به مناسبت 13 رجب سالروز تولد مولای متقیان(ع)؛
حضرت امیر المؤمنین (ع) درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر می ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است؛ مگر اینکه به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم.
سرویس سیاسی شهدای ایران:به مناسبت فرارسیدن 13 رجب سالروز ولادت مولای متفقیان امیر المومنین علی (علیه السلام) گزیده ای از سخنان حضرت امام خمینی(ره) پیرامون ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی(ع) بازخوانی کرده ایم:
درباره شخصیت على بن ابی طالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم، یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلًا على- علیه السلام- یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازه گیرى کنند؟ اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانى خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزارى مىخواهند به معرفى او بنشینند؟ تا چه حد او را شناخته اند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و با همه دانش ارجمندشان آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کردهاند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولى آن است که از این وادى بگذریم و بگوییم على بن ابی طالب فقط بنده خدا بود، و این بزرگترین شاخصه اوست که مىتوان از آن یاد کرد، و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیم الشأن است، و این از بزرگترین افتخارات اوست، کدام شخصیت مىتواند ادعا کند که عبد اللَّه است و از همه عبودیتها بریده است، جز انبیاى عظام و اولیاى معظم که على- علیه السلام- آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است. و کدام شخصیت است که مىتواند ادعا کند از خردسالى تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وحى و حامل آن بوده است جز على بن ابی طالب که وحى و تربیت صاحب وحى در اعماق روح و جان او ریشه دوانده. پس او بحق عبد اللَّه است و پرورش یافته عبد اللَّه اعظم است.
و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست براى تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خود و خودخواهى خود، معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه اى است داراى ابعادى به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعه ها به وجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان، فیلسوفان و حکمت اندوزان، بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهى به تحقیق بنشینند و افکار بلندپایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند بحق وجدان خود را براى درک واقعى آن ارضا کنند؛ به شرط آنکه بیاناتى که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازى ندهند و نگویند و بگذرند، تا میدان دید فرزند وحى را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند. (صحیفه امام، ج۱۴، ص: ۳۴۷ و ۳۴۸)
***
على- علیه السلام- در وقتى که رسول اکرم، به حسب روایت، فرمود که تو شهید خواهى شد، به فکر این بود که آیا با سلامت دین یا نه. سؤال مىکند که من هنگام شهادت دینم سالم است. مىفرماید که بله. آن چیزى که اولیاى خدا توجه به او داشتند سلامت در دین و سلامت نفس بود. (صحیفه امام، ج۱۴، ص: ۳۵۱)
***
این بزرگوار شخصیتى است که داراى ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهى است که داراى تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهى در ظهور و در بروز در دنیا و درعالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادى که از او مخفى است، بیشتر از آن ابعادى است که از او ظاهر است. همین ابعادى هم که دست بشر به آن رسیده است و مى رسد، در یک مردى، در یک شخصیتى جمع شده است، جهات متناقض، جهات متضاد. انسانى که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادى جمع نمىشود، آن که زاهد است، به حسب افراد عادى، جنگجو نیست، آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالى که در معیشت آن طور زهد مىکردند و آن طور در خوراک و در آن طور چیزها به حد اقل قناعت مىکردند، قدرت بازو داشتند، آن قدرت بازو را، و این هم جزء امورى است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالى که داراى علوم متعدده و داراى علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامى است، در عین حال مىبینیم که در هر رشته اى، مردمى که اهل آن رشته اند او را از خودشان مىدانند، پهلوانها حضرت امیر را از خودشان مىدانند، فلاسفه حضرت امیر را از خودشان مىدانند، عرفا حضرت امیر را از خودشان مىدانند، فقها حضرت امیر را از خودشان مىدانند، هر قشرى که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش مىداند. و حضرت امیر از همه است، داراى همه اوصاف است و داراى همه کمالات. (صحیفه امام، ج۱۹، ص: ۶۳ و ۶۴)
***
ما باید پیرو یک چنین انسان کاملى باشیم که در همه ابعاد متخصصین براى ایشان تواضع مىکنند. در هر بُعدى اگر کسى بخواهد مَثَل بزند، به ایشان مَثَل مىزند. در بُعد زهد و علم، و در بُعد رحمت به مستضعفین و مستمندان. و در بُعد جنگ و شجاعت، و خلاصه در همه ابعاد به ایشان مَثَل زده مىشود. و در حقیقت یک موجود هزار بُعدى است و ما باید تابع یک همچو فردى باشیم. هر چند که کسى نمىتواند حتى یک هزارم هم شبیه ایشان باشد لکن به آن اندازه اى که مىتوانیم باید از ایشان تبعیت کنیم؛ از تعهدى که به اسلام داشت و از اینکه همه چیزش را براى اسلام داد. (صحیفه امام، ج۱۷، ص: ۴۱۹)
امیر المؤمنین (ع) می فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند: أما وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لا یُقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لأَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأْسِ أَوَّلِها؛ وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.
