شهید «حسن کرمی» شب قبل از شهادت خوابی از صحرای کربلا دیده بود که در شهادتش تعبیر شد.
به گزارش شهدای ایران، به نقل از دفاعپرس، سید اصغر مجیدی از رزمندگان دوران دفاع مقدس در کتاب جبهه ذوالفقاریه از لحظات پیش از شهادت شهید حسن کرمی روایت کرد که در ادامه میخوانید.
یک روز عصر حسن کرمی مرا صدا زد که: بیا به سنگر ما. بنده به اتفاق محمد حیدری حرکت کردیم تا به محل سنگر آنها رسیدیم. حسن کرمی و عبدالله جعفری بعد از سلام وعلیک و مصافحه و احوالپرسی ما را به درون سنگر دعوت کردند و با شربت آبلیمویی که قبلاً تهیه کرده بودند از ما پذیرایی کردند. سپس حسن شروع به سخن کرد و گفت: سید! من دیشب خوابی دیدم که نمیدانم چه تعبیری دارد. گفتم: انشاءالله خیر است. او ادامه داد: در خواب دیدم که در سرزمین کربلا بودم و ظهر عاشورا بود. من صحنه میدان کربلا را به وضوح مشاهده میکردم. امام حسین علیهالسلام از خیمهگاه بیرون آمد درحالیکه حضرت علیاصغر علیهالسلام را روی دست داشت و تا وسط میدان جلو آمد و با سپاه ابنسعد سخن گفت. هنوز سخن امام تمام نشده بود که تیری از سپاه دشمن به سوی امام پرتاب شد و ناگهان به گلوی حضرت علیاصغر علیهالسلام اصابت کرد و خون فوران کرد. من که این صحنه را مشاهده میکردم از ناراحتی به سر و روی خود میزدم و گریه میکردم بهطوریکه از شدت گریه بیدار شدم. وقتی خوابش را برایمان تعریف میکرد اشک از چشمانش جاری بود.
به او گفتم انشاءالله خیر است. بعد خداحافظی کردیم و از سنگر بیرون آمدیم و حسن و عبدالله هم از سنگر بیرون آمده ما را بدرقه کردند. ما هنوز به سنگر خودمان نرسیده بودیم که یک گلوله خمپاره در سنگر آنها به زمین خورد و دود و گردوخاک به هوا بلند شد. ما به دو به طرفشان آمدیم. یکی از ترکشها به شاهرگ گردن حسن اصابت کرده بود و خون فوران میکرد همانگونه که در خواب دیده بود. ترکش دیگری به گردن عبدالله جعفری خورده بود که او ناخودآگاه دست راستش را سپر قرار داده بود و انگشتان دستش قطع شده بود، اما به گردن آسیب زیادی نرسیده بود. پیکر شهید حسن کرمی و بدن مجروح عبدالله را به بیمارستان منتقل کردند. حسن کرمی اولین شهید از رزمندگان محل هرستان بود؛ پیکر شهید را به خمینیشهر فرستادند و در شهر تشییعجنازه با شکوهی برگزار شد و در گلزار شهدای محله هرستان به خاک سپرده شد. با دفن این شهید گلزار شهدا در این محل رسمیت یافت و افتتاح گردید.
یک روز عصر حسن کرمی مرا صدا زد که: بیا به سنگر ما. بنده به اتفاق محمد حیدری حرکت کردیم تا به محل سنگر آنها رسیدیم. حسن کرمی و عبدالله جعفری بعد از سلام وعلیک و مصافحه و احوالپرسی ما را به درون سنگر دعوت کردند و با شربت آبلیمویی که قبلاً تهیه کرده بودند از ما پذیرایی کردند. سپس حسن شروع به سخن کرد و گفت: سید! من دیشب خوابی دیدم که نمیدانم چه تعبیری دارد. گفتم: انشاءالله خیر است. او ادامه داد: در خواب دیدم که در سرزمین کربلا بودم و ظهر عاشورا بود. من صحنه میدان کربلا را به وضوح مشاهده میکردم. امام حسین علیهالسلام از خیمهگاه بیرون آمد درحالیکه حضرت علیاصغر علیهالسلام را روی دست داشت و تا وسط میدان جلو آمد و با سپاه ابنسعد سخن گفت. هنوز سخن امام تمام نشده بود که تیری از سپاه دشمن به سوی امام پرتاب شد و ناگهان به گلوی حضرت علیاصغر علیهالسلام اصابت کرد و خون فوران کرد. من که این صحنه را مشاهده میکردم از ناراحتی به سر و روی خود میزدم و گریه میکردم بهطوریکه از شدت گریه بیدار شدم. وقتی خوابش را برایمان تعریف میکرد اشک از چشمانش جاری بود.
به او گفتم انشاءالله خیر است. بعد خداحافظی کردیم و از سنگر بیرون آمدیم و حسن و عبدالله هم از سنگر بیرون آمده ما را بدرقه کردند. ما هنوز به سنگر خودمان نرسیده بودیم که یک گلوله خمپاره در سنگر آنها به زمین خورد و دود و گردوخاک به هوا بلند شد. ما به دو به طرفشان آمدیم. یکی از ترکشها به شاهرگ گردن حسن اصابت کرده بود و خون فوران میکرد همانگونه که در خواب دیده بود. ترکش دیگری به گردن عبدالله جعفری خورده بود که او ناخودآگاه دست راستش را سپر قرار داده بود و انگشتان دستش قطع شده بود، اما به گردن آسیب زیادی نرسیده بود. پیکر شهید حسن کرمی و بدن مجروح عبدالله را به بیمارستان منتقل کردند. حسن کرمی اولین شهید از رزمندگان محل هرستان بود؛ پیکر شهید را به خمینیشهر فرستادند و در شهر تشییعجنازه با شکوهی برگزار شد و در گلزار شهدای محله هرستان به خاک سپرده شد. با دفن این شهید گلزار شهدا در این محل رسمیت یافت و افتتاح گردید.