شهدای ایران shohadayeiran.com

در گفتگو با فرزند علامه مصباح عنوان شد؛
استدلال آیت‌الله مصباح این بود که نظام ما باید اسلامی باشد. اگر ما از الآن به فکر حفظ و تبیین نظام اسلامی نباشیم، نمی‌توانیم برای این نظام مدل ثابتی داشته باشیم. باید بخشی از نیروها به این امر بپردازند.
سرویس سیاسی   شهدای ایران: دوازدهم دی‌ماه سالروز درگذشت آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی(ره) بود. شخصیتی که ارادت و علاقه فراوانی به رهبر انقلاب داشتند. مراوداتی که البته دوجانبه بود. این را می‌شود از پیام تسلیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای درگذشت ایشان هم متوجه شد: «ایشان متفکری برجسته، مدیری شایسته، دارای زبان گویائی در اظهار حق و پای با استقامتی در صراط مستقیم بودند. خدمات ایشان در تولید اندیشه‌ی دینی و نگارش کتب راه‌گشا، و در تربیت شاگردان ممتاز و اثرگذار، و در حضور انقلابی در همه‌ی میدانهائی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد، حقاً و انصافاً کم‌نظیر است. پارسائی و پرهیزگاری خصلت همیشگی ایشان از دوران جوانی تا آخر عمر بود و توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی، پاداش بزرگ الهی به این مجاهدت بلند مدت است.» ۱۳۹۹/۱۰/۱۳

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت اولین سالگرد درگذشت آیت‌الله مصباح یزدی و برای آشنایی بیشتر با ابعاد شخصیتی ایشان، گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی مصباح یزدی، فرزند آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی انجام داده است.



او آبرو و عمر خود را پای انقلاب گذاشت/سفارش به قدردانی وجود رهبر انقلاب

* برای سوال نخست کمی در مورد سبک زندگی دینی، نحوه تحصیل و مساعدت علمی مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی و ویژگی‌های اخلاقی و اقدامات ایشان که در جهت نهادینه‌شدن اخلاق در حوزه‌های علمیه هم مورد استفاده و رجوع بود بگویید.
حضرت آیت‌الله مصباح رحمةالله‌علیه، امور اخلاقی را نزد اساتید بزرگی از جمله حضرت امام رحمةالله‌علیه، مرحوم حضرت آیت‌الله بهجت رحمةالله‌علیه، مرحوم علامه طباطبایی رحمةالله‌علیه، و آیت‌الله انصاری همدانی رحمةالله‌علیه تلمذ کردند و به‌نوعی شاگرد اخلاقی آنان محسوب می‌شدند. تأثیرپذیری از این بزرگان باعث شد که از هر کدام از آنان رنگ‌وبویی به ایشان سرایت کند و استفاده‌هایی ببرند.

یکی از ویژگی‌های برجسته حضرت علامه این بود که نسبت به خلوص نیت و پرهیز از وساوس نفسانی و شیطانی خیلی حساس و دقیق بودند. غیر از اینکه خودشان خیلی مواظب بودند، به دیگران هم زیاد توصیه و تأکید می‌کردند که نفس انسان خیلی شیطنت و لایه‌های پیچیده‌ای دارد، به‌طوری‌که گاهی انسان خیال می‌کند کاری را صددرصد فقط به‌خاطر خدا دارد انجام می‌دهد، ولی اگر خوب وارسی کند یا فرد بصیری او را برانداز کند، متوجه می‌شود که بازی‌های نفس و وساوس نفسانی است و خود طرف هم خیلی متوجهش نمی‌شود. لذا، خیلی به افراد سفارش می‌کردند که مواظب این نکات و ظرافت‌ها و حیله‌های نفسانی باشند.

