«اینجا باید برای خودت گنگ داشته باشی. یعنی داخل یک گروه بروی که کسی نتواند حرف زورش را غالب کند.»
به گزارش شهدای ایران، به نقل از ایران، «تهران، این روزها یک کلانشهر معمولی ۹میلیون نفری نیست.
آن ازدحام همیشگی و آن شلوغی و هیاهوی دائمی بزرگراهها و تونلها، حالا جایش را به اغلب خیابانها، معابر، پیادهروها و کوچههایی داده است که اگر بخواهیم از وصف ترافیک کلافهکنندهاش هم بگذریم به بساط دستفروشانی میرسیم که به قول خودشان همین «آخر سالی» برایشان مانده! کافی است گذرتان به میدان هفت تیر بیفتد یا نه! از هر کدام از محورهای شمالی که بگذرید، در نهایت به بساطیهای میدان تجریش میرسید.
عبوریهای چهارراه ولیعصر حالا بخوبی میدانند که اگر تا چند ساعت قبل از سال تحویل هم راهشان به سمت یکی از بساطیهای اطراف، کج شود، دست خالی برنمیگردند.
داستان بساطیها البته برای امروز و دیروز نیست. تهران حالا چند دهه است که با مسأله دستفروشی مواجه است.
اما اگر همین حالا هم بخواهید آمار دقیقی از تعداد دستفروشان ساکن تهران داشته باشید به همان آماری میرسید که سال گذشته هم اعلام شد.
یعنی آمار آن تعداد دستفروشانی که شناسایی شدهاند پنج هزار نفر تعداد تمام آن داوطلبانی هستند که بدون اجبار نامشان در بانک اطلاعاتی و سامانه دستفروشان شرکت ساماندهی شهرداری تهران ثبت شده است.
این آمار البته در اوج کرونا هم اعلام شد. اما ظاهراً فعلاً همین تعداد بدون تغییر برای شناسنامهدار شدن پیشقدم شدهاند. جدا از آنها البته آماری که از تعداد کل دستفروشان تهران هم اعلام میشود، جالب توجه است. آماری که زمانی تا ۲۵ هزار نفر هم پیش رفته بود، حالا به عدد ۱۰ تا ۱۳ هزار نفر رسیده است.
این در حالی است که مشاهدات میدانی ما از دستفروشانی که این روزها در معابر و میادین به اصطلاح پاخور پایتخت بساط پهن کردهاند، نشان میدهد تعداد زیادی ازبساطیهایی که حالا دستفروش شدهاند، قبل از کرونا صاحب شغل دیگری بودهاند.
برخیهایشان با کاهش مشتری تالارها و رستورانها تعدیل شدهاند و هستند آن تعدادی هم که زمانی به اصطلاح «آقای خودشان» بودهاند و حالا کنار شاگردانشان بساط چیدهاند.
این را «مرتضی» که در کنار یک مغازه پوشاک بساط پهن کرده، میگوید: خیلیها کرونا برایشان نان و آب داشت اما او همان اوایل نهتنها پدرش را از دست داده که کمی بعدتر هم کار و کاسبیاش حسابی به هم ریخته است.
مرتضی شبها با هزار ترس و لرز از این که شناخته بشود، اجناس مانده از دوران کاسبکاریاش را لای پتوی سبز رنگ زهواردررفته همیشگی میپیچد و چراغ خاموش روبهروی یکی از این مغازهها بساط میچیند. مرتضی میگوید زمانی برای خودش آقایی بوده، خرج چند دَه عائله زیر دستش را میداده، اما وقتی ورشکست میشود، کسی برایش حتی تره هم خرد نمیکند.
همین بیمحلیها بود که باعث شد بالاخره قید همه را زده و روی پای خودش بایستد. میگوید: «دستفروشی برایم عار بود. اما حالا آن قدر دمخور بساطیها شدهام که میگویم ای داد بیداد، من کجا سیر میکردم و مردم چه میکشند؟ آنوقتها کسی جلوی مغازهام بساط پهن میکرد، با صدای فریادهایم فراریاش میدادم، اما حالا شرط کردهام که اگر کسبوکارم رونق گرفت دست چند نفرشان را همانجا بند کنم.»
کمی آنطرفتر از او با «سیمین» آشنا میشوم؛ زنی حدوداً ۵۹-۵۸ ساله که مشغول بازکردن کیسههای پلاستیکی بزرگی است که داخلشان شال و روسری چیده.