سوگند به آنکه بذر را بشکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی شد، و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها می ساختم و از پی آن نمی گشتم. و دیدید که این دنیاتان و مقام دنیایی تان در نظرم از نمی که از عطسه بزی بیرون می پرد ناچیزتر است. (ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، متن، ص: ۳۷ و ۳۸)
***
حضرت امیر المؤمنین (ع) درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر می ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است؛ مگر اینکه به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم. (نهج البلاغه؛ خطبه ۳۳)
(ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، متن، ص: ۵۴)
***
این پنج سال حکومت، یا پنج- شش سال حکومت حضرت امیر، این با همه گرفتاریهایی که بوده است و با همه زحمتهایی که از برای حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزای بزرگ است. و همین [دوره ] پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جای از مملکتش، برای یک معاهد – یک زن معاهد- یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پای او درآورند، حضرت، این حاکم، این رئیس ملت، آرزوی مرگ بکند، که مرگ برای من- مثلًا- بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنی که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند؛ و برای همان پنج روز و پنج ساله حکومتش باید جشن بگیرند (صحیفه امام، ج ۲، ص: ۳۶۰ و ۳۶۱)
***
حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هم آن وقتی که سلطنتش (من تعبیر به «سلطنت» می کنم روی مذاقِ حالا و الّا نباید این تعبیر را بکنم) خلافتش که همین نظیر سلطنتها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت وَلای او بوده، چندین مقابل ایران بوده، حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها، قاضی خودش نصب کرده برای قضاوت. عربی رفته- یهودی- رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که حالا یک زرهی از من است پیش ایشان- حالا من قصه چیزش را نمی دانم اما اصل متن قضیه را می دانم، آن حواشی اش را نمی دانم- قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در محضر قاضی ای که خودش او را نصب کرده است! قاضی حضرت امیر را احضار کرد. رفت. نشستند جلوی قاضی. حتی تعلیم داد به قاضی- ظاهراً در همین جاست- که نه، به من زیادتر از این نباید احترام کنی؛ قضاوت باید همچو، هر دو علی السواء باشیم. یکی یهودی بوده و یکی هم رئیس- عرض می کنم که- از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق! قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد. (صحیفه امام، ج ۴، ص: ۳۲۷ و ۳۲۸)
***
او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود، مگر اینکه بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الّا پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشم یا خلافتی داشته باشم، مگر اینکه بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدی را جاری کنند. (صحیفه امام، ج ۱۳، ص: ۱۹۵)
***
شماها شیعه همان هستید که می گوید که من به اندازه این کفش کهنه ای که هیچ نمی ارزد امارت شما را به اندازه این برایش ارزش قائل نیستم مگر اینکه حقی را ایجاد کند. (صحیفه امام، ج ۱۸، ص: ۴۱۲)
***
مسئله غدیر، مسئله ای نیست که بنفسه برای حضرت امیر یک مسئله ای پیش بیاورد، حضرت امیر مسئله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد؛ آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول اللَّه کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد مأمور می کند رسول اللَّه را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد؛ مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود. و اینکه در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر ازش تجلیل کرده اند، نه از باب اینکه حکومت یک مسئله ای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس می گوید که «به قدر این کفش بی قیمت هم پیش من نیست» آنکه هست اقامه عدل است. آن چیزی که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- و اولاد او می توانستند در صورتی که فرصت بهشان بدهند، اقامه عدل را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی رضا دارد انجام بدهند، اینها هستند، لکن فرصت نیافتند. (صحیفه امام، ج ۲۰، ص: ۱۱۲)
***
پیغمبر اسلام (ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی. و خلفای اول اسلامی حکومتهای وسیع داشته اند و حکومت علی بن ابی طالب- علیه السلام- نیز با همان انگیزه، به طور وسیعتر و گسترده تر از واضحات تاریخ است. و پس از آن بتدریج حکومت به اسم اسلام بوده. (صحیفه امام، ج ۲۱، ص: ۴۰۷)