حضرت علامه می‌فرمودند، اوایل طلبگی با اتوبوس از قم به تهران می‌رفتم. یک‌بار کنار من، آقای روحانی نسبتاً جاافتاده‌ای نشسته بود و به‌خاطر پخش موسیقی، خیلی برآشفته و ناراحت شد و به من گفت چرا ما نباید نهی از منکر کنیم. به او گفتم آیا حرمت موسیقی بیشتر است یا حرمت غیبت؟ اگر الآن کسی جلوی ما غیبت کند، به همین اندازه ناراحت می‌شویم؟ علاوه بر اینکه کار این راننده گناه و نوعی دهن‌کجی به من و شمای روحانی است، ولی ما بیشتر به‌خاطر دهن‌کجی این راننده نسبت به خودمان ناراحت شدیم. باید آن چیزی که پیش خدا معصیتش بیشتر است و اهمیت بالایی دارد، ما را بیشتر ناراحت کند. اگر از آن کمتر ناراحت شدیم، باید بدانیم که پای نفس در میان است. الآن من از این ناراحتم که او جلوی ما حیا نمی‌کند و موسیقی روشن می‌کند. این باعث ناراحتی ما می‌شود. باید مواظب باشیم که اشتباه نکنیم و برای خودمان مسئله مشتبه نشود. ایشان، در مراقبت‌های خود از این ریزه‌کاری‌ها زیاد داشتند و به دیگران هشدار می‌دادند که مواظب چنین مسائل جزئی باشند.

حضرت علامه می‌فرمودند، ما بنده هستیم و بندگی می‌کنیم و امور دیگر باید تحت‌الشعاع این مسئله یا مقدمه این کار باشد و یا اگر مزاحمتی با انجام وظیفه شرعی دارد،‌ متناسب با هر زمان و هر موقعیتی آن چیزی که وظیفه شرعی ماست و خدا از ما می‌خواهد، آن باید بر همه‌چیز مقدم باشد. مثلاً، ایشان زمانی برای ادامه تحصیل علوم دینی از یزد به نجف اشرف هجرت کردند و به‌دلیل وابستگی شدید خانواده به ایشان، آن‌ها هم زندگی‌شان را فروختند و همراه علامه به نجف رفتند. بعد زندگی‌شان در نجف‌ به‌سختی گذشت و درآمد کافی نداشتند و مجبور شدند که برگردند. ایشان هم به همراه خانواده به ایران برمی‌گردند و در تهران ساکن می‌شوند. بعد هم آیت‌الله مصباح، به خانواده‌شان گفته بودند که من باید به قم بروم و دیگر پای وظیفه‌ شرعی در میان است و من نمی‌توانم برای رضایت شما وظیفه‌ام را ترک کنم. چاره‌ای ندارم و مجبورم که این دوری را به خودم و شما تحمیل کنم.

آیت‌الله مصباح، به خداوند اعتماد و توکل فوق‌العاده‌ای داشتند. هیچ‌چیزی را فدای این موضوع نمی‌کردند. این ویژگی موجب شده بود که عزت‌نفس داشته باشند. برای نیازهایشان به کسی رو نمی‌زدند و عرض حاجتشان را به درگاه خدا و ائمه علیه‌السلام می‌بردند. حضرت علامه، زمانی که در مدرسه فیضیه قم بودند، وضع مالی خوبی نداشتند و به ایشان شهریه‌ تعلق نمی‌گرفت. اگر درست بگویم، مرحوم آیت‌الله خوانساری برای طلبه‌ها مهر نان می‌دادند؛ یعنی برگه‌هایی معتبر که به طلبه‌ها داده می‌شد تا از نانوایی خرید کنند. منتها کسی که این مهر نان را داشت، دیگر نباید پول می‌داد. ایشان نقل می‌کردند که وقتی مستأصل شدم، نامه‌ای برای آیت‌الله خوانساری نوشتم که من شنیدم شما به طلبه‌ها مهر نان می‌دهید، من هم یک طلبه‌ محصل هستم و این درس‌ها را می‌‌خوانم. والسلام؛ اما بعد از اینکه نامه را نوشتم، هر چه فکر کردم که نامه را به ایشان بدهم، دیدم خلاف توکل است. خدا که می‌داند، حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف که آگاه‌اند، برای چه عرض حاجت کنم و نامه را پاره کردم. سرچشمه چنین عزت‌نفس پاکی، همان توکل مطلق بر خدا و دستگاه الهی است که در خیلی از موارد دیگر هم تجلی داشت.

