بازخوانی/علامه مصباح یزدی؛
حال اگر کسي در صدد تضعيف اين نظام برآيد و سبب نفوذ آمريکا و عوامل آن در دستگاه حکومتي و حتي حوزه علميه شود، چه عذري پيش خداوند متعال خواهد داشت و چگونه پاسخ خون شهدا را خواهد داد؟!
سرویس سیاسی شهدای ایران: آنچه می خوانید سخنرانی علامه مصباح یزدی(ره) در دیدار با جمعی از طلاب فرهنگی در بیستم فروردین سال 1397 می باشد که محورهایی از آن را در ادامه برای شما عزیزان بازخوانی کرده ایم:
از سخنان امام (ره) و تأکيدات مکرر ايشان بر عدم جدايي دين از سياست، معلوم ميشود که ايشان چقدر از متحجرين خون دل خوردند؛ همانها که اصلا حضور و دخالت در امور اجتماعي را خارج از شأن يک فرد دين دار ميدانستند!امام (ره) جدا کردن دين از امور اجتماعي و سياست را از حيلههاي شياطين ميدانست، در همين عصر، علماي بزرگي مانند حضرت آيت الله کاشاني، که چه بسا از نظر علمي از مراجع مشهور افضل بودند، احترام و عظمت ظاهري چنداني نداشتند، چرا که در امور سياسي دخالت ميکردند!
خداوند متعال بر ما منت نهاد و با عنايت خودش، امام (ره) را ياري کرد و اين سد را شکست، امام (ره) هم در تدريس خود و هم در عمل، نشان داد که بخش عظيمي از دين، امور اجتماعي است؛ مگر ميشود که انساني مسلمان باشد و به امور مسلمين اهتمام نداشته باشد.
امام (ره) حرکت عظيمي را بر خلاف مسيري که در طول 14 قرن بين مردم شايع بود، شروع کرد؛ هر چند بايد اذعان نمود که قبل از امام (ره) نيز در گوشه و کنار، اين مسئله در فکر برخي علماء بود، و مثلا در حکومت صفوي، شاه طهماسب از محقق کرکي اجازه ميگرفت، و يا اجازه فتحعلي شاه قاجار را کاشف الغطاء صادر کرد؛ اما چه بسا اين احترام پادشاهان و تظاهر آنها به پيروي از علما نيز خود نوعي ظاهرسازي براي فريب عوام بود؛ اما به هر حال کسي که به طور جدي در اين مسير حرکت را آغاز کرد، براي آن تبعيد شد، آزارها را متحمل شد، و از سخن خود بازنگشت، حضرت امام (ره) بود.
اگر انقلاب نبود، معلوم نبود چه بر سر اسلام آمده بود و اکنون شما کجا بوديد؛ وظيفه اصلي علما به عنوان وارثان پيامبران، شناخت دين، حفظ دين مردم، و اقامه دين است؛ لذا اول بايد خود ما دين را در تمام سطوح و به صورت جامع بشناسيم.
علم به دين لازم است، اما کافي نيست، طبق آيه قرآن، بسياري از افراد عليرغم اينکه علم داشتند، سبب تفرق و اختلاف در دين شدند، زيرا خداوند متعال ميفرمايد: «و ما تفرقوا الا من بعد ما جاء هم العلم بغيا بينهم»؛ يعني منشأ اختلاف در دين، خود علماي دين بودند، نه نقص حجت و نقص علم؛ بلکه بعد از علم کامل و اتمام حجت، سوء اختيار آنها سبب ايجاد تفرقه شده است.
حتي اگر کسي با عالم ديگري، در زمينه اي اختلاف فهم دارد، نبايد آن را در سطح عموم مردم مطرح کرده، سبب ايجاد اختلاف در جامعه شود، چه رسد به اينکه مسئلهاي را ميداند و اختلاف فهم نيز نداشته باشد، اما به خاطر مسائل شخصي و گروهي سبب ايجاد اختلاف در جامعه شود، که اين مصداق بارز «تفرق عن بغي» خواهد بود.
