روایتی از مواضع آیت الله منتظری پس از عزل؛
مهمترين مسألهاى كه پس از فوت امام مطرح بود، موضعگيرى آقاى منتظرى نسبت به رهبرى آيتالله خامنهاى، مقام معظم رهبرى بود. سفارشها، ملاقاتها و مذاكرههاى زيادى با ايشان صورت گرفت و از وى خواسته مىشد تا با ارسال نامهاى، رهبرى ايشان را تأييد نمايد.
سرویس سیاسی شهدای ایران: پس از عزل آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری، آیتالله درّی نجفآبادی از جمله افرادی بود که برای حفظ مناسبات آقای منتظری و مسئولین سیاسی مدیریت بیت او را در اختیار گرفت.
آیت الله درّی نجفآبادی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در این رابطه میگوید: پس از آن كه جريان نجفآباد در فروردين 68، به اين صورت به پايان رسيد به قم رفتم. آقاى منتظرى در اين هنگام به من پيشنهاد نمود نزد ايشان مانده و دفترشان را سر و سامان بدهم. پس از آن، من اين جريان را به اطلاع رياست جمهورى، آيتالله خامنهاى، مقام معظم رهبرى و حاج احمدآقا رسانيدم و گفتم: اگر من در دفتر ايشان باشم شايد بتوان ايشان را براى نظام حفظ كرد و يا حداقل در برابر حكومت اسلامى قرار نگيرد و عدهاى از او سوءاستفاده نكنند. مقام معظم رهبرى هم فرمودند: اگر بشود خيلى خوب است و حاج احمدآقا موافقت كردند و گفتند امام شما را مىشناسد و با اين عمل هم مخالف نيست.
از نخستين كارهايى كه در بيت آقاى منتظرى انجام داديم، نخست رفع و اصلاح پارهاى از نارسايىها و سپس، اخراج برخى از افراد ضد انقلاب مانند قائدى در دفتر ايشان بود. اقداماتى كه در اين زمينه انجام مىدادم به سرعت طى نامهاى به حاج احمدآقا گزارش مىكردم. سعى من بر اين بود تا بيت آقاى منتظرى پناهگاه افراد ضد انقلاب و معاند با نظام قرار نگيرد و مانند بيوت آيتالله بهجت، آيتالله گلپايگانى و آيتالله اراكى و امثالهم اداره شود. ايدهى من، تحقق بخشيدن به اين سخن امام بود كه شما(آقاى منتظرى) در قم باشيد و به حوزه گرمى ببخشيد و حوزه از وجود شما استفاده كند.
البته مسايل و مشكلاتى ميان آقاى منتظرى و نظام وجود داشت كه بايد حل مىشد. به عنوان مثال، ايشان رييس هيأت امنا و پايهگذار «مركز جهانى علوم اسلامى» بود كه عمدهى طلاب آن، غيرايرانى و رييس آن آقاى شيخ محمدحسن ابراهيمى بود و يا دارالشفاى قم كه با پشتكار و همت آقاى منتظرى و علاقهمندان امام ساخته شد. همچنين، وى رييس هيأت امناى دانشگاه امام صادق بود. همهى اين مسايل بايد به نوعى حل مىشد.
اقداماتى صورت گرفت تا ايشان نسبت به واگذارى مراكز فوق رضايت دهد. مركز جهانى به مقام معظم رهبرى تفويض شد. نظر ايشان را براى واگذارى دانشگاه امام صادق جلب كرديم و در مرحلهى اول اختيارات آن را به مدت پنج سال به آقاى مهدوى كنى واگذار كرد. البته اين مسأله هنوز حل نشده باقى مانده است. در رابطه با دارالشفاء هم رضايت وى به دست آمد. سلب اختيارات آقاى منتظرى با ظرافت خاصى انجام گرفت. من در اين كارها، مصلحت اسلام، نظام و حتى خود آقاى منتظرى را در نظر داشتم.
علت اين كه آقاى منتظرى راضى به عمل كردن به توصيههاى من شد به اين دليل بود كه آقاى منتظرى من را از روز اوّل مىشناخت. من با شهيد منتظرى از سال 39 حاشيه ملاعبدالله را مباحثه مىكردم و همچنين اقتصاد نو را با هم مطالعه مىكرديم. من تربيت شده و در واقع پسر آقاى منتظرى بودم.