حضرت علامه، در هر کاری نیت خالص داشتند. اگر کسی از ایشان سؤالی می‌پرسید، ابتدا به آن پرسش فکر می‌کردند و بعد پاسخ می‌دادند. نقل کردند که وقتی شخصی از مرحوم علامه طباطبایی رحمةالله‌علیه سؤال می‌کرد، علامه ابتدا فکر می‌کردند، بعد جواب می‌دادند تا پاسخشان فقط برای خدا باشد. وقتی آیت‌الله مصباح این مطلب را ذکر کردند، ما فهمیدیم که کار ایشان هم چنین حکمتی دارد. آن کتوم‌بودن و عدم ابراز مسائل، یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی ایشان بود. به‌خاطر همین، ما خیلی از این نکات را متوجه نمی‌شدیم.

تواضع و شکست‌نفسی فوق‌العاده‌ ایشان هم از ویژگی‌هایی بود که خیلی نمود داشت. شاید هر کسی که با ایشان مواجه می‌شد، این ویژگی را تشخیص می‌داد. علامه، در نهایت تواضع برخورد می‌کردند و همیشه خود را در مقابل دیگران کوچک می‌دانستند. صرفاً این نبود که رفتار متواضعانه‌ای باشد. اگر کسی از ایشان تعریف می‌کرد به‌شدت ناراحت می‌شدند و سعی می‌کردند لطیفه و داستان و نکته‌ای تعریف کنند تا آن شخصی که برای ایشان پست و مقامی قائل‌شده پشیمان شود.

* یکی دیگر از وجوه برجسته شخصیت ایشان، وجه علمی بود که مورد اعتراف دوست و دشمن است. ایشان چطور به چنین جایگاه علمی رسیده بودند؟
آیت‌الله مصباح، هیچ‌گاه علم و دانش خود را محدود به دروس حوزوی نکردند و در کنار آن دروس، مطالعات و مباحث علمی دیگری را هم دنبال می‌کردند. ضمن اینکه دروس رایج حوزوی را به‌خوبی خواندند و همیشه فرد ممتازی بودند. ایشان می‌فرمودند در ابتدای طلبگی‌ام، شخصی به نام مرحوم محققی کلاس زبان داشت و علوم روز را خوانده بود. بعد من به ایشان گفتم مقداری فرانسوی به من درس بدهند. ایشان هم گاهی در مسجد یا در دالان خانه‌شان به من فرانسوی یاد داد. وقتی دید که من علاقه‌مند و پیگیرم، در این زمینه کمکم کرد.

ایشان، هرگاه حس می‌کردند که باید در حیطه‌ای اطلاعاتی داشته باشند تا شبهه‌ای را پاسخ دهند و یا وظایف خود را به‌خوبی انجام دهند، در رشته‌های موردنیاز کسب علم می‌کردند و از اینکه شاگردی کنند ابایی نداشتند. حضرت علامه‌، بعد از انقلاب استاد مسلّم بودند و مؤسساتی را تأسیس کردند و مدیریت آنجا را بر عهده‌ داشتند؛ حتی دروس عالی در زمینه‌ فلسفه و تفسیر را تدریس می‌کردند، اما زمانی که احساس کردند برای پاسخ‌گویی به نیازهای روز جامعه باید از علوم انسانی روز مطلع باشند، شروع به خواندن کتب روان‌شناسی کردند. در زمینه‌ ریاضیات و اقتصاد هم مطالعه داشتند. خاطرم هست که یکی از اساتید دانشگاه پنجشنبه‌ها به منزل ما می‌آمدند و برای ایشان کلاس اقتصاد برگزار می‌کردند.

علامه، این روش را در تربیت شاگردانشان هم لحاظ کردند. ایشان معتقد بودند که امروزه انجام وظایف فردی برای روحانیت کفایت نمی‌کند. اینکه یک روحانی معلوماتی را فراگیرد و بعد کتابی نوشته یا سخنرانی و تدریس کند، کافی نیست. نمی‌توان امروزه این وظیفه‌ سنگین و گسترده‌ای را که بر دوش روحانیت هست به این شکل جواب داد. ایشان معتقد بودند که برای حل مشکلات، نیاز به کار تشکیلاتی و گروهی است. لذا، دغدغه ایشان پرورش نیروهایی بود که بتوانند در آینده چنین مشکلاتی را حل کنند. با توجه به گستردگی و پیچیدگی علوم و فنون امروزی، باید افراد توانمندی را بر سرکار آورد. ایشان به‌دنبال این بودند که چنین اشخاصی را متناسب با استعدادشان تربیت کنند و به قسمت‌های مختلف جامعه بفرستند.