سیمین تقریباً ۴-۳ سال است که دستفروشی میکند.
بساطش همیشه همین گوشه میدان پهن است. قدیمیترها هوایش را دارند اما به قول خودش جدیدترها بویی از مرام و معرفت نبردهاند.
برایشان فرقی نمیکند زن باشی یا مرد، پیر و جوان هم ندارد. کسی زورش برسد، بیرونت میکند. اگر هم که نه باید باج بدهی تا کسی مزاحمت نشود.
سیمین میگوید بیشتر مشتریهایش را از اینستاگرام و فضای مجازی پیدا کرده.
برخیهایشان اصرار دارند تا حضوری هم خرید کنند. برای همین سیمین هر هفته چند روز به این گوشه میدان میآید تا دل آن دسته از مشتریهایش را هم به دست آورد.
او میگوید که اگر میبینید این روزها نسبت به گذشته خلوتتر شده، چون کرونا بعضی بساطیها را مجبور کرده تا به شهرشان برگردند.
تعدادی هم که ماندهاند زورشان به مأموران شهرداری نمیرسد.
یک روز این سمت میدان هستند و روز دیگر آن سمت دیگر. سیمین که دل پری از مأموران شهرداری دارد، میگوید: «شهرداری برایمان جا تعیین کرده، اما من حاضر نیستم ثبت نام کنم، چون نمیدانم اگر اسمم در این لیست برود چه اتفاقی برایم میافتد.
نقاطی که شهرداری مشخص کرده آن قدر کممشتری است که به درد ما نمیخورد.
نقاط خوب را هم که از ما بهتران زودتر گرفتهاند.
هم پول به شهرداری بدهیم، هم مشتری نداشته باشیم؟ مگر میشود؟»
«اکرم» دوست سیمین است.
او هم قبل از کرونا برای خودش برو بیایی داشته.
داخل یکی از همین تالارهای بزرگ عروسی معروف، مدیر خدماتیها بوده اما حالا مدت زمان طولانی است که همین دور و برها دستفروشی میکند.
اکرم دل پری از رئیس تالار دارد.
میگوید حالا که کار و کاسبیاش رونق گرفته هم فقط عدهای را برگردانده که خوب گوش به فرمانش بودند.
او، اما گوشش به این امر و نهیها بدهکار نیست، الان هم به قول خودش گوش شیطان کر از کار و کاسبیاش راضی است.
حداقل خانم خودش است. با چند بساطی دور و اطراف طرح رفاقت چیده، کسی نگاه چپ بکند، حسابش را میرسند.
مأمور شهرداری و غیر شهرداری و خودی و غیر خودی ندارد. اکرم میگوید: «اینجا باید برای خودت گنگ داشته باشی.
یعنی داخل یک گروه بروی که کسی نتواند حرف زورش را غالب کند.»
جواد که حرفهای ما را میشنود با احتیاط جلو میآید.
بساطش را پشت پرایدش آن گوشه میدان چیده.
از دار زندگی همین یک پراید قسطی اوراقی مانده که به زور خرج پنج سر عائلهاش را میدهد.
او صبحها مسافرکشی میکند و ۱۰ شب به بعد هم سرو کله مأموران شهرداری که پرید، بساطش را دور از چشم بقیه باز میکند.
مشتری داشته باشد شبی حدوداً ۵۰۰ هزار کاسب است.
میگوید این رقمها برای نرخهایی که بالا رفته، هیچ به حساب میآید.
همسرش جنسها را عمده از بازار میخرد و دستفروشیاش که در مترو تمام شد، باقیماندهها میماند برای جواد.
او البته از وضع بازار شاکی است. خودش میگوید بساطیهای این روزها شبیه بساطیهای چند سال پیش نیست: «مشتری، نرخ را که میبیند، شوکه میشود.
چون به خیالش روی زمین پهن شده باید مفت خری کند.
اما باورش نمیشود که برای همین جنسی که به چشم خیلیها نمیآید، دمار از روزگار ما در آمده.»
آن طرف ماجرا البته مشتریها هم دل پری از بساطیها دارند.
با این همه خیلیها خرید سال جدیدشان را به همین دستفروشیها حواله میدهند.
مریم میگوید: «نرخ دستفروشها حالا دود از سر آدم بلند میکند. باید چند بار بپرسید تا باورتان شود درست شنیدهاید.
البته طبیعی است.
