این یادواره بهانهای شد تا با «حاج حسن ایرلو» تنها فرزند ذکور باقی مانده خانواده تماس بگیرم. نمیدانستم سمتش چیست و چه کاری انجام میدهد. فقط شنیده بودم از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس است. خود حاج حسن هم بیشتر از این خودش را معرفی نکرد.
تماس که برقرار شد، حاج حسن با حوصله به سؤالاتم پاسخ داد. طبق تجربه برایم مسجل شده بود ایرلوها از آن دست خانوادههایی هستند که بار اصلی دفاع مقدس روی دوششان بود. وقتی پرسیدم چطور میشود از یک خانواده با سه پسر، هر سه به جبهه بروند و یکی جانباز و دو نفر دیگر شهید بشوند، پاسخ داد: دلایلش را باید در دوران کودکی ما جستوجو کرد. زمانی که سر سفره حلال پدرمان مرحوم عباس ایرلو مینشستیم و مادرمان هم با تفکرات مذهبی ما را بار میآورد. تربیت مذهبی ما را پای منبر روحانیون مبارزی مثل فضل الله کریمی و حاج آقای ربانی کشاند. همنشینی با این افراد باعث شد من و حسین در سنین نوجوانی وارد جریان انقلاب بشویم. پدر و مادرمان هم در تظاهرات شرکت میکردند.
مصاحبه سختی نبود؛ مصاحبه شونده با حوصله بود و فصاحت کلامش ادامه گفتگو را برایم جذابتر میکرد. حاج حسن از حسین گفت که تنها دو سال میان شان فاصله بود. حسن متولد سال ۳۸ بود و حسین متولد ۱۳۴۰. بیشتر رفیق بودند تا برادر. میگفت: «حسین اهل نماز شب بود. آن قدر خوبی داشت که وقتی شهید شد، نیروهایش برایش اشک میریختند.»حسین ایرلو موقع شهادت فرمانده گردان تخریب لشکر ۳۳ المهدی بود که ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر آسمانی شد.
کمتر از دو سال بعد، اصغر هم به عنوان جانشین گردان حضرت علی اصغر (ع) روز ۱۲ اردیبهشت ۶۵ در فکه به شهادت رسید. از حاج حسن پرسیدم: دو برادر به فاصله کم از هم شهید شدند و همزمان شما و داماد بزرگتر خانواده در جبهه بودید، مادرتان چطور تحمل میکرد؟
پاسخش هنوز در خاطرم مانده است: «وقتی نام یادواره مادرمان را سنگ صبور میگذارند یعنی همین صبر کردنها و خون دلخوردنها باعث شد جبههها از جوانان خالی نماند» حالا حاج حسن پیش مادر و پدر صبور و برادران شهیدش رفته است. اما صحبت از صبر شد، حاج حسن هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد. او نیست تا از صبرش بپرسیم، اما ما یادمان نمیرود این جانباز شیمیایی دفاع مقدس چطور در سن ۶۱ سالگی به یمن جنگ زده رفت تا صدای مظلومیت مردم این کشور شود. حاج حسن صبر را از مادرش آموخته بود.