* مؤسساتی مانند در راه حق و مؤسسه امام خمینی(ره) دقیقا مصداق این قضیه محسوب می‌شوند.
بله، ایشان این مدارس را برای تربیت نیرو تأسیس کردند. راه‌اندازی چنین مؤسساتی به ما نشان می‌دهد که علامه برای موضوعات اساسی برنامه داشتند. یکی از دغدغه‌های علامه این بود که تمام این نیروها در طول مدت تحصیل و تحقیق‌ با یکدیگر همکاری کنند و اصول همکاری و هم‌فکری را بیاموزند. بعد از اینکه تربیت شدند، برای انجام هدفی واحد تلاش کنند، نه اینکه پراکنده شوند و هر کسی طبق تشخیص خود به‌دنبال راهی برود. لذا، تأسیس این مؤسسات به‌خاطر رفع نیازها و مشکلات اساسی جامعه بود. مراکزی که تأسیس کردند هر کدام با همین نگاه و متناسب با آن نیازی بود که جامعه در آن زمان با آن مواجه بود و برای آن نیرو تربیت می‌کردند.

استدلال آیت‌الله مصباح این بود که نظام ما باید اسلامی باشد. اگر ما از الآن به فکر حفظ و تبیین نظام اسلامی نباشیم، نمی‌توانیم برای این نظام مدل ثابتی داشته باشیم. باید بخشی از نیروها به این امر بپردازند. شاید سال‌ها طول بکشد، اما اگر برای این مسئله وقت گذاشته شود و کار علمی و متحدانه‌ای صورت گیرد، خروجی کار درست می‌شود. باید نیروهایی تربیت شوند که بر تمام چهارچوب‌ها و قوانین اسلام مسلط و معتقد باشند تا نظام اسلامی محقق شود. اگر ما این کارها را فراموش کنیم و تکلیف خود را انجام ندهیم، آخر چه می‌شود!

البته، در کنار این اقدامات باید به مسائل روز جامعه و نیازهای فوری هم بپردازیم، ولی اگر درس را برای این کار تعطیل کنیم، اشتباه است و علامه این را به صلاح نمی‌دانستند. دوراندیشی ایشان همیشه مدنظر بود،‌ ولی گاهی اوقات از آن تعابیر و تفاسیر ناصوابی هم می‌شد. مثلاً، می‌گفتند ایشان با انقلاب مخالف است؛ چون به صحنه نمی‌آید و در فعالیت‌های میدانی شرکت نمی‌کند. ایشان از همان زمانی که با مدرسه‌ حقانی و شهید بهشتی و شهید قدوسی همکاری می‌کردند، دغدغه داشتند که ما باید نیرو تربیت کنیم تا وقتی نظام اسلامی تشکیل شد، آدم مسلمان و محقق داشته باشیم تا بتواند آن نظام اسلامی را طراحی و مدیریت کند.

علامه، در یکی از دیدارهایشان با حضرت امام رحمةالله‌علیه گفته بودند، اگر شما امر بفرمایید ما درس را تعطیل کنیم و به جبهه برویم، ما این کار را انجام می‌دهیم. امام هم فرمودند نه، وظیفه‌ شما کار دیگری است و هر وقت من به جبهه رفتم، شما هم بروید. وقتی چنین مسائلی پیش می‌آید، باید همه بسیج شوند و آن نیاز را برطرف کنند، ولی نباید نیازهای بلندمدت فراموش شود؛ چون اگر آن‌ها را فراموش کنیم، اصل نظام و اسلام ضربه می‌خورد. همه‌ این تلاش‌ها برای این است که آن باقی بماند.

نکته بعدی، بحث آزاداندیشی ایشان در مسائل علمی است. ایشان، در عین احترام فوق‌العاده‌ای که برای بزرگان و متفکران اسلامی اعم از مفسران بزرگ، فقهای عظام و فلاسفه‌ بزرگ قائل بودند و با تجلیل از آن‌ها اسم می‌بردند، ولی وقتی نوبت به مسائل استدلالی و علمی می‌رسید، ملاحظات علمی نداشتند و در مسائل علمی، تابع استدلال و دلایل متناسب با آن مسئله بود. به همین خاطر است که ایشان در زمینه‌ نقد دیدگاه‌ بزرگان در فلسفه و تفسیر، بیشترین نقد و نوآوری را در زمینه‌‌های علمی دارند.

