پدر شهید یکی از فرماندهان لشکر فاطمیون:
باید کاری کنیم تا مدیون خون شهدا نشویم و شهدا نباید به عنوان وسیله ترقی و پیشرفت دنیوی ما قرار بگیرند و از آنها برای رسیدن به اهداف غیراخلاقی و غیردینی خود استفاده کنیم چرا که خیلی افراد امروز با پای گذاشتن روی خون شهدا، دارند به اهداف شوم خود میرسند....
سرویس فرهنگی شهدای ایران: «محمدرضا بیات» از فرماندهان گردانهای لشکر فاطمیون بود که در تاریخ هفتم بهمن سال ۶۵ به دنیا آمد و روز ۲۰ فروردین سال ۹۵ در ارتفاعات «العیس» در حومه «حلب» سوریه به شهادت رسید و هیچ اثری از پیکر مطهر وی و همرزمانش باقی نماند و جاویدالاثر شدند. تکفیریها به گونهای آنها را مورد حمله قرار دادند که حتی به جنازههای آنها هم رحم نکردند و آنقدر توپ و خمپاره بر سر آنها ریختند که هیچ اثری از آنها باقی نماند.
محمدرضا بیات (معروف به علی بیات) و سه تن از دوستان همرزمش در عملیات آزادسازی «العیس» در حومه حلب به علت اصابت گلوله و موشک به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و به علت نامساعد بودن شرایط، پیکر آنها نتوانست بازگردد؛ اما سرانجام پیکر پاک و سوخته این شهید بزرگوار در آبان ۱۴۰۰ در حومه حلب تفحص و به منظور بررسیهای نهایی به کشور بازگشت و روز ۱۴۰۰/۰۹/۰۷ با بررسی نتایج آزمایشات پیکر شهید تفحص شد و به آغوش خانوادهاش بازگشت.
محمدرضا بیات (معروف به علی بیات) و سه تن از دوستان همرزمش در عملیات آزادسازی «العیس» در حومه حلب به علت اصابت گلوله و موشک به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و به علت نامساعد بودن شرایط، پیکر آنها نتوانست بازگردد؛ اما سرانجام پیکر پاک و سوخته این شهید بزرگوار در آبان ۱۴۰۰ در حومه حلب تفحص و به منظور بررسیهای نهایی به کشور بازگشت و روز ۱۴۰۰/۰۹/۰۷ با بررسی نتایج آزمایشات پیکر شهید تفحص شد و به آغوش خانوادهاش بازگشت.
بنابر این گزارش، پدر شهید در رابطه با پسر خود طی گفتوگویی اظهار داشت:
محمدرضا از کودکی همراه من به مسجد میآمد
«محمدرضا» از کودکی همراه من به مسجد میآمد و از حدود سن پنج یا شش سالگی در مسجد مکبر بود. کمکم عاشق مداحی اهل بیت (ع) شد و به اهل بیت (ع) خصوصاً حضرت امام حسن مجتبی (ع) علاقه زیادی داشت؛ همچنین پس از مدتی در برنامههای بسیج حضور یافت و کمکم فعالیتهایش در بسیج بیشتر و از اعضای فعال این نهاد انقلابی شد و من هم هیچ وقت با مسیری که میرفت مخالفت نمیکردم.
فرزندم همیشه در جلسات بسیج، برنامههای دینی و عقیدتی، هیئتهای عزاداری، نماز جمعتها و راهپیماییها حضور فعالی داشت. فرزندم در فتنه ۸۸ سرتیم بود و با نیروهای خود به مقابله با فتنه میپرداخت.
بعد از شهادت پسرم فهمیدم که قضیه از چه قرار است
هیچ وقت از مسائل کاری خود با ما صحبت نمیکرد و میگفت که ما میرویم و در «نجف» و ایستگاه صلواتی میزنیم؛ اما بعد از شهادتش وقتی من از دوستانش اصل قضیه را جویا شدم، گفتند که «محمدرضا» با دوستان دیگرش، فرمانده آموزشی نیروهای جبهه مقاومت در «فلوجه» بودند در حالیکه من این موضوع را نمیدانستم.
هربار که میرفت حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر از رزمندگان جبهه مقاومت را آموزش میداد و برمیگشت؛ تا اینکه یک روز آمد و گفت که میخواهم به سوریه بروم و من هم از روی احساس پدر و پسری گفتم: «الآن چه وقت سوریه رفتن است؟ باید دورههای نظامی فشرده را طی کنی!»؛ اما نمیدانستم که دورههای امدادگری، چریکی، تکتیراندازی، تخریب و… را گذرانده و خودش نیز مربی آموزش رزمندگان مقاومت است.