مسائل ديگرى كه در بيت آقاى منتظرى بود و بايد رسيدگى مىشد، يكى درس ايشان و ديگرى شوراى استفتاء و نيز مسأله حاشيهى عروهى ايشان بود. در ميان شوراى استفتاى ايشان، آيتالله رازينى، محمدعلى گرامى و غلامحسين ايزدى بودند.
چون آقاى منتظرى مدتها از طرف حضرت امام وجوهات دريافت مىكرد، بعد از ماجراى عزل ايشان و در زمانى كه در دفترش حضور داشتم گفت: به دفتر امام زنگ بزن و سؤال كن كه آيا من مجاز هستم همچنان وجوهات را دريافت كنم؟ امام هم همت و بزرگوارى كردند و فرمودند ايشان همانطور كه بوده الان هم مىتواند وجوهات را دريافت نمايد.
جريان بيت آقاى منتظرى در ماه نخست مسؤوليت من در آن جا با آرامش گذشت. يك ماه پس از آمدن من به دفتر، پدر آقاى منتظرى درگذشت... در همين ايام، حضرت امام هم مريض شد و به بيمارستان منتقل گرديد و در همين زمان، من به آقاى منتظرى در نجفآباد زنگ زدم و از ايشان خواستم كه در اين باره يك پيام بدهيد و طلب شفا و عافيت براى امام بكنيد. آقاى منتظرى هم انتظار داشت بهخاطر فوت پدرش پيام تسليتى برايش ارسال شود كه اين كار صورت نگرفت؛ يا اگر انجام گرفته و من از آن بىاطلاع هستم. آقاى منتظرى هم يك پيامى مبنى بر طلب سلامت امام ارسال كرد.
پس از انتشار خبر رحلت حضرت امام(ره)، سريع به دفتر آيتالله منتظرى رفتم تا نوشتهاى از او مبنى بر تسليت اين واقعه بگيرم. بر روى ميز ايشان نوشتهاى در اين زمينه ديدم، معلوم بود كه شب يا نزديكى صبح آن را نوشته و رحلت امام را تسليت گفته است. اما با مطالعهى آن درك كردم از اين نوشته احساس تأثر و تأسف به اندازه كافى به دست نمىآيد؛ يعنى با توجه به اين كه ايشان شاگرد و يار امام بوده بايد نوشته از سر سوز و ناراحتى نوشته مىشد.
پس از اين كه به اطاق آمدند، گفتم كه شايسته است متن نوشته را تغيير دهيد و كلمات مناسبترى به كار ببريد. آنچه مدنظر من بود تجليل شايسته از حضرت امام بود. ترس من از اين بود كه مبادا عدهاى تصور كنند به خاطر برخوردهايى كه اتفاق افتاده، نسبت به حضرت امام احساس ناراحتى دارد.
در نوشته ايشان اين نكته در آخر آن وجود داشت كه از مجلس خبرگان انتظار مىرود كه با توجه به شرايط سعى كنند شايستهترين فرد را به عنوان رهبر انتخاب كنند. لحن اين سطر به گونهاى بود كه اين ذهنيت را القاء مىكرد كه گويا وى يا با انتخاب يكى از افراد به عنوان رهبرى مخالف است يا اين كه خود را شايستهتر از همه در بدست آوردن اين عنوان مىداند. پس از آن كه پيام فوق را گرفتم و براى ارسال به خبرگزارى در حال حركت بودم به آقايان قاضى عسكر و حاج شيخ حسن ابراهيمى برخورد كردم. آنان پيام منتظرى را گرفته و خواندند. آنها با خواندن اين نوشته، ناخشنود شدند و گفتند براى ما كه از شاگردان حضرت امام هستيم، شايسته است تجليل بيشترى از امام صورت گيرد. من دوباره خدمت آقاى منتظرى رسيدم و درخواست تجديد نظر در اين نوشته كردم كه ايشان گفت: همين كافى است.
در اين ميان، پسر آيتالله محمد يزدى ،آقامهدى به سرعت پيش من آمد. نمىدانم پدرش از كجا به مفهوم اين نوشته پى برد. ايشان گفت: حاج آقا مىگويند شما كارى كنيد كه آن دو سطر آخر حذف شود چون دو پهلو است و به برخى از افراد ضد انقلاب اجازه سوءاستفاده مىدهد؛ اما كار از كار گذشته بود و اطلاعيه به خبرگزارى داده شد و اعلام گرديد.
پس از اعلام حضرت آيتالله خامنهاى به عنوان مقام معظم رهبرى، مراسم خاكسپارى حضرت امام به امامت آيتالله العظمى گلپايگانى انجام شد كه من و آقاى شيخ غلامحسين ايزدى در آن شركت كرديم و پيام تسليت آقاى منتظرى را به حاج احمد آقا داديم.
مهمترين مسألهاى كه پس از فوت امام مطرح بود، موضعگيرى آقاى منتظرى نسبت به رهبرى آيتالله خامنهاى، مقام معظم رهبرى بود. سفارشها، ملاقاتها و مذاكرههاى زيادى با ايشان صورت گرفت و از وى خواسته مىشد تا با ارسال نامهاى، رهبرى ايشان را تأييد نمايد. به عنوان مثال، آيتالله جنتى و آيتالله هاشمى شاهرودى و خود من، در اين باره، زياد با ايشان صحبت كرديم. بالاخره شش يا هفت روز پس از انتخاب رهبر انقلاب، وى نامهاى در تأييد رهبرى نوشتند. حتى يك بار گفت اگر بنا باشد از ناحيه مخالفت من ضربهاى به نظام بخورد، من حاضر به اين كار نيستم. ايشان با اين شرط اين نامه را نوشت كه در راديو و تلويزيون هم نامه و هم جواب آن خوانده شود. ظهر نامه ايشان و جواب مقام معظم رهبرى خوانده شد؛ اما شب ديگر خوانده نشد، زيرا برخى از روحانيون با خوانده شدن آن مخالفت كردند.
از طرف آقاى منتظرى در مسجد اعظم قم براى تجليل از حضرت امام مراسمى گرفته شد. براى برگزارى آن اطلاعيهاى نوشتم كه در تجليل از حضرت امام بود و آقاى منتظرى نيز آن را امضا كرد. البته اگر اطلاعيه اول ايشان مثل اين اطلاعيه بود خيلى بهتر بود. در اين مراسم، قرار شد آقاى سيد صالح طاهرى خرمآبادى سخنرانى كند. البته افراد ديگرى در ابتدا براى اين كار مد نظر بودند كه حاضر به انجام اين كار نشدند. به عنوان مثال، حاج شيخ يوسف صانعى خواست كه من منبر بروم و خود وى حاضر به منبر رفتن نشد.
آقاى طاهرى منبر رفت، بسيارى از آقايان علما نيز حضور داشتند. جلسهى خوبى به اين ترتيب تشكيل شد. البته عدهاى شعارهايى دادند و درصدد به هم زدن آن بودند؛ اما آقاى خرمآبادى جلسه را آرام كرد و صحبتهايى در تجليل از مقام حضرت امام بيان كرد و البته متعرض آقاى منتظرى هم نگرديد. آقاى منتظرى متأسفانه وسط اين مراسم بلند شد و رفت.
انتشار خاطرات آقاى منتظرى نشان مىدهد ميان بينش و روش ايشان با سلوك حضرت امام(ره) تفاوت اساسى وجود داشت و عزل ايشان عاطفى و احساسى و يا تحت تأثير مرحوم حاج احمدآقا نبوده است، بلكه اين موضعگيرى براساس وظيفه و تشخيص شرعى و قانونى و عقلى بوده است. امام به درستى احساس كردند كه رهبرى نظام نبايد در اختيار آقاى منتظرى و عوامل ايشان قرار گيرد؛ زيرا رهبر بايد از صلابت و قدرت فراوانى برخوردار باشد و به سرعت از عوامل اطراف خود تأثير نپذيرد.
من علاقهمند بودم آقاى منتظرى به عنوان يك مرجع حامى نظام در صحنه باشد؛ حتى اگر پيشنهاد يا انتقادى نسبت به جريان امور دارند آن را دوستانه مطرح نمايند. تقويت و حفظ نظام را هميشه جزء اصلىترين وظايف خود به حساب آوردهام. اما وقتى ديدم در كنار آيتالله منتظرى اين هدف تحقق پيدا نمىكند ديگر حاضر نشدم به اين كار ادامه دهم.