گاهی اوقات نکته‌ای به ذهن ما بچه‌طلبه‌ها می‌رسد و ما هم برای اینکه خودی نشان دهیم، می‌گوییم نقدی مثلاً به بوعلی داریم و حس می‌کنیم که این کار اهمیت ما را می‌رساند. گاهی بعضی از دانش‌پژوهان و دانشجویان برای اینکه مسئله‌ای را تحکیم کنند، روی چنین مواردی تکیه می‌کنند تا در تاریخ نظریه‌ای به اسم خودشان ثبت شود. آیت‌الله مصباح، چنین روحیه‌ای نداشتند؛ حتی وقتی شدیدترین انتقادات را به ملاصدرا و دیگر بزرگان داشتند، ابتدا سعی می‌کردند که حرف آن شخصیت را معنا و توجیه کنند تا اشکالی به آن وارد نشود. مثلاً، می‌گفتند که اگر این مسئله این‌گونه فهمیده شود، چنین اشکالاتی به آن وارد می‌شود. هدفشان تخریب نظریه نبود و با حفظ نظریات طرف مقابل، نظر خود را مطرح می‌کردند. هیچ‌گاه قصد نداشتند که نامشان مطرح شود و بگویند این نظریه آیت‌الله مصباح است.

نگاه جهانی، یکی دیگر از ویژگی‌های کار ایشان بود. علامه، برای تأمین نیازهای فکری و فرهنگی، خود را به داخل کشور محدود نمی‌کردند. نگاه‌شان فقط به داخل مرزها نبود. این نگاه باعث می‌شد که نسبت به نیازهای کل جهان حساس باشند. به همین علت، سفرهای متعددی به کشورهای شرقی، غربی، آفریقایی، آمریکای لاتین و جاهای مختلف داشتند و محور تمرکزشان در برخورد با افراد و علما و دانشمندان و فرهیختگان این بود که امروز در جهان چه نیازها و خلأهای فکری و فرهنگی وجود دارد که یک روحانی مسلمان موظف است آن‌ها را تأمین کند.

با وجود کمبودهای امکاناتی و محدودیت‌هایی که برایشان وجود داشت، ولی سعی می‌کردند که آن افق جهانی را حفظ کنند. ایشان، برنامه‌های بلندمدت، میان‌مدت و کوتاه‌مدتی را برای انجام این وظایف طراحی می‌کردند و در این زمینه با افراد متعددی بدون هیچ ابایی کمک و مشورت می‌گرفتند؛ حتی از دانشگاهیانی که در بعضی از ابعاد با ایشان اختلاف فکری داشتند، ولی در آن جهتی که مورد نظرشان بود و از الگوهایی که در کشورهای دیگر برای اهداف مشابه طراحی شده بود هم استفاده می‌کردند. به‌عنوان مثال، یکی از دغدغه‌های ایشان، بحث تربیت اخلاقی بود. ایشان از بعضی دوستانشان که خارج از کشور تحصیل می‌کردند، خواسته بود بررسی کنند که دغدغه اخلاقی و تربیتی مدارس مذهبی خارج از کشور چیست و چگونه است، آن‌ها چه طرحی برای تهذیب و تربیت اخلاقی شاگردهایشان دارند. هدف علامه این بود که از تجربیات آنان در طراحی تربیت اخلاقی استفاده کند.

* ایشان در عرصه سیاسی و انقلابی سیره و منش و روش خاص خود را داشتند. ویژگی‌های این منش چیست و ایشان در این مسیر چه ملاحظاتی داشتند؟
آیت‌الله مصباح به تحت تأثیر نگاه حضرت امام (ره) نگاه جامعی به دین داشتند. نگاه‌ ایشان نسبت به مسائل دینی تک بُعدی نبود و دین را منحصر به مسائل عرفانی و انزوا و تهذیب نفس نمی‌کردند. به تمام ابعاد دین می‌پرداختند و با دلالت و تأکید آیت‌الله بهجت رحمةالله‌علیه وارد فعالیت‌های اجتماعی شدند. به هر حال، دین فقط نماز و روزه نیست و روحانی موظف است در نیازهای اجتماعی و مسائل اجتماعی دخالت و فعالیت کند.