بعد از انقلاب شکوهمند اسلامي، يکي از مصاديق بارز «تفرق عن بغي» مخالفت با نظام مقدس جمهوري اسلامي، تئوري ولايتفقيه و شخص وليفقيه است که تصدي اين مقام را دارد؛ همان کسي که بيني و بين الله کسي را بهتر از ايشان براي نيابت از امام زمان (عج) سراغ ندارم. لذا حتي اگر کسي در فهم تئوري ولايتفقيه يا تشخيص شخص وليفقيه اختلاف فهم داشت، نبايد با طرح عمومي آن سبب ايجاد تفرقه در جامعه شود، چه رسد به اينکه آگاهانه در جهت تضعيف نظام گام بردارد، که اين از بزرگترين کبائر است.
امروز بزرگترين خطر اين است که از خطي که امام ترسيم فرمود و حرکت فکري و عملي که به واسطه انقلاب در جامعه اسلامي بلکه دنيا به وجود آمده است، تخطي کرده و سبب ايجاد اختلاف و تضعيف آن شويم، که بي شک اين مسئله از بزرگترين مصاديق « تفرق عن بغي » است.
حوزه انقلابي يعني حوزهاي که اسلام ناب را اقامه کند، و اسلام ناب همان است که امام (ره) معرفي کرد و شامل ابعاد سياسي و اجتماعي ميشود؛ چيزي که به کوري چشم شياطين بعد از حدود 1400 سال، در قالب نظام اسلامي تحقق پيدا کرده است. اقامه دين با انزوا و فرو رفتن در لاک خود حاصل نمي شود؛ بلکه شياطين انس و جن ميخواهند تا علما منزوي باشند، و اين يعني ارتجاع.
در روایت داریم که يک قطره از خون مؤمن را از آبروي کعبه بالاتر است؛ خون صدها هزار از بهترين فرزندان مؤمن اين کشور فدا شده است تا اين انقلاب و اسلام زنده بماند، و من و شما در سايه آن بتوانيم از فقه و اسلام سخن بگوييم؛ حال اگر کسي در صدد تضعيف اين نظام برآيد و سبب نفوذ آمريکا و عوامل آن در دستگاه حکومتي و حتي حوزه علميه شود، چه عذري پيش خداوند متعال خواهد داشت و چگونه پاسخ خون شهدا را خواهد داد؟!
از سخنان امام (ره) و تأکيدات مکرر ايشان بر عدم جدايي دين از سياست، معلوم ميشود که ايشان چقدر از متحجرين خون دل خوردند؛ همانها که اصلا حضور و دخالت در امور اجتماعي را خارج از شأن يک فرد دين دار ميدانستند!امام (ره) جدا کردن دين از امور اجتماعي و سياست را از حيلههاي شياطين ميدانست، در همين عصر، علماي بزرگي مانند حضرت آيت الله کاشاني، که چه بسا از نظر علمي از مراجع مشهور افضل بودند، احترام و عظمت ظاهري چنداني نداشتند، چرا که در امور سياسي دخالت ميکردند!
خداوند متعال بر ما منت نهاد و با عنايت خودش، امام (ره) را ياري کرد و اين سد را شکست، امام (ره) هم در تدريس خود و هم در عمل، نشان داد که بخش عظيمي از دين، امور اجتماعي است؛ مگر ميشود که انساني مسلمان باشد و به امور مسلمين اهتمام نداشته باشد.
امام (ره) حرکت عظيمي را بر خلاف مسيري که در طول 14 قرن بين مردم شايع بود، شروع کرد؛ هر چند بايد اذعان نمود که قبل از امام (ره) نيز در گوشه و کنار، اين مسئله در فکر برخي علماء بود، و مثلا در حکومت صفوي، شاه طهماسب از محقق کرکي اجازه ميگرفت، و يا اجازه فتحعلي شاه قاجار را کاشف الغطاء صادر کرد؛ اما چه بسا اين احترام پادشاهان و تظاهر آنها به پيروي از علما نيز خود نوعي ظاهرسازي براي فريب عوام بود؛ اما به هر حال کسي که به طور جدي در اين مسير حرکت را آغاز کرد، براي آن تبعيد شد، آزارها را متحمل شد، و از سخن خود بازنگشت، حضرت امام (ره) بود.