علی نحوه شهادتش را خودش خواسته بود
وقتی به سوریه رفت، چند وقتی با من در ارتباط بود؛ اما فروردین سال ۹۵ برای تثبیت ارتفاعات «العیس» واقع در «حلب» به همراه همرزمان خود آنجا رفته بودند که در کمین تکفیریها که حدودا ۲۰۰ نفر بودند گرفتار شدند و اولین نفر هم «محمدرضا» بود که از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بعد از شهادت وی و دوستانش، تکفیریها کل بدن آنها را به گلوله بستند و حتی به این هم بسنده نکرده و تا توانستند روی بدنهای مطهر شهدا نارنجک انداختند و به این هم بسنده نکرده و بعد از سه یا چهار روز بدنهای مطهر آنها را به توپ بستند به طوری که دیگر هیچچیزی از آنها باقی نماند.
البته خودش هم همین را دوست داشت و یک بار که در جمع دوستانش نشسته بود، در این جمع مطرح شد که برای هم دعا کنیم، هر کس یک دعایی کرد و وقتی نوبت به «محمدرضا» رسید، گفت: «از خدا میخواهم که پودرمان کند و هیچ اثری از ما باقی نماند» که همین هم شد و هیچ اثری از آنها باقی نماند. خوشحالم که نزد امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) شرمنده نیستیم و ما هم از کاروان شهدا جا نماندیم؛ انشاءالله که خداوند از ما قبول کند.
وظیفه ما در قبال شهدا
باید کاری کنیم تا مدیون خون شهدا نشویم و شهدا نباید به عنوان وسیله ترقی و پیشرفت دنیوی ما قرار بگیرند و از آنها برای رسیدن به اهداف غیراخلاقی و غیردینی خود استفاده کنیم چرا که خیلی افراد امروز با پای گذاشتن روی خون شهدا، دارند به اهداف شوم خود میرسند و میخواهند خون شهدا را کمرنگ کنند؛ لذا باید با کارهای تبلیغاتی و فرهنگی، جمعآوری خاطرات شهدا، مصاحبهها با خانوادههای شهدا و رزمندگان، فرهنگ شهدا را زنده کنیم و نگذاریم این فرهنگ به فراموشی سپرده شود. میگویند «خوشیهای امروز را مدیون مردان دیروزیم»؛ لذا نباید بگذاریم که راه شهدا فراموش شود و کسانی که کارهای فرهنگی انجام میدهند، رسالت آنها سختتر است؛ چراکه همانطور که مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) فرمودهاند «زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست»، باید با دیدار از خانوادههای شهدا، یاد آنها را زنده نگه داریم و نگذاریم پرچم فرهنگ ایثار و شهادت بر زمین بیافتد.
وظیفه رسانهها در قبال شهدا
رسانهها باید وسیلهای برای تبلیغ فرهنگ شهدا باشند و به مردم واژه «شهادت» را معرفی کنند تا خدای ناکرده صحبتهایی که در جامعه علیه مدافعان حرم میشود مانند اینکه «آنها برای پول رفتند و… » را اصلاح کنند و نگذارند که اینگونه مباحث غلط اینقدر در جامعه پخش شود. شهدای مدافع حرم خیلی مظلوم هستند و باید در راستای معرفی آنها به جامعه کار فرهنگی صورت بگیرد تا بر جامعه خصوصا قشر جوان ما تأثیرگذار باشد.
شهدا زرنگ بودند
شهدا یک مقداری زرنگ بودند و توانستند از ما سبقت بگیرند و جلو بیافتند اما به طور کلی شهدا با جوانان امروز فرقی نمیکردند و جوانان هم میتوانند مانند شهدا باشند؛ ولی نیاز به کار فرهنگی نیاز است و اصحاب رسانه باید راه و مرام شهدا را به جامعه بیاموزند و آنها را به مراسمهای مربوط به شهدا و خصوصا گلزارهای شهدا و راهیان نور بیاورند تا اینقدر اسیر تبلیغات منفی دشمن خصوصا در فضای مجازی نشوند؛ چرا که حضور در گلزارهای شهدا موجب دگرگونی انسان میشود و واقعا یک احساس آرامش را به مردم میدهد.