علامه، با همین دید وارد مسائل اجتماعی و مبارزاتی شد. ایشان، مبارزه‌ با طاغوت و مبارزه با ظلم و استبداد و استعمار را وظیفه‌ شرعی و مقدمه‌ برپایی نظام اسلامی و سیاسی مبتنی بر اسلام می‌دانستند؛ نه امری که فی‌نفسه ارزشمند باشد، بلکه این‌ها مقدمه‌ برپایی آن نظامی است که مورد رضایت خداست و تأمین‌کننده‌ بخشی از آن هدفی است که خداوند از خلقت انسان و بعثت انبیاء داشته است. لذا، ایشان همیشه نسبت بین این دو را لحاظ می‌کردند. این وجه تمایز ایشان با بسیاری از مبارزانی بود که مبارزه را صرفاً به‌خاطر مبارزه انجام می‌دادند.

علامه، مبارزه با ظلم را وظیفه‌ خود می‌دانستند و معتقد بودند که این کار مقدمه‌ رشد و کمال انسان است. طبیعتاً، وقتی مبارزه‌ با ظلم موجب رشد انسان‌ها می‌شود که به‌جای طاغوت نظام اسلامی‌ برپا شود و تغییرات اساسی اعمال کند. به همین دلیل، مبارزات ایشان عمدتاً سبقه‌ فرهنگی داشت. اگر نشریه‌ انتقام را که مربوط به دوران طاغوت است و علامه تقریباً بسیاری از کارهایش را انجام می‌دادند ملاحظه کنید، حتی در مبارزه‌ با طاغوت هم ایشان مشکلش با طاغوت مشکل اسلام است. اینکه چرا به اسلام عمل نمی‌کند. البته، اجرای عدالت، استقلال و نفی سلطه کفار از دستورات اسلام است، اما هر کدام از این‌ها به‌تنهایی ارزش نیستند که انسان جان خودش را بر سر آن بگذارد، مگر اینکه مبارزه‌ انسان را به خدا نزدیک کند و زمینه‌ساز این باشد که میلیون‌ها انسان بتوانند در نتیجه‌ برقراری حکومت اسلامی مسیر خدا را بهتر طی کنند و به اهداف عالی انسانی برسند.

این نکته‌ای بود که در مبارزات ایشان‌ با انحرافات فکری قبل و بعد از انقلاب کاملاً مشهود است؛ مبارزه‌ با انواع انحرافاتی که هر کدامشان می‌توانستند انحراف عظیمی را در جهت‌گیری نظام و دولت و مسائل مربوط به حکومت ایجاد کند. در تمام این‌ها، جهت‌گیری و استراتژی آیت‌الله مصباح این بود که باید مبانی را اصلاح کرد. آنچه بناست به مبانی ضرر بزند، مهم‌ترین خطر است و بالاترین خطری که می‌تواند نظام و انسانیت و اسلام را تهدید کند، آن خطراتی است که متوجه تزلزل در اعتقادات و مبانی فکری باشد. این موضوعی است که دیگران از پس مبارزه با آن برنمی‌آیند. این کار مهم است؛ چون زیربنایی‌ترین کار است. از طرف دیگر، به‌خاطر اینکه خیلی آشکار و روبنایی نیست، به آن توجه کمی می‌شود. دولت‌ها معمولاً به این مسائل توجه نمی‌کنند؛ چون دیر بازده است و تأثیرش در زندگی روزمره‌ مردم به‌زودی‌ معلوم نمی‌شود و برای بیلان کار دادن خیلی مفید نیست.