***
«مولود امروز [روز سیزدهم رجب و سالروز ولادت مولا علی(ع)]، وصف کردنی نیست، آنچه که وصف کنند از او، دون شأن اوست و آنچه شعرا و عرفا و فلاسفه و دیگران درباره او گفته اند، شمه ای از آن چیزی است که او هست. غالباً مسائلی که درک می کرده اند و می کنند راجع به مولا علی بن ابی طالب، عرضه می داریم. آن چیزهایی را که ما نمی توانیم درک کنیم و دست عرفا و فلاسفه و دیگران از آن کوتاه هست، آن چیز قابل ذکر نیست. انسان تا نشناسد، نمی تواند بگوید و آن مقداری هم که در دسترس ماست، آن قدر زیاد است که گفتن او محتاج به زمانهای طولانی است. و لهذا ما باید در پیشگاه مبارک ایشان عذرخواهی کنیم و عذر تقصیر بخواهیم که ما قاصریم و نمی توانیم بیان کمال شما را بکنیم.» (صحیفه امام، ج ۱۹، ص: ۲۱۳)
***
«[سیزدهم رجب] روز عید مبارکی … است که عدالت در عالم متولد شده است، روزی است که امیرالمؤمنین – سلام الله علیه – به دنیا آمدند که مظهر همه عدالتها و اعجوبه عالم هستند و از صدر عالم تا ابد به جز رسول اکرم کسی به فضیلت او نیست.» (صحیفه امام، ج ۱۲، ص: ۳۴۳ – ۳۴۴)
***
«تو خیال می کنی که امتیاز نماز حضرت امیرالمؤمنین، علیه السلام، با ما این است که «مدّ» «و لا الضّالین» را طولانیتر می کند؟ یا قرائتش صحیحتر است؟ یا طول سجود و رکوع و اذکار و اورادش بیشتر است؟ یا امتیاز آن بزرگوار به این است که شبی چند صد رکعت نماز می خواند؟ … او هم برای حور العین و گلابی و انار این قدر ناله و سوز و گداز داشت؟ به خودشان قسم است – و إنَّهُ لَقَسمٌ عظیم که اگر بشر پشت به پشت یکدیگر دهند و بخواهند یک لا إلهَ إلاَّ اللَّه امیر المؤمنین را بگویند نمی توانند! خاک بر فرق من با این معرفت به مقام ولایت علی، علیه السلام! به مقام علی بن ابی طالب قسم که اگر ملائکه مقرّبین و انبیاء مرسلین – غیر از رسول خاتم که مولای علی و غیر اوست – بخواهند یک تکبیر او را بگویند نتوانند. حال قلب آنها را جز خود آنها نمی داند کسی.» (شرح چهل حدیث، ص:۷۵ – ۷۶)
***
شخصیت این مرد بزرگ که امام امّت شد، شخصیتى است که [در] اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمىتواند سراغ کند. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده بود. کسى که جنگجوست اهل عبادت نمىشود. کسى که قوه بازو مىخواهد داشته باشد اهل زهد نمىتواند باشد.
کسى که شمشیر مى کشد، و اشخاصى را که منحرفند درو مى کند، این نمى تواند عاطفه و اهل عاطفه، آن طور که این شخص داشت، باشد. این شخصیت بزرگ، امور متضاده را در خودش جمع کرده. در عین حالى که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول، و گفته شده است که شبى هزار رکعت نماز مىخواند. و در عین حالى که غذاى او- آن طورى که در تاریخ ثبت شده است- از نان و سرکه، و فوقش زَیْت یا نمک، بیرون نبوده است. در عین حال قدرت بدنى، آن طور قدرت است که- آن طورى که در تاریخ هست- آن درى را که از «خَیْبَر» ایشان کَنْده است و چندین ذِراع دور انداخته است، چهل نفر نمىتوانستند بلندش کنند. در شمشیرزنى، شمشیرهاى او این طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که مىزده دو نیم مى کرده است، از این طرف مىزده که دو نیم مى کرده. در صورتى که آنهایى که این ضربه را مىخوردند «خُودِ» آهنى داشتند، زره آهنى داشتند. و گاهى هم شاید، دو تا زره به تنشان مىکردند. آدمى که با نان و سرکه زندگى مىکرده، و بسیارى از روزها را روزه مىگرفته است، و افطار را با چند لقمه نان و نمک و یا نان و سرکه افطار مىکرده است، جمع کرده است ما بین آن زهد و این قوّت بازو، و این جمع بین دو تا امر متضاد است. آدمى که جنگجوست، به آن طور که جنگجویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را، به هزیمت وامى دارد. و مى فرماید که اگر تمام عرب یک طرف باشند، به من هجوم کنند، من پشت نمى کنم. این آدم در عطوفت آن طور است که، وقتى که یک خلخال از پاى یک زن یهودى ربوده اند مى فرماید که مرگ براى انسان آسان است – قریب به این معنا- آدمى که در عرفان و علم ماوراى طبیعت، آن طور است که نهج البلاغه حکایت مىکند از مقام عرفانش. در عین حال شمشیر مى کشد، و کفّار و اخلالگران را از دم شمشیر مىگذراند. ما شیعه یک همچو اعجوبه معجزه آسا هستیم.
من مىگویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلَّم- غیر از این یک موجود تربیت نکرده بود، کافى بود برایش؛ چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اینکه یک همچو موجودى را تحویل جامعه بدهد، این کافى بود. یک همچو موجودى که هیچ سراغ ندارد کسى، و بعدها هم سراغ ندارد کسى. (صحیفه امام، ج۱۱، ص: ۲۰ و ۲۱)