«سرلشکر میسر رشید الطرفه العبیدی» در سال ۱۹۷۵میلادی مدرک کارشناسی علوم نظامیاش را از دانشکده نظامی بغداد اخذ کرد. همچنین دیپلم روانشناسی، کاردانی زبان فارسی و کارشناسی رشته تاریخ و تمدن از دانشکده بغداد را نیز در کارنامه علمیاتیاش به چشم میخورد. ژنرال طرفه پس از پیوستن به ارتش عراق، در رسته اطلاعات و تدریس اطلاعات نظامی مشغول کار شد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایسنا، او در دوران جنگ ایران و عراق از سال ۱۹۸۰تا ۱۹۸۷میلادی در اداره اطلاعات فرماندهی کل در بخش ایران کار میکرد و در دهه ۱۹۹۰میلادی نیز جانشینی بخش ایران در اداره کل اطلاعات نظامی را بر عهده داشت. بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰میلادی ژنرال طرفه وابسته نظامی غیررسمی سفارت عراق در تهران بود و در هنگام تجاوز آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳میلادی هم مدیریت سامانه اطلاعاتی بخش جنوبی را برعهده داشت.
این فرمانده عراقی در کتاب «فرماندهان صدام» در مورد توسعه واحدهای شناسایی در عمق، چگونگی سازماندهی شدن نیروها، محتوای دورههای آموزشی آنها توضیح میدهد: در سال ۱۹۸۵میلادی (۱۳۶۴ خورشیدی) دو واحد نظامی به نام های «واحد عملیات ویژه ۸۸۸» و «واحد شناسایی در عمق ۹۹۹» ایجاد کردیم، اما در اوایل سال ۱۹۸۶م این دو واحد را در هم ادغام و وظایف هر دو واحد پیشین را به واحد جدید منتقل کردیم. دوره شناسایی در عمق را افسران ارتش مصر به ما آموزش دادند؛ زیرا مصریها در جنگ با رژیم صهیونستی تجربه مشابهی در این زمینه داشتند.
افسران نخبه نیروهای ویژه به این واحدها منتقل میشدند و دورههای آموزشی مختلفی طی میکردند؛ دورههای پرشباچتر، غواصی، خرابکاری، مین رویی، پلسازی و فراگیری زبانهای خارجی ازجمله زبان فارسی. این دورهها در سطح بالایی برگزار میشد و نیروها برای گذراندن آنها به قابلیتهای سطح بالایی نیاز داشتند.
آنها را مجبور می کردیم۱۰۰ کیلومتر در هفته پیاده روی کنند و خاک، مار و عقرب بخورند. یعنی هرکاری میکردیم تا این نیروها خشنتر و سرسختتر شوند. حدود ۴۰۰ سرباز در این واحدها به کار گرفته شدند. عملیاتهایی در پشت خطوط مقدم جبهه ایرانیان انجام میدادیم تا اطلاعاتی در مورد واحدهای نظامی، جنگ افزارها و ماهیت نیروهایشان جمعآوری کنیم. نیروهای ما همچنین از طریق استان میسان انفجارهایی در مناطق نفتخیز دهلران انجام دادند.
ما توانایی مناسبی در کسب اطلاعات داشتیم و نیازی نداشتیم با اعزام نیروهایمان به تهران، جانشان را به خطر بیندازیم. افزون بر این، در آن زمان ۱۰ هزار تن از نیروهای مجاهدین (منافقین) را در تهران داشتیم که از مخالفین حکومت این کشور بودند و با اعضای خانواده و خویشاوندانشان در اروپا و کشورهای خلیجفارس تماس تلفنی داشتند. از طرفی تردد ایرانیان هم به این کشورها آزاد بود.
برای نمونه، در سپتامبر ۱۹۸۶میلادی به همراه ژنرال وفیق سامرایی برای جذب یکی از فرماندهان ارشد نیروی هوایی ایران که با خانوادهاش برای گذران تعطیلات به ترکیه رفته بود، به آنکارا رفتیم و از طریق وابسته نظامی عراق در ترکیه با او ارتباط برقرار کردیم. سپس با دادن پول و گرفتن مقداری عکس و نوار، او را در مورد اطلاعاتی که در آینده از نیروی هوایی ایران نیاز داشتیم توجیه کردیم. این تنها یک نمونه از این واقعیت بود که مشکل زیادی برای کسب اطلاعات در این زمینه نداشتیم و بنابراین لازم نبود خطر اعزام افسران ورزیده مان به تهران را بپذیریم.
همچنین وابستگان نظامی ما در افغانستان و پاکستان از طریق تماس با گروههای مخالف بلوچ، قاچاقچیان مواد مخدر، گروههای مافیا و گروههای دیگری از این دست اقدام به جمعآوری اطلاعات میکردند. پس از سال ۱۹۸۵م هم برخی از کردها، فارسها و اعراب اهواز با ما همکاری میکردند.
از طرف دیگر ایران برای اجرای عملیات بمبگذاری تروریستی کوچک در بغداد از نیروهای حکیم و حزب الدعوه استفاده میکرد، اما این عملیات زیاد مؤثر نبودند. ایرانیان در این زمینه گاهی هم از پناهندگان عراقی استفاده میکردند. البته این مسئله برای ما هم اتفاق میافتاد و ایرانیانی هم بودند که به ما پناهنده میشدند. این فرایند متقابلی بود. به هر حال، عملیات نفوذ ایرانیان گسترده نبود.