لذا، این بخش مهم از مسائل اساسی نظام مغفول واقع می‌شود. مثل مقوله فرهنگ در جامعه‌ ما. علت این است که مسائل فرهنگی مخصوصاً بنیان‌های فرهنگی خیلی مشخص و واضح نیست و کمبودش باعث درد نمی‌شود. اگر کسی نان نداشت بخورد، دردش را احساس می‌کند، آبرویش پیش زن و بچه‌اش می‌رود و این باعث می‌شود که این مشکل را رفع کند. اگر نتوانست به تنهایی رفع کند، به دولت و مسئولان فشار می‌آورد؛ ولی اگر کسی فکرش دچار اخلال شد و ایمانش را از دست داد، دردی ندارد. لذا، مسئولان و دولتی‌ها هم احساس فشاری نمی‌کنند که به‌دنبال این مسائل بروند و برایش بودجه تخصیص بدهند، وقت صرف کنند یا برنامه‌ریزی کنند. این مسائل در طول چهل سال بعد از انقلاب هم معمولاً مغفول واقع‌شده و جامعه‌ ما دچار نوعی محرومیت فرهنگی شده‌ است.

آیت‌الله مصباح، این مسئله را خیلی خوب درک کردند و روی آن سرمایه‌گذاری کردند تا این مسئله برای دیگران روشن شود. با تمام محدودیت‌ها، مخالفت‌ها و کم‌مهری‌هایی که متوجه این مسئله بود، ولی ایشان در حد مقدور آنچه از دستشان برمی‌آمد، ‌انجام دادند و کوتاهی نکردند.

* بین علامه مصباح یزدی و رهبر انقلاب هم مراودات و ارتباطات زیادی بود. کمی درباره این مراودات و علائق بگویید.
در دوران مبارزات قبل از انقلاب ما خیلی کوچک بودیم و از مسائل سردر نمی‌آوردیم مخصوصاً با شرایط خفقانی که آن موقع وجود داشت و مخفی‌کاری که لازمه‌ آن زمان بود، ایشان خیلی از مسائل مبارزاتی را در منزل مطرح نمی‌کردند و ما در جریانش قرار نمی‌گرفتیم. لذا، من از آن زمان چیز زیادی در ذهنم نیست؛ اما بعد از انقلاب، اولین موردی که در ذهنم می‌آید، زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای بود که آیت‌الله مصباح دیدارهایی با ایشان داشتند. به نظرم آن موقع (سال ۶۱-۶۲) که دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تشکیل شده بود و بحث اسلامی‌سازی علوم‌ انسانی به آن شکل در آن طرح در حال انجام بود، ایشان گزارشی خواسته بودند که شما چه‌کار می‌کنید، چه اهدافی دارید، تا کجا پیش رفتید و مشکلاتتان چیست. ایشان هم درباره این موضوع با آیت‌الله خامنه‌ای دیدارهایی داشتند.

آنچه آیت‌الله مصباح از رهبر انقلاب نقل می‌کردند، ساده‌زیستی ایشان بود. علی‌رغم اینکه ایشان قدرت دوم کشور بودند و دستشان باز بود، ولی فرش زیر پایشان همان فرشی بود که در خانه‌ قدیمی‌ داشتند. نحوه‌ زندگی، سر و وضع‌، لباس‌ و غذایشان هم هیچ تفاوتی با قبل نداشت.

علامه، نقل می‌کردند که در زمان جنگ برخی اجناس کوپنی بود و گوشت گرم هم کم پیدا می‌شد و گران بود. برای اینکه همه‌ مردم به گوشت دسترسی داشته باشند، گوشت یخ‌زده‌ای را که از خارج وارد می‌شد به‌صورت کوپنی به مردم می‌دادند. رهبر انقلاب فرموده بودند که از وقتی گوشت کوپنی شده، من در منزلمان گوشت گرم نخریدم. گوشت منزل ما همان گوشت یخ‌زده‌ کوپنی است که همه‌ مردم می‌گیرند، ما هم همان را مصرف می‌کنیم.

مراقبت و وسواس ایشان در بیت‌المال هم نکته‌ دیگری بود که از ایشان نقل می‌کردند. علامه، نقل می‌کردند که در جلسه‌ای خدمت ایشان رسیدم و جلسه منتهی به ظهر شد و ایشان فرمودند که ناهار پیش ما باشید. وقتی سفره را انداختند، با وجود فرزند رهبر انقلاب، ولی دو ظرف پلو عدس آوردند. پرسیدم چرا برای ایشان نیاوردند، فرمودند که این غذا مال دفتر است.

