این شهید در اوج رسیدن به شهرت ملی به دنبال این اما و اگرها نبود بلکه به مانند بسیاری از جوانان آن زمان، عزت و جاودانگی ایران و اعتقادات اسلامی را بر شهرت فردی و ماندگاری در ذهن هواداران ترجیح داد و با این تصمیم نه تنها به یک قهرمانی ملی تبدیل شد بلکه به جاودانگی واقعی نیز رسید.
شهدای ایران:شاید اگر شهید «مهدی رضایی مجد» آن روزها به ندای درونی خود پاسخ نمیداد و مبارزه را فقط در فوتبال و زمین مسابقه تعریف میکرد امروز در زمره پیشکسوتان ملی و باشگاهی فوتبال ایران قرار میگرفت و بدون شک یک مربی شناخته شده در عرصه ملی و لیگ برتر به شمار میرفت اما این شهید در اوج رسیدن به شهرت ملی به دنبال این اما و اگرها نبود بلکه به مانند بسیاری از جوانان آن زمان، عزت و جاودانگی ایران و اعتقادات اسلامی را بر شهرت فردی و ماندگاری در ذهن هواداران ترجیح داد و با این تصمیم نه تنها به یک قهرمانی ملی تبدیل شد بلکه به جاودانگی واقعی نیز رسید.
تصمیم دل کندن از فوتبال برای او سخت نبود. برای رهایی از شهرت دنیوی نخست سربند یا زهرای (س) جبههها را بر بازوبند کاپیتانی تیم ترجیح داد و کفشهای فوتبالی (استوکها) را کنار گذاشت تا با پوتینهای نظامی گام در کارزار نبرد بگذارد.
هم عصرهایش میگویند اگر مهدی به فوتبال ادامه میداد بدون شک چهرهای شناخته شده به شمار میرفت و برخی وی را بازیکنی طلایی برای ذخیره «ناصر محمدخانی» در پرسپولیس و تیم ملی قلمداد میکردند اما با وجود این ظرفیتهای ورزشی وی زمانی که از فوتبال دل کند و راهی جبهه ها شد که کاپیتان تیم فوتبال جوانان ایران در رقابتهای بینالمللی بود.
همچنین بنا به اذعان بسیاری از همدورههایش قرار بود در بازگشت از جبهه به عضویت تیم اصلی پرسپولیس تهران درآید.
شهید رضاییمجد که از محله پاچنار تهران گام به زندگی گذاشته بود در طول دوران ورزشی خود در تیم های آذر، اکباتان و تهرانجوان بازی کرد، سپس به تیم پرسپولیس پیوست و با این باشگاه قرارداد امضا کرد و ۴ ماه در تمرینات پرسپولیس حضور داشت.
در تیم های پایه سرخپوشان فعالیت داشت و زمزمههایی شنیده میشد که وی به تیم اصلی راه پیدا میکند اما وی منتظر حضور در ترکیب اصلی سرخپوشان نماند بلکه برای دفاع از کشور حضور در جبهه را به بازی در پرسپولیس ترجیح داد.
شهید رضایی مجد ۱۵ گل برای تیم ملی جوانان به ثمر رساند
وی که همدروه بازیکنان سرشناسی مانند امیر قلعه نویی، صمد مرفاوی، قنبرپور و رضا رجبی بود توانست در مدت زمان حضور در تیم فوتبال جوانان ۱۵ گل را به ثمر برساند و نوید یک بازیکن تمام عیار برای فوتبال ایران را میداد.
شاید بسیاری از همدورههای این شهید گل زیبای رضایی مجد را به کرهجنوبی فراموش نکنند. این گل در مسابقات جام قهرمانی بنگلادش به ثمر رسید. فدراسیون فوتبال ایران تیم جوانان را به جای تیم ملی بزرگسالان به این دوره از بازیها اعزام کرد.
مهدی تفاوت و شباهتهای فوتبال و جبهه را بهتر از هر کسی تشخیص داده بود، او میدانست در جنگ و فوتبال هم توپ هست، هم دروازه و هم حریف در مقابل قرار دارد. اما در جبهههای های جنگ باید جاگیری بسیار دقیقتر از میدان فوتبال باشد. او از نزدیک نظارهگر شکل برخورد حریف بعثی با هموطنان بود که تمام قوانین بینالمللی انسانی و صلح را در دنیا زیر پا گذاشتند و آمده بودند تا با عبور از دروازههای غربی و جنوب غرب ایران به ارزشها حمله کند.