اگر انقلاب نبود، معلوم نبود چه بر سر اسلام آمده بود و اکنون شما کجا بوديد؛ وظيفه اصلي علما به عنوان وارثان پيامبران، شناخت دين، حفظ دين مردم، و اقامه دين است؛ لذا اول بايد خود ما دين را در تمام سطوح و به صورت جامع بشناسيم.
علم به دين لازم است، اما کافي نيست، طبق آيه قرآن، بسياري از افراد عليرغم اينکه علم داشتند، سبب تفرق و اختلاف در دين شدند، زيرا خداوند متعال ميفرمايد: «و ما تفرقوا الا من بعد ما جاء هم العلم بغيا بينهم»؛ يعني منشأ اختلاف در دين، خود علماي دين بودند، نه نقص حجت و نقص علم؛ بلکه بعد از علم کامل و اتمام حجت، سوء اختيار آنها سبب ايجاد تفرقه شده است.
حتي اگر کسي با عالم ديگري، در زمينه اي اختلاف فهم دارد، نبايد آن را در سطح عموم مردم مطرح کرده، سبب ايجاد اختلاف در جامعه شود، چه رسد به اينکه مسئلهاي را ميداند و اختلاف فهم نيز نداشته باشد، اما به خاطر مسائل شخصي و گروهي سبب ايجاد اختلاف در جامعه شود، که اين مصداق بارز «تفرق عن بغي» خواهد بود.
بعد از انقلاب شکوهمند اسلامي، يکي از مصاديق بارز «تفرق عن بغي» مخالفت با نظام مقدس جمهوري اسلامي، تئوري ولايتفقيه و شخص وليفقيه است که تصدي اين مقام را دارد؛ همان کسي که بيني و بين الله کسي را بهتر از ايشان براي نيابت از امام زمان (عج) سراغ ندارم. لذا حتي اگر کسي در فهم تئوري ولايتفقيه يا تشخيص شخص وليفقيه اختلاف فهم داشت، نبايد با طرح عمومي آن سبب ايجاد تفرقه در جامعه شود، چه رسد به اينکه آگاهانه در جهت تضعيف نظام گام بردارد، که اين از بزرگترين کبائر است.
امروز بزرگترين خطر اين است که از خطي که امام ترسيم فرمود و حرکت فکري و عملي که به واسطه انقلاب در جامعه اسلامي بلکه دنيا به وجود آمده است، تخطي کرده و سبب ايجاد اختلاف و تضعيف آن شويم، که بي شک اين مسئله از بزرگترين مصاديق « تفرق عن بغي » است.
حوزه انقلابي يعني حوزهاي که اسلام ناب را اقامه کند، و اسلام ناب همان است که امام (ره) معرفي کرد و شامل ابعاد سياسي و اجتماعي ميشود؛ چيزي که به کوري چشم شياطين بعد از حدود 1400 سال، در قالب نظام اسلامي تحقق پيدا کرده است. اقامه دين با انزوا و فرو رفتن در لاک خود حاصل نمي شود؛ بلکه شياطين انس و جن ميخواهند تا علما منزوي باشند، و اين يعني ارتجاع.
در روایت داریم که يک قطره از خون مؤمن را از آبروي کعبه بالاتر است؛ خون صدها هزار از بهترين فرزندان مؤمن اين کشور فدا شده است تا اين انقلاب و اسلام زنده بماند، و من و شما در سايه آن بتوانيم از فقه و اسلام سخن بگوييم؛ حال اگر کسي در صدد تضعيف اين نظام برآيد و سبب نفوذ آمريکا و عوامل آن در دستگاه حکومتي و حتي حوزه علميه شود، چه عذري پيش خداوند متعال خواهد داشت و چگونه پاسخ خون شهدا را خواهد داد؟!