ایشان، رهبر انقلاب را حقیقتاً نماینده حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف می‌دانستند. در مسائلی که احتمال می‌دادند تشخیصشان با نظر رهبر انقلاب اختلاف خواهد داشت و اگر رهبر انقلاب نهی کنند و بدانند که ایشان راضی نیستند، آن کار را ترک می‌کردند. علامه، همین نگاه را هم به حضرت امام خمینی(ره) داشتند. ایشان در برهه‌ای، وظیفه‌ شرعی‌ خود می‌دانستند که با انحرافات دکتر شریعتی مبارزه کنند و سر این مسئله خیلی صدمه خوردند؛ اما زمانی که حضرت امام فرمودند فعلاً باید این مسائل را کم‌رنگ کرد و بر مسئله مبارزه با طاغوت متمرکز شد، علامه جلساتشان را تعطیل کردند. ایشان اطاعت امر ولی را مثل اطاعت از امام معصوم واجب می‌دانستند.

ایشان، معتقد بودند رهبری نقطه‌ مشروعیت‌بخش به نظام هستند و اگر ولی‌فقیه در کار نباشد و چنین نقطه قوتی در نظام اسلامی وجود نداشته باشد اصلاً مشروعیت نظام اسلامی زیر سؤال می‌رود. لذا، بر حفظ این جایگاه و بر دفاع از رهبر انقلاب به‌عنوان مصداق این جایگاه بسیار جدی بودند و به‌هیچ‌وجه هر نوع تضعیفی را نسبت به این جایگاه روا نمی‌دانستند. علامه، ولی‌فقیه را نقطه‌ اتصال بین نظام و دستگاه الهی می‌دانستند؛ نقطه‌ای که این نظام و حکومت را به اهداف الهی، انبیاء و ائمه علیهم‌السلام متصل می‌کند.

جامعیت رهبر انقلاب هم برای آیت‌الله مصباح جالب بود و بر آن تأکید زیادی داشتند. هر وقت که دیدارهای علامه با گروه‌های مختلف را در تلویزیون پخش می‌کردند، ایشان با اعجاب از جامعیت رهبر انقلاب صحبت می‌کردند و این جامعیت برای آیت‌الله مصباح اعجاب‌انگیز بود؛ حتی از جامعیت رهبر انقلاب به‌عنوان یک نعمت بزرگ یاد می‌کردند.

در همین راستا هم انقلاب اسلامی را گامی در مسیر تحقق حکومت الهی به دست ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف می‌دیدند. تعبیری که ایشان در سلسله سخنرانی‌هایی که پیش از خطبه‌های نماز جمعه راجع به انقلاب اسلامی داشتند که بعد هم به‌صورت کتاب چاپ شد این بود که انقلاب اسلامی جهشی در تحولات سیاسی جهان بود، چراکه بُعد جدیدی به مبارزات و مسائل و فعالیت‌‌های سیاسی اضافه کرد؛ بُعدی که قرن‌ها بود مغفول واقع شده بود و دیگر تأثیر خود را از دست داده بود. لذا، ایشان دل‌بستگی بسیار شدیدی نسبت به انقلاب اسلامی داشتند. از همین جهت، سلامتی، آبرو، انرژی و عمر خود را پای این انقلاب گذاشتند تا حفظ شود و با تمام مشکلات و انحرافاتی که متوجه این هدف بود، گاهی یک تنه مبارزه کردند.

ایشان، به مسائل فکری و فرهنگی انقلاب و نظام هم خیلی بها می‌دادند و آن را اصل می‌دانستند و برای صیانت از آن تمام تلاششان را می‌کردند. توصیه‌ای هم به ما و افراد برای حفاظت از نظام حول محور رهبری می‌کردند؛ حتی در ایام بیماری هم دست از این توصیه برنمی‌داشتند. هر وقت که حالشان بهتر می‌شد و می‌توانستند چند کلمه‌ای صحبت ‌کنند عمدتاً سفارش به قدردانی وجود رهبر انقلاب می‌کردند و می‌فرمودند که دیگر مثل ایشان در دنیا پیدا نمی‌کنید. مواظب باشید و وظیفه‌تان را نسبت به نظام و انقلاب تشخیص دهید. این‌ها توصیه‌های آخر ایشان بود.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار