه منتظر شهادت هستم ،نمی خواهم پس از خودم ،کسی را سر گردان کنم.
شهدای ایران:
پاسدار رشید اسلام : شهید علی غیوری زاده
فرزند : نمام
ولادت : ملکشاهی 1332
فرمانده گردان 503 لشکر نام آشنای امیر ، فاتح جبهه های غرب و جنوب .
شهادت : مهران 29/ 3/ 67
انتظار برگشت به آغوش وطن 21سال و4ماه و 25 روز
آرامگاه ابدی : صحن مبارک امام زاده سیدحسن بن موسی کاظم (ع) مهران
تاریخ دفن :29/ 8 / 1379
از شهیدان مانده تنها جامه ای
نام و امضا و وصیتنامه ای
گر وصیتنامه ها را خوانده ایم
پس چرا بين دو راهي مانده ايم
سنگ نوشته ی روی مزار شهید :
این غیوری زاده ی بی ادعاست /// این بسیجی عاشق کرب و بلاست
قبر او بوی رفاقت می دهد /// بوی دوران رفاقت می دهد
سال ها دور از وطن افتاده بود /// چقدر این گل ، خدایا ساده بود .
شمعی را که تو برافروختی،خاموش نخواهد شد .
علي غيوري زاده در سال 1332 در بخش ملکشاهي دراستان ايلام به دنيا آمد پدرش او را علي نام نهاد . دوران کودکي ،نوجواني وجواني مانند تمام مردم آن ديار با فقرومحروميت همراه بود. با آغازانقلاب اسلامي امام خميني(ره)اميد وجان تازه اي در جسم سختي کشيده علي دميده شد . اوکه مانند تمام همشهريانش هيچ گاه درخواب هم نمي ديد سهمي دراداره کشورش داشته باشد با پيروزي انقلاب اسلامي وشروع جنگ تحميلي وارد مرحله اي جديد از زندگي شد وبه عنوان يکي از چهره هاي شاخص استان ايلام درآمد.اوايل جنگ به عنوان عضوي از بسيج راهي جبهه شد و در سا ل 1359 به عضويت رسمي سپاه در آمد.در ديار ايلام ،غيوري را به غيرت – جوانمردي – شجاعت و غريبي مي شناسند .
زندگي هشت ساله او در دفاع مقدس سراسر ماجراهاي تلخ و شيرين و خواندني است .هر روزش حماسه است .شجاعت وجسارتش به حدي بود که اورا معيار شناخت شجاعان و اوج ايثار گري مي دانند .روزي به همراه جمعي از رزمندگان به جبهه عراقي ها در ميمک حمله مي کند .علي حاتميان يکي از همرزمان اودراين عمليات مي گويد : شهيد غيوري با اين که فرماندهي اين عمليات را به عهده داشت، به جاي ديگر رزمندگان مي گشت که شايد گلوله اي پيدا کند و به سمت عراقي ها شليک کند .اوازاينکه کارهاي پيش پا افتاده وخارج از حيطه فرماندهي را انجام دهد،ابايي نداشت ،خصلتي که تمام فرماندهان ايراني درطول دفاع مقدس از آن برخوردار بودند. بارها مجروح شد اما در والفجر 9 در دره لري مريوان شدت مجروحيتش به حدي بود که همه مي گفتند او شهيد شده است .هر جا عملياتي بود علي حضور داشت .او يا در کسوت فرمانده بود يا همراه قناسه اش دشمنان را شکار مي کرد. در عمليات کربلاي 10 روي ارتفاع با لوکاوه رفته بود ،شهيد بسطامي و فرمانده (سابق)لشکر11اميرالمومنين، سردار کرمي هم حضور داشتند .آن روز جنگ غيوري با هليکوپتر هاي عراقي با آرپي جي 7 ديدني بود . در عمليات ماووت عراق فرمانده گردان بود،او قله سوق الجيشي دو قلو را تحويل گرفت .علي در آن عمليات شش نماز واجب را با يک وضو يعني از صبح تا صبح روز بعد با يک وضو خواند ،که در اين باره زبان زد دوستان است ،آن هم در عمليات ولحظات بحراني که اضطراب انسان با لاست .علي با قرآن و نماز خيلي مانوس بود .
او در مسئوليتهاي فرمانده گردان ،جانشين گردان ، نيروي اطلاعات و عمليات مشغول خدمت بود .درعمليات والفجر 3،والفجر 5، والفجر 9، والفجر 10 ،کربلاي 1 ،کربلاي 4 ،کربلاي 10 ،نصر 4 ،نصر 8،با مسئوليت هاي مختلف حضوري فعال داشت در هر جا که علي بود آرامش خاطر فرماندهان فراهم بود.در بيست ونه خرداد هزاروسيصدوشصت وهفت ارتش متجاوزعراق حمله شديدي رادرجبهه مهران آغاز کرد.براي دفع اين حمله ي دشمن مهمترين معبر را که براي حفاظت از مهران پيش بيني شده بود به علي و گردان تحت امر او دادند .يکي از همرزمانش از آن شب اينگونه مي گويد:شب قبل از عمليات ساعت 12 شب ما به گردان علي سر زديم. گفت: مگر تانکهاي عراقي از روي جسد من رد شوند تا اين معبر سقوط کند. کاملا مهياي شهادت بود در جواب شوخي يکي از دوستان گفت :من هم مي دانم اين بار کار خيلي سخت شده است. عمليات دشمن در مهران آغاز شد تا ساعت 4 صبح صداي يا حسين (ع) و لا حول و لا قوه... علي براي فرمانده لشگر اميدوار کننده بود. ساعت 9 صبح روز بعد موسوي، بي سيم چي شهيد غيوري گفت : علي در روي معبر بهرام آباد مورد اصابت گلوله هاي تير بار تانک عراقي ها قرار گرفت . آخرين پيام علي مقاومت بود . وقتي بعد از 12 سال و 4 ماه و 20 روز مردم خبر پيدا شدن جسدعلي را شنيدن به استقبالش رفتند . مردان و زنان ملکشاهي 50 کيلومتر پياده حرکت کردندتا به محلي که پيکر مقدس علي پيداشده بود رسيدند .جسد علي با کارت شناسايي و لباس هاي تير و ترکش خورده اش شهر به شهر گردانده شدودر زادگاهش به خاک سپرده شد تابراي هميشه تاريخ سندي باشد بر افتخار سربلندي غرور ايرانيان . امروز سنگر شهيد غيوري در قرار گاه امير المومنين (ع)در مناطق عملياتي غرب کشور ماوا و مامن همرزمان و زيارتگاه عاشقان و آزادگان است .
بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین
پاسدار رشید اسلام : شهید علی غیوری زاده
فرزند : نمام
ولادت : ملکشاهی 1332
فرمانده گردان 503 لشکر نام آشنای امیر ، فاتح جبهه های غرب و جنوب .
شهادت : مهران 29/ 3/ 67
انتظار برگشت به آغوش وطن 21سال و4ماه و 25 روز
آرامگاه ابدی : صحن مبارک امام زاده سیدحسن بن موسی کاظم (ع) مهران
تاریخ دفن :29/ 8 / 1379
از شهیدان مانده تنها جامه ای
نام و امضا و وصیتنامه ای
گر وصیتنامه ها را خوانده ایم
پس چرا بين دو راهي مانده ايم
سنگ نوشته ی روی مزار شهید :
این غیوری زاده ی بی ادعاست /// این بسیجی عاشق کرب و بلاست
قبر او بوی رفاقت می دهد /// بوی دوران رفاقت می دهد
سال ها دور از وطن افتاده بود /// چقدر این گل ، خدایا ساده بود .
شمعی را که تو برافروختی،خاموش نخواهد شد .
علي غيوري زاده در سال 1332 در بخش ملکشاهي دراستان ايلام به دنيا آمد پدرش او را علي نام نهاد . دوران کودکي ،نوجواني وجواني مانند تمام مردم آن ديار با فقرومحروميت همراه بود. با آغازانقلاب اسلامي امام خميني(ره)اميد وجان تازه اي در جسم سختي کشيده علي دميده شد . اوکه مانند تمام همشهريانش هيچ گاه درخواب هم نمي ديد سهمي دراداره کشورش داشته باشد با پيروزي انقلاب اسلامي وشروع جنگ تحميلي وارد مرحله اي جديد از زندگي شد وبه عنوان يکي از چهره هاي شاخص استان ايلام درآمد.اوايل جنگ به عنوان عضوي از بسيج راهي جبهه شد و در سا ل 1359 به عضويت رسمي سپاه در آمد.در ديار ايلام ،غيوري را به غيرت – جوانمردي – شجاعت و غريبي مي شناسند .
زندگي هشت ساله او در دفاع مقدس سراسر ماجراهاي تلخ و شيرين و خواندني است .هر روزش حماسه است .شجاعت وجسارتش به حدي بود که اورا معيار شناخت شجاعان و اوج ايثار گري مي دانند .روزي به همراه جمعي از رزمندگان به جبهه عراقي ها در ميمک حمله مي کند .علي حاتميان يکي از همرزمان اودراين عمليات مي گويد : شهيد غيوري با اين که فرماندهي اين عمليات را به عهده داشت، به جاي ديگر رزمندگان مي گشت که شايد گلوله اي پيدا کند و به سمت عراقي ها شليک کند .اوازاينکه کارهاي پيش پا افتاده وخارج از حيطه فرماندهي را انجام دهد،ابايي نداشت ،خصلتي که تمام فرماندهان ايراني درطول دفاع مقدس از آن برخوردار بودند. بارها مجروح شد اما در والفجر 9 در دره لري مريوان شدت مجروحيتش به حدي بود که همه مي گفتند او شهيد شده است .هر جا عملياتي بود علي حضور داشت .او يا در کسوت فرمانده بود يا همراه قناسه اش دشمنان را شکار مي کرد. در عمليات کربلاي 10 روي ارتفاع با لوکاوه رفته بود ،شهيد بسطامي و فرمانده (سابق)لشکر11اميرالمومنين، سردار کرمي هم حضور داشتند .آن روز جنگ غيوري با هليکوپتر هاي عراقي با آرپي جي 7 ديدني بود . در عمليات ماووت عراق فرمانده گردان بود،او قله سوق الجيشي دو قلو را تحويل گرفت .علي در آن عمليات شش نماز واجب را با يک وضو يعني از صبح تا صبح روز بعد با يک وضو خواند ،که در اين باره زبان زد دوستان است ،آن هم در عمليات ولحظات بحراني که اضطراب انسان با لاست .علي با قرآن و نماز خيلي مانوس بود .
او در مسئوليتهاي فرمانده گردان ،جانشين گردان ، نيروي اطلاعات و عمليات مشغول خدمت بود .درعمليات والفجر 3،والفجر 5، والفجر 9، والفجر 10 ،کربلاي 1 ،کربلاي 4 ،کربلاي 10 ،نصر 4 ،نصر 8،با مسئوليت هاي مختلف حضوري فعال داشت در هر جا که علي بود آرامش خاطر فرماندهان فراهم بود.در بيست ونه خرداد هزاروسيصدوشصت وهفت ارتش متجاوزعراق حمله شديدي رادرجبهه مهران آغاز کرد.براي دفع اين حمله ي دشمن مهمترين معبر را که براي حفاظت از مهران پيش بيني شده بود به علي و گردان تحت امر او دادند .يکي از همرزمانش از آن شب اينگونه مي گويد:شب قبل از عمليات ساعت 12 شب ما به گردان علي سر زديم. گفت: مگر تانکهاي عراقي از روي جسد من رد شوند تا اين معبر سقوط کند. کاملا مهياي شهادت بود در جواب شوخي يکي از دوستان گفت :من هم مي دانم اين بار کار خيلي سخت شده است. عمليات دشمن در مهران آغاز شد تا ساعت 4 صبح صداي يا حسين (ع) و لا حول و لا قوه... علي براي فرمانده لشگر اميدوار کننده بود. ساعت 9 صبح روز بعد موسوي، بي سيم چي شهيد غيوري گفت : علي در روي معبر بهرام آباد مورد اصابت گلوله هاي تير بار تانک عراقي ها قرار گرفت . آخرين پيام علي مقاومت بود . وقتي بعد از 12 سال و 4 ماه و 20 روز مردم خبر پيدا شدن جسدعلي را شنيدن به استقبالش رفتند . مردان و زنان ملکشاهي 50 کيلومتر پياده حرکت کردندتا به محلي که پيکر مقدس علي پيداشده بود رسيدند .جسد علي با کارت شناسايي و لباس هاي تير و ترکش خورده اش شهر به شهر گردانده شدودر زادگاهش به خاک سپرده شد تابراي هميشه تاريخ سندي باشد بر افتخار سربلندي غرور ايرانيان . امروز سنگر شهيد غيوري در قرار گاه امير المومنين (ع)در مناطق عملياتي غرب کشور ماوا و مامن همرزمان و زيارتگاه عاشقان و آزادگان است .
علی دارای روح بزرگی بود
چند سال بعد از شهادت علی غیوری زاده یکروز با بچه های ملکشاهی هماهنگ کردم که برای دیدار پدر و مادر علی به منزل ایشان برویم. وقتی رفتیم دیدم که پدر و مادرشان بسیار پیر و سالخورده و از نظر اقتصادی بسیار ضعیف بودند. مادرش در فراق علی آنقدر گریه کرده بود که چشمانش را از دست داده بود. موقع رفتن کشان کشان خودش را به من رساند پایم را گرفت و من را قسم می داد که تو را به خدا اگر از علی خبری دارید به من بگویید. فراق علی برایم سخت است. نمی دانستم چه بگویم. هم دیدن این صحنه برایم سخت بود و هم از دیدن وضعیت سن و وضعیت ضعیف اقتصادی خانواده علی به روح بزرگش پی بردم. علی در جبهه آنقدر روحیه داشت و خنده رو و سرحال بود که هیچکس جز آنان که با علی و خانواده اش آشنا بودند به حقیقت زندگی او آگاه نبودند. هــرکس آن اخلاق و رفتار را از او می دید شاید فکر می کرد پدر و مادر علی قصرنشین هستند.
خاطره ای از سردار شهید
در یکی از روز های اردیبهشت ماه سال 1367 ،به قصد تجدید دیدار با والدین سالخورده و چشم انتظارش ،به زادگاهش ،روستای سر گل خلیلوند ،آمده بود.
هر بار که ایشان تشریف می آوردند ،به دلیل فاصله زمانی ایجاد شده در بین دو مرخصی ،همدیگر را برای دقایقی بغل و همدیگر را بوسه می زدند ،اما این بار با دفعات قبل تفاوتی عمده داشت ،به شکل غیر قابل توصیفی همدیگر را می بوسیدند و اشک شوق می ریختند .انگار والدین می دانستند که فرزند دلاورشان را دیگر نخواهند دید .شهید هم یقین داشت که بعد از این دیدار ،سعادت رسیدن به آرزوی دیرینه ای ،که سالیان سال انتظار انتظارش بود ،بدست می آورد.
بعضی اوقات کنار علی می نشستم و با او صحبت می کردم .از او پرسیدم: چرا هنوز مجرد هستید و ازدواج نکرده اید ؟.گفت تا زمانی که جنگ تمام نشود ،زن نمی گیرم .وقتی علت را پرسیدم ،گفت :من به عقد انقلاب در آمده ام و تا زمانی که از شر صدام خلاص نشویم ،زن گرفتن برای من صلاح نیست ،چون هر لحظه منتظر شهادت هستم ،نمی خواهم پس از خودم ،کسی را سر گردان کنم.
علی غیوری زاده ،سال 1367 ،به عنوان فرمانده ی گردان شهید بهشتی ،در عملیات چلچراغ مهران ،ساعتها به تنهایی در برابر دشمن جنگید و به درجه ی رفیع شهادت نایل گشت.
هر بار که ایشان تشریف می آوردند ،به دلیل فاصله زمانی ایجاد شده در بین دو مرخصی ،همدیگر را برای دقایقی بغل و همدیگر را بوسه می زدند ،اما این بار با دفعات قبل تفاوتی عمده داشت ،به شکل غیر قابل توصیفی همدیگر را می بوسیدند و اشک شوق می ریختند .انگار والدین می دانستند که فرزند دلاورشان را دیگر نخواهند دید .شهید هم یقین داشت که بعد از این دیدار ،سعادت رسیدن به آرزوی دیرینه ای ،که سالیان سال انتظار انتظارش بود ،بدست می آورد.
بعضی اوقات کنار علی می نشستم و با او صحبت می کردم .از او پرسیدم: چرا هنوز مجرد هستید و ازدواج نکرده اید ؟.گفت تا زمانی که جنگ تمام نشود ،زن نمی گیرم .وقتی علت را پرسیدم ،گفت :من به عقد انقلاب در آمده ام و تا زمانی که از شر صدام خلاص نشویم ،زن گرفتن برای من صلاح نیست ،چون هر لحظه منتظر شهادت هستم ،نمی خواهم پس از خودم ،کسی را سر گردان کنم.
علی غیوری زاده ،سال 1367 ،به عنوان فرمانده ی گردان شهید بهشتی ،در عملیات چلچراغ مهران ،ساعتها به تنهایی در برابر دشمن جنگید و به درجه ی رفیع شهادت نایل گشت.