خیلیهایشان همان شاگرد مغازه هستند که کنار پیادهرو بساط چیدهاند.
نرخها را چند دسته کردهاند. داخل مغازه که میپرسی، وسوسه میشوی که همان جنس را با نرخ کمتر بخری اما گذرت که به چند جای دیگر میافتد تازه میفهمی که چقدر کلاه سرت رفته.
الان دیگر دست مغازهها برایم رو شده.»
کمی آنطرفتر البته مغازهدارها هم از این وضع شاکیاند.
آنها میگویند هم اجاره مغازه میدهند و هم مالیاتهای سنگین، بعد چند نفر بهراحتی همان جنس را کنار خیابان کمی پایینتر میفروشند.
«علی» که صاحب یک مغازه پوشاک در چهارراه ولیعصر است، میگوید: «هر روز اینجا درگیری و دعواست.
شهرداری هم بازار مشخص کرده و هم غرفه گذاشته، اما نمیروند.
چون برایشان بهصرفهتر است که همینجا بنشینند. دعوا و درگیریهای هر روزشان به کنار، مشتریهای ما را هم قاپ میزنند.
خیلیهایشان در سامانه ثبت نام نمیکنند، چون نمیخواهند شناسایی شوند.
ماهی هم کمتر از ۱۰ میلیون تومان ندارند.
البته که شب عید را حساب کنی این حدودها میشود. الان که وضع فرق کرده، کرونا خفیفتر شده، مردم هم بیشتر برای خرید میآیند.
برای همین نگرانیم مبادا دوباره بساط هر ساله چیده شود.»
بعضی گزارشها نشان میدهد که اجاره هر متر مربع زیرگذر چهارراه ولیعصر معادل اجاره بهای یک مغازه بر خیابان ولیعصر است.
بنابراین، این که گفته میشود برخی بساطیها درآمد آنچنانی دارند، نشان میدهد که بهایش برایشان سنگین تمام میشود! البته که باید پرسید پشت این موزاییکهای چند میلیونی چه کسانی پنهان شدهاند؛ چرا که پرداخت این اجاره بها از عهده دستفروشان معمولی که تقریباً ۸۰ تا ۹۰ درصد کل دستفروشان را شامل میشود، برنمیآید.
ماجرای چند ساله دستفروشیها البته نشان میدهد که اجرای طولانیمدت طرحهای محدودکننده و ممنوعه بساط گستری هم تا به حال نتوانسته این وضعیت را سامان دهد که اگر داده بود هماکنون مسألهای به نام بساط گستری در پیادهروها وجود نداشت.
این طرحها برای مدت زمان کوتاهی شبیه یک عقبنشینی فوری میماند که در نهایت به آتشبس ختم نمیشود.
وضعیت معیشتی مردم بویژه در دوران کرونا البته وضعیتی را به وجود آورده که نمیتوان یکجانبه به بساطگستری نگاه کرد.
در یک طرف قشری مانده که جز دستفروشی، کار دیگری ندارد و در آن طرف، سد معبر در پیادهروها و تهدید معیشت مغازهدارانی قرار دارد که از دستفروشیهای بیضابطه ضربه میخورند.
برای همین شهرداری تهران وارد فاز جدیدی از اجرای طرحهای بساط گستری در پایتخت شده است.
دستفروشی مغازهداران غیر قانونی است
قدرتالله محمدی، مدیرعامل شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران، از سه دوره زمانی بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت برای اجرای طرحهای ساماندهی دستفروشان در پایتخت خبر میدهد و به «ایران» میگوید: «ما در برنامه کوتاهمدت برای سال ۱۴۰۱ که البته از همین الان هم شروع کردهایم بهدنبال روزبازارها هستیم.
در حال حاضر ۴۰ روزبازار در تهران وجود دارد که تصمیم گرفتهایم آنها را به ۶۰ برسانیم.
البته نکته مهم پراکندگی این روز بازارهاست؛ چراکه در برخی مناطق مثل منطقه ۱۵ و ۷ روزبازار وجود دارد؛ در حالی که ۱۰ منطقه از تهران فاقد هرگونه روزبازاری است.
ما دنبال آن هستیم تا هر منطقه حداقل یک روزبازار داشته باشد.»
او توضیح میدهد: «در ۶-۵ ماهه گذشته ثبت نام پنج هزار دستفروش در بانک اطلاعاتی انجام شده است.
این تعداد افراد شناسنامهدار شده و معرفینامه فعالیت دریافت کردهاند و مشغول کار هستند و ما برایشان کارت صادر میکنیم.
هویت این افراد مشخص شده است.
اما در تهران تقریباً ۱۰ هزار دستفروش داریم که البته منطقی به نظر میرسد.
مثلاً در میدان هفت تیر طبق طرحی که هفته گذشته انجام دادیم، حدود ۱۲۰ نفر را در این میدان شناسایی کردیم.
در محور پر تردد ولیعصر هم حدوداً ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر دستفروش فعالیت میکنند.
در میدان تجریش هم حدوداً ۱۲۰ تا ۱۵۰ نفر مشغول دستفروشی هستند اما بیشترین تعداد دستفروشان تهران در منطقه خلازیر فعالیت میکنند که حدوداً ۱۰۰۰ نفر میشوند.
البته ما در این منطقه غرفههایی را دایر کردهایم که بزودی باید از آنها استفاده کنند. بر این اساس دیگر کسی حق ندارد در پیادهرو بساط پهن کند.
اما مسأله اینجاست که خیلی از دستفروشان تمایلی ندارند که از این غرفهها استفاده کنند.»
محمدی هزینه اجارهبهای این غرفهها را مطابق با مصوبه شورای شهر میداند و با بیان این که این مبالغ بهصورت متری و از سوی پیمانکار تعیین میشود، میگوید: «معمولاً متری ۱۵ هزار تومان بهصورت روزانه است اما در بعضی روز بازارها متری هفت هزار و ۵۰۰ تومان هم اجاره داده میشود.
البته این مبالغ به جیب شهرداری نمیرود و صرف خدماتدهی و نظافت غرفهها میشود.»
به گفته او برخی از دستفروشان بعد از ساعت ۱۱-۱۰ شب که مأموران شهرداری نیستند، بساط پهن میکنند و جالب این که در این ساعات مشتری هم دارند. بنابراین اجرای این طرحها بهصورت مسکن عمل میکند.
او در عین حال از اجرای طرح ویژه برای محور ولیعصر در سال آینده هم خبر میدهد و میگوید: «این یک طرح بلندمدت است که قرار است بر اساس آن بازارهای ثابت مثل بازار جنت و بازار حکیمیه راهاندازی شود.
درصدد هستیم تا ۶-۵ هزار بازار در سطح تهران راهاندازی کنیم.
البته میخواهیم با هماهنگی با سایر نهادها و سازمانها برای ایجاد یک پایگاه شغلی ثابت برای دستفروشان اقدام کنیم.
به این صورت که اگر سازمانی نیروی فعال خواست، دستفروشانی که شناسنامهدار هستند به آن سازمان معرفی کنیم.
چون در شهرهایی مثل مشهد که شغل زیاد است، دستفروشی کمتر است.
الان تهران بیشترین تعداد دستفروش را در سطح کشور دارد.»
او با بیان این که دستفروشی سازماندهیشده در تهران نداریم و اگر مغازهدارانی نیز در این حوزه فعالیت کنند، کاملاً غیر قانونی است، ادامه میدهد: «شاید تعداد کمی از دستفروشان سرمایهدار و مغازهدار باشند اما اغلب دستفروشان از اقشار ضعیف جامعه هستند و با آن امرار معاش میکنند.
تعدادی هم که در مقابل ارجاع طرح مقاومت میکنند، دستفروشنما هستند.»
به گفته او در تهران ۸-۷ محور ناآرام دستفروشی وجود دارد که باید آرام شود.
تجریش، خیابان صابونیان مولوی، محور ولیعصر، افسریه، شهرزاد (فداییان) و میدان هفت تیر از این جملهاند.
پدیده دستفروشی اگر چه وجه پررنگ اقتصادی دارد اما بیشتر یک پدیده اجتماعی است. به نظر میرسد که نگاه غالبی که به دستفروشان میشود نیز بر مبنای همین رویکرد است.
در حالی که فرهنگ دستفروشی حالا بیشتر از آن که معیشت آنها را رونق داده باشد، به شکلگیری خرده فرهنگهایی منجر شده که ادبیات جدیدی را وارد فضای کسب و کارها کرده است؛ بهویژه آن که حالا برخیها از سایر شهرها و شهرکهای اطراف تهران با هدف بساطگستری به تهران مهاجرت میکنند.
مواجهه پدیدههای مختلف اجتماعی و اقتصادی در داخل بافت شهری تهران البته تبعات زیادی دارد که در بیشتر اظهار نظرها و بررسیها نادیده گرفته میشود.»
آن ازدحام همیشگی و آن شلوغی و هیاهوی دائمی بزرگراهها و تونلها، حالا جایش را به اغلب خیابانها، معابر، پیادهروها و کوچههایی داده است که اگر بخواهیم از وصف ترافیک کلافهکنندهاش هم بگذریم به بساط دستفروشانی میرسیم که به قول خودشان همین «آخر سالی» برایشان مانده! کافی است گذرتان به میدان هفت تیر بیفتد یا نه! از هر کدام از محورهای شمالی که بگذرید، در نهایت به بساطیهای میدان تجریش میرسید.
عبوریهای چهارراه ولیعصر حالا بخوبی میدانند که اگر تا چند ساعت قبل از سال تحویل هم راهشان به سمت یکی از بساطیهای اطراف، کج شود، دست خالی برنمیگردند.
داستان بساطیها البته برای امروز و دیروز نیست. تهران حالا چند دهه است که با مسأله دستفروشی مواجه است.
اما اگر همین حالا هم بخواهید آمار دقیقی از تعداد دستفروشان ساکن تهران داشته باشید به همان آماری میرسید که سال گذشته هم اعلام شد.
یعنی آمار آن تعداد دستفروشانی که شناسایی شدهاند پنج هزار نفر تعداد تمام آن داوطلبانی هستند که بدون اجبار نامشان در بانک اطلاعاتی و سامانه دستفروشان شرکت ساماندهی شهرداری تهران ثبت شده است.
این آمار البته در اوج کرونا هم اعلام شد. اما ظاهراً فعلاً همین تعداد بدون تغییر برای شناسنامهدار شدن پیشقدم شدهاند. جدا از آنها البته آماری که از تعداد کل دستفروشان تهران هم اعلام میشود، جالب توجه است. آماری که زمانی تا ۲۵ هزار نفر هم پیش رفته بود، حالا به عدد ۱۰ تا ۱۳ هزار نفر رسیده است.
این در حالی است که مشاهدات میدانی ما از دستفروشانی که این روزها در معابر و میادین به اصطلاح پاخور پایتخت بساط پهن کردهاند، نشان میدهد تعداد زیادی ازبساطیهایی که حالا دستفروش شدهاند، قبل از کرونا صاحب شغل دیگری بودهاند.
برخیهایشان با کاهش مشتری تالارها و رستورانها تعدیل شدهاند و هستند آن تعدادی هم که زمانی به اصطلاح «آقای خودشان» بودهاند و حالا کنار شاگردانشان بساط چیدهاند.
این را «مرتضی» که در کنار یک مغازه پوشاک بساط پهن کرده، میگوید: خیلیها کرونا برایشان نان و آب داشت اما او همان اوایل نهتنها پدرش را از دست داده که کمی بعدتر هم کار و کاسبیاش حسابی به هم ریخته است.
مرتضی شبها با هزار ترس و لرز از این که شناخته بشود، اجناس مانده از دوران کاسبکاریاش را لای پتوی سبز رنگ زهواردررفته همیشگی میپیچد و چراغ خاموش روبهروی یکی از این مغازهها بساط میچیند. مرتضی میگوید زمانی برای خودش آقایی بوده، خرج چند دَه عائله زیر دستش را میداده، اما وقتی ورشکست میشود، کسی برایش حتی تره هم خرد نمیکند.
همین بیمحلیها بود که باعث شد بالاخره قید همه را زده و روی پای خودش بایستد. میگوید: «دستفروشی برایم عار بود. اما حالا آن قدر دمخور بساطیها شدهام که میگویم ای داد بیداد، من کجا سیر میکردم و مردم چه میکشند؟ آنوقتها کسی جلوی مغازهام بساط پهن میکرد، با صدای فریادهایم فراریاش میدادم، اما حالا شرط کردهام که اگر کسبوکارم رونق گرفت دست چند نفرشان را همانجا بند کنم.»
کمی آنطرفتر از او با «سیمین» آشنا میشوم؛ زنی حدوداً ۵۹-۵۸ ساله که مشغول بازکردن کیسههای پلاستیکی بزرگی است که داخلشان شال و روسری چیده.
سیمین تقریباً ۴-۳ سال است که دستفروشی میکند.
بساطش همیشه همین گوشه میدان پهن است. قدیمیترها هوایش را دارند اما به قول خودش جدیدترها بویی از مرام و معرفت نبردهاند.
برایشان فرقی نمیکند زن باشی یا مرد، پیر و جوان هم ندارد. کسی زورش برسد، بیرونت میکند. اگر هم که نه باید باج بدهی تا کسی مزاحمت نشود.
سیمین میگوید بیشتر مشتریهایش را از اینستاگرام و فضای مجازی پیدا کرده.
برخیهایشان اصرار دارند تا حضوری هم خرید کنند. برای همین سیمین هر هفته چند روز به این گوشه میدان میآید تا دل آن دسته از مشتریهایش را هم به دست آورد.
او میگوید که اگر میبینید این روزها نسبت به گذشته خلوتتر شده، چون کرونا بعضی بساطیها را مجبور کرده تا به شهرشان برگردند.
تعدادی هم که ماندهاند زورشان به مأموران شهرداری نمیرسد.
یک روز این سمت میدان هستند و روز دیگر آن سمت دیگر. سیمین که دل پری از مأموران شهرداری دارد، میگوید: «شهرداری برایمان جا تعیین کرده، اما من حاضر نیستم ثبت نام کنم، چون نمیدانم اگر اسمم در این لیست برود چه اتفاقی برایم میافتد.
نقاطی که شهرداری مشخص کرده آن قدر کممشتری است که به درد ما نمیخورد.
نقاط خوب را هم که از ما بهتران زودتر گرفتهاند.
هم پول به شهرداری بدهیم، هم مشتری نداشته باشیم؟ مگر میشود؟»
«اکرم» دوست سیمین است.
او هم قبل از کرونا برای خودش برو بیایی داشته.
داخل یکی از همین تالارهای بزرگ عروسی معروف، مدیر خدماتیها بوده اما حالا مدت زمان طولانی است که همین دور و برها دستفروشی میکند.
اکرم دل پری از رئیس تالار دارد.
میگوید حالا که کار و کاسبیاش رونق گرفته هم فقط عدهای را برگردانده که خوب گوش به فرمانش بودند.
او، اما گوشش به این امر و نهیها بدهکار نیست، الان هم به قول خودش گوش شیطان کر از کار و کاسبیاش راضی است.
حداقل خانم خودش است. با چند بساطی دور و اطراف طرح رفاقت چیده، کسی نگاه چپ بکند، حسابش را میرسند.
مأمور شهرداری و غیر شهرداری و خودی و غیر خودی ندارد. اکرم میگوید: «اینجا باید برای خودت گنگ داشته باشی.
یعنی داخل یک گروه بروی که کسی نتواند حرف زورش را غالب کند.»
جواد که حرفهای ما را میشنود با احتیاط جلو میآید.
بساطش را پشت پرایدش آن گوشه میدان چیده.
از دار زندگی همین یک پراید قسطی اوراقی مانده که به زور خرج پنج سر عائلهاش را میدهد.
او صبحها مسافرکشی میکند و ۱۰ شب به بعد هم سرو کله مأموران شهرداری که پرید، بساطش را دور از چشم بقیه باز میکند.
مشتری داشته باشد شبی حدوداً ۵۰۰ هزار کاسب است.
میگوید این رقمها برای نرخهایی که بالا رفته، هیچ به حساب میآید.
همسرش جنسها را عمده از بازار میخرد و دستفروشیاش که در مترو تمام شد، باقیماندهها میماند برای جواد.
او البته از وضع بازار شاکی است. خودش میگوید بساطیهای این روزها شبیه بساطیهای چند سال پیش نیست: «مشتری، نرخ را که میبیند، شوکه میشود.
چون به خیالش روی زمین پهن شده باید مفت خری کند.
اما باورش نمیشود که برای همین جنسی که به چشم خیلیها نمیآید، دمار از روزگار ما در آمده.»
آن طرف ماجرا البته مشتریها هم دل پری از بساطیها دارند.
با این همه خیلیها خرید سال جدیدشان را به همین دستفروشیها حواله میدهند.
مریم میگوید: «نرخ دستفروشها حالا دود از سر آدم بلند میکند. باید چند بار بپرسید تا باورتان شود درست شنیدهاید.
البته طبیعی است.
خیلیهایشان همان شاگرد مغازه هستند که کنار پیادهرو بساط چیدهاند.
نرخها را چند دسته کردهاند. داخل مغازه که میپرسی، وسوسه میشوی که همان جنس را با نرخ کمتر بخری اما گذرت که به چند جای دیگر میافتد تازه میفهمی که چقدر کلاه سرت رفته.
الان دیگر دست مغازهها برایم رو شده.»
کمی آنطرفتر البته مغازهدارها هم از این وضع شاکیاند.
آنها میگویند هم اجاره مغازه میدهند و هم مالیاتهای سنگین، بعد چند نفر بهراحتی همان جنس را کنار خیابان کمی پایینتر میفروشند.
«علی» که صاحب یک مغازه پوشاک در چهارراه ولیعصر است، میگوید: «هر روز اینجا درگیری و دعواست.
شهرداری هم بازار مشخص کرده و هم غرفه گذاشته، اما نمیروند.
چون برایشان بهصرفهتر است که همینجا بنشینند. دعوا و درگیریهای هر روزشان به کنار، مشتریهای ما را هم قاپ میزنند.
خیلیهایشان در سامانه ثبت نام نمیکنند، چون نمیخواهند شناسایی شوند.
ماهی هم کمتر از ۱۰ میلیون تومان ندارند.
البته که شب عید را حساب کنی این حدودها میشود. الان که وضع فرق کرده، کرونا خفیفتر شده، مردم هم بیشتر برای خرید میآیند.
برای همین نگرانیم مبادا دوباره بساط هر ساله چیده شود.»
بعضی گزارشها نشان میدهد که اجاره هر متر مربع زیرگذر چهارراه ولیعصر معادل اجاره بهای یک مغازه بر خیابان ولیعصر است.
بنابراین، این که گفته میشود برخی بساطیها درآمد آنچنانی دارند، نشان میدهد که بهایش برایشان سنگین تمام میشود! البته که باید پرسید پشت این موزاییکهای چند میلیونی چه کسانی پنهان شدهاند؛ چرا که پرداخت این اجاره بها از عهده دستفروشان معمولی که تقریباً ۸۰ تا ۹۰ درصد کل دستفروشان را شامل میشود، برنمیآید.
ماجرای چند ساله دستفروشیها البته نشان میدهد که اجرای طولانیمدت طرحهای محدودکننده و ممنوعه بساط گستری هم تا به حال نتوانسته این وضعیت را سامان دهد که اگر داده بود هماکنون مسألهای به نام بساط گستری در پیادهروها وجود نداشت.
این طرحها برای مدت زمان کوتاهی شبیه یک عقبنشینی فوری میماند که در نهایت به آتشبس ختم نمیشود.
وضعیت معیشتی مردم بویژه در دوران کرونا البته وضعیتی را به وجود آورده که نمیتوان یکجانبه به بساطگستری نگاه کرد.
در یک طرف قشری مانده که جز دستفروشی، کار دیگری ندارد و در آن طرف، سد معبر در پیادهروها و تهدید معیشت مغازهدارانی قرار دارد که از دستفروشیهای بیضابطه ضربه میخورند.
برای همین شهرداری تهران وارد فاز جدیدی از اجرای طرحهای بساط گستری در پایتخت شده است.
دستفروشی مغازهداران غیر قانونی است
قدرتالله محمدی، مدیرعامل شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران، از سه دوره زمانی بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت برای اجرای طرحهای ساماندهی دستفروشان در پایتخت خبر میدهد و به «ایران» میگوید: «ما در برنامه کوتاهمدت برای سال ۱۴۰۱ که البته از همین الان هم شروع کردهایم بهدنبال روزبازارها هستیم.
در حال حاضر ۴۰ روزبازار در تهران وجود دارد که تصمیم گرفتهایم آنها را به ۶۰ برسانیم.
البته نکته مهم پراکندگی این روز بازارهاست؛ چراکه در برخی مناطق مثل منطقه ۱۵ و ۷ روزبازار وجود دارد؛ در حالی که ۱۰ منطقه از تهران فاقد هرگونه روزبازاری است.
ما دنبال آن هستیم تا هر منطقه حداقل یک روزبازار داشته باشد.»
او توضیح میدهد: «در ۶-۵ ماهه گذشته ثبت نام پنج هزار دستفروش در بانک اطلاعاتی انجام شده است.
این تعداد افراد شناسنامهدار شده و معرفینامه فعالیت دریافت کردهاند و مشغول کار هستند و ما برایشان کارت صادر میکنیم.
هویت این افراد مشخص شده است.
اما در تهران تقریباً ۱۰ هزار دستفروش داریم که البته منطقی به نظر میرسد.
مثلاً در میدان هفت تیر طبق طرحی که هفته گذشته انجام دادیم، حدود ۱۲۰ نفر را در این میدان شناسایی کردیم.
در محور پر تردد ولیعصر هم حدوداً ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر دستفروش فعالیت میکنند.
در میدان تجریش هم حدوداً ۱۲۰ تا ۱۵۰ نفر مشغول دستفروشی هستند اما بیشترین تعداد دستفروشان تهران در منطقه خلازیر فعالیت میکنند که حدوداً ۱۰۰۰ نفر میشوند.
البته ما در این منطقه غرفههایی را دایر کردهایم که بزودی باید از آنها استفاده کنند. بر این اساس دیگر کسی حق ندارد در پیادهرو بساط پهن کند.
اما مسأله اینجاست که خیلی از دستفروشان تمایلی ندارند که از این غرفهها استفاده کنند.»
محمدی هزینه اجارهبهای این غرفهها را مطابق با مصوبه شورای شهر میداند و با بیان این که این مبالغ بهصورت متری و از سوی پیمانکار تعیین میشود، میگوید: «معمولاً متری ۱۵ هزار تومان بهصورت روزانه است اما در بعضی روز بازارها متری هفت هزار و ۵۰۰ تومان هم اجاره داده میشود.
البته این مبالغ به جیب شهرداری نمیرود و صرف خدماتدهی و نظافت غرفهها میشود.»
به گفته او برخی از دستفروشان بعد از ساعت ۱۱-۱۰ شب که مأموران شهرداری نیستند، بساط پهن میکنند و جالب این که در این ساعات مشتری هم دارند. بنابراین اجرای این طرحها بهصورت مسکن عمل میکند.
او در عین حال از اجرای طرح ویژه برای محور ولیعصر در سال آینده هم خبر میدهد و میگوید: «این یک طرح بلندمدت است که قرار است بر اساس آن بازارهای ثابت مثل بازار جنت و بازار حکیمیه راهاندازی شود.
درصدد هستیم تا ۶-۵ هزار بازار در سطح تهران راهاندازی کنیم.
البته میخواهیم با هماهنگی با سایر نهادها و سازمانها برای ایجاد یک پایگاه شغلی ثابت برای دستفروشان اقدام کنیم.
به این صورت که اگر سازمانی نیروی فعال خواست، دستفروشانی که شناسنامهدار هستند به آن سازمان معرفی کنیم.
چون در شهرهایی مثل مشهد که شغل زیاد است، دستفروشی کمتر است.
الان تهران بیشترین تعداد دستفروش را در سطح کشور دارد.»
او با بیان این که دستفروشی سازماندهیشده در تهران نداریم و اگر مغازهدارانی نیز در این حوزه فعالیت کنند، کاملاً غیر قانونی است، ادامه میدهد: «شاید تعداد کمی از دستفروشان سرمایهدار و مغازهدار باشند اما اغلب دستفروشان از اقشار ضعیف جامعه هستند و با آن امرار معاش میکنند.
تعدادی هم که در مقابل ارجاع طرح مقاومت میکنند، دستفروشنما هستند.»
به گفته او در تهران ۸-۷ محور ناآرام دستفروشی وجود دارد که باید آرام شود.
تجریش، خیابان صابونیان مولوی، محور ولیعصر، افسریه، شهرزاد (فداییان) و میدان هفت تیر از این جملهاند.
پدیده دستفروشی اگر چه وجه پررنگ اقتصادی دارد اما بیشتر یک پدیده اجتماعی است. به نظر میرسد که نگاه غالبی که به دستفروشان میشود نیز بر مبنای همین رویکرد است.
در حالی که فرهنگ دستفروشی حالا بیشتر از آن که معیشت آنها را رونق داده باشد، به شکلگیری خرده فرهنگهایی منجر شده که ادبیات جدیدی را وارد فضای کسب و کارها کرده است؛ بهویژه آن که حالا برخیها از سایر شهرها و شهرکهای اطراف تهران با هدف بساطگستری به تهران مهاجرت میکنند.
مواجهه پدیدههای مختلف اجتماعی و اقتصادی در داخل بافت شهری تهران البته تبعات زیادی دارد که در بیشتر اظهار نظرها و بررسیها نادیده گرفته میشود.»