اینجا دیگر درنگ لازم نبود زیرا یک غفلت در جاگیری ممکن بود گل به خودی به شمار برود و جبران آن در زمان هشت ساله امکان پذیر نبود.
مهدی ترجیح داد از فضای ورزش دوری کند و از دلبستگیهای دنیایی خارج شود. بازوبند کاپیتانی را به هم تیمیهای خود تحویل داد و لباسهای ورزشی را در ساک باشگاه گذاشت تا کوله پشتی خاکی بسیجی را بر دوش خود آویزان کند.
به گواه مادرش نخست از تهران به شهرستان گیلانغرب رفت. وی زندگی را با دلبستگیهایش به دامنه رشته کوههای زاگرس و دشتهای سوزان گیلانغرب برد.
آنجا دیگر از چمن نرم و زمین هموار آزادی خبری نبود بلکه دشت و کوه هایی بود که سرمای سوزناک زمستان و گرمای طاقت فرسای تابستان کمترین مشکل آن به شمار میرفت. مشکلاتی در این کارزار وجود داشت که تنها با روحیه ایمان میشد بر آنها غلبه کرد.
وی مرد مبارزات سخت بود، مبارزاتی که دیگر دوستانه یا در قالب یک برتری ورزشی نبود بلکه توپی که به سمت او حواله میشد از جنس گلولههایی از آتش بود که برای به عقب راندن قدرت ایثار خط دفاعی رزمندگان وطن از جبهه خصم شلیک شد.
وی که بارها نورافشانی به مناسبت بردهایش تجربه کرده بود این بار شیوهای متفاوت از این آتشبازی را تجربه کرد آتیش بازی ناشی از نورافکن و گلولههای آتشینی بود که بیابان و دشت های غرب و جنوب غرب را نورانی میکرد.
مهدی که از شهدای ورزشکار سرشناس ایران به شمار میرود در مدت زمان حضور در جبهه پا به پای دیگر رزمندگان جنگید.
وی ورزش را به جبهه ها برد و فضای جبهه را در ورزش ایران ترویج داد. کار تلفیقی شهید رضاییمجد برای معنوی کردن ورزش ایران همچنان ادامه دارد و حضور دوستان فوتبالی وی در مراسم های بزرگذاشت این شهید یکی از بارزترین نمودهای این کار است.
شهید «مهدی رضایی مجد» در ۱۰ اسفند سال ۶۵ در عملیات تکمیلی کربلای ۵ در منطقه عمومی شلمچه به فیض شهادت نائل شد. مهدی دهم اسفندماه سال ۱۳۴۲ به دنیا آمد و دهم اسفند ماه هم به سوی معبود خود شتافت.
تصمیم دل کندن از فوتبال برای او سخت نبود. برای رهایی از شهرت دنیوی نخست سربند یا زهرای (س) جبههها را بر بازوبند کاپیتانی تیم ترجیح داد و کفشهای فوتبالی (استوکها) را کنار گذاشت تا با پوتینهای نظامی گام در کارزار نبرد بگذارد.
هم عصرهایش میگویند اگر مهدی به فوتبال ادامه میداد بدون شک چهرهای شناخته شده به شمار میرفت و برخی وی را بازیکنی طلایی برای ذخیره «ناصر محمدخانی» در پرسپولیس و تیم ملی قلمداد میکردند اما با وجود این ظرفیتهای ورزشی وی زمانی که از فوتبال دل کند و راهی جبهه ها شد که کاپیتان تیم فوتبال جوانان ایران در رقابتهای بینالمللی بود.
همچنین بنا به اذعان بسیاری از همدورههایش قرار بود در بازگشت از جبهه به عضویت تیم اصلی پرسپولیس تهران درآید.
شهید رضاییمجد که از محله پاچنار تهران گام به زندگی گذاشته بود در طول دوران ورزشی خود در تیم های آذر، اکباتان و تهرانجوان بازی کرد، سپس به تیم پرسپولیس پیوست و با این باشگاه قرارداد امضا کرد و ۴ ماه در تمرینات پرسپولیس حضور داشت.
در تیم های پایه سرخپوشان فعالیت داشت و زمزمههایی شنیده میشد که وی به تیم اصلی راه پیدا میکند اما وی منتظر حضور در ترکیب اصلی سرخپوشان نماند بلکه برای دفاع از کشور حضور در جبهه را به بازی در پرسپولیس ترجیح داد.
شهید رضایی مجد ۱۵ گل برای تیم ملی جوانان به ثمر رساند
وی که همدروه بازیکنان سرشناسی مانند امیر قلعه نویی، صمد مرفاوی، قنبرپور و رضا رجبی بود توانست در مدت زمان حضور در تیم فوتبال جوانان ۱۵ گل را به ثمر برساند و نوید یک بازیکن تمام عیار برای فوتبال ایران را میداد.
شاید بسیاری از همدورههای این شهید گل زیبای رضایی مجد را به کرهجنوبی فراموش نکنند. این گل در مسابقات جام قهرمانی بنگلادش به ثمر رسید. فدراسیون فوتبال ایران تیم جوانان را به جای تیم ملی بزرگسالان به این دوره از بازیها اعزام کرد.
مهدی تفاوت و شباهتهای فوتبال و جبهه را بهتر از هر کسی تشخیص داده بود، او میدانست در جنگ و فوتبال هم توپ هست، هم دروازه و هم حریف در مقابل قرار دارد. اما در جبهههای های جنگ باید جاگیری بسیار دقیقتر از میدان فوتبال باشد. او از نزدیک نظارهگر شکل برخورد حریف بعثی با هموطنان بود که تمام قوانین بینالمللی انسانی و صلح را در دنیا زیر پا گذاشتند و آمده بودند تا با عبور از دروازههای غربی و جنوب غرب ایران به ارزشها حمله کند.
اینجا دیگر درنگ لازم نبود زیرا یک غفلت در جاگیری ممکن بود گل به خودی به شمار برود و جبران آن در زمان هشت ساله امکان پذیر نبود.
مهدی ترجیح داد از فضای ورزش دوری کند و از دلبستگیهای دنیایی خارج شود. بازوبند کاپیتانی را به هم تیمیهای خود تحویل داد و لباسهای ورزشی را در ساک باشگاه گذاشت تا کوله پشتی خاکی بسیجی را بر دوش خود آویزان کند.
به گواه مادرش نخست از تهران به شهرستان گیلانغرب رفت. وی زندگی را با دلبستگیهایش به دامنه رشته کوههای زاگرس و دشتهای سوزان گیلانغرب برد.
آنجا دیگر از چمن نرم و زمین هموار آزادی خبری نبود بلکه دشت و کوه هایی بود که سرمای سوزناک زمستان و گرمای طاقت فرسای تابستان کمترین مشکل آن به شمار میرفت. مشکلاتی در این کارزار وجود داشت که تنها با روحیه ایمان میشد بر آنها غلبه کرد.
وی مرد مبارزات سخت بود، مبارزاتی که دیگر دوستانه یا در قالب یک برتری ورزشی نبود بلکه توپی که به سمت او حواله میشد از جنس گلولههایی از آتش بود که برای به عقب راندن قدرت ایثار خط دفاعی رزمندگان وطن از جبهه خصم شلیک شد.
وی که بارها نورافشانی به مناسبت بردهایش تجربه کرده بود این بار شیوهای متفاوت از این آتشبازی را تجربه کرد آتیش بازی ناشی از نورافکن و گلولههای آتشینی بود که بیابان و دشت های غرب و جنوب غرب را نورانی میکرد.
مهدی که از شهدای ورزشکار سرشناس ایران به شمار میرود در مدت زمان حضور در جبهه پا به پای دیگر رزمندگان جنگید.
وی ورزش را به جبهه ها برد و فضای جبهه را در ورزش ایران ترویج داد. کار تلفیقی شهید رضاییمجد برای معنوی کردن ورزش ایران همچنان ادامه دارد و حضور دوستان فوتبالی وی در مراسم های بزرگذاشت این شهید یکی از بارزترین نمودهای این کار است.
شهید «مهدی رضایی مجد» در ۱۰ اسفند سال ۶۵ در عملیات تکمیلی کربلای ۵ در منطقه عمومی شلمچه به فیض شهادت نائل شد. مهدی دهم اسفندماه سال ۱۳۴۲ به دنیا آمد و دهم اسفند ماه هم به سوی معبود خود شتافت.