این شهید، محمد احمدی جوان عضو تیپ پیاده سپاه امام صادق (ع) استان بوشهر، اهل روستای باشی تنگستان بود.
پدر شهید احمدی جوان در ارتباط با تقدیم عکس پسر شهیدش به رهبر انقلاب اظهار کرد: در حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر معظم انقلاب، قاب عکس و وصیت نامه محمد را محضر ایشان تقدیم کردم.
پدر شهید احمدی جوان ادامه داد: بعد از اینکه از سفر برگشتیم تقریباً دو روز گذشته بود که نماینده ایشان از بیت رهبری با من تماس گرفتند و پس از رساندن سلام امام خامنهای، گفتند "رهبر انقلاب خواستهاند از شما بپرسم قاب عکس آن جوان خوشرویی که به من دادید را میتوانم نگه دارم یا باید آن را پس بفرستم؟! بی درنگ گفتم که عکسش که قابلی ندارد، شهید من در وجود ولایت ماندگار خواهد بود. "
شهید محمد احمدی جوان کیست؟
وی از سن ۲۰ سالگی فرمانده پایگاه شهید دستغیب روستای باشی بود. خدمت سربازی را هم در سپاه به اتمام رساند.
پس از آنکه کارشناسی رشته مکانیک در شیراز قبول شده بود نرفت. در عوض فوق دیپلم مهندسی مکانیک خودرو را از دانشگاه آزاد از بندر گناوه با معدل ۱۸ گرفت و، چون دوست داشت وارد سپاه شود، سال ۱۳۹۱ وارد تیپ امام صادق (ع) سپاه بوشهر شد و بعد از آن هم استخدام سپاه شد.
پدرش میگوید "محمد از تک تیراندازان جبهه مقاومت در سوریه بود و در عملیات آزاد سازی حلب در مهرماه ۹۴ به همراه چند تک تیرانداز دیگر میرود تا اجساد شهدا را به عقب برگرداند، اما ناگهان متوجه اصابت ترکش داعشیها میشود. "
به نقل از یکی از هم سنگریهای محمد که همراهش زخمی شده بود، میگوید ابتدا وقتی محمد از طرف داعشیها تیر خورد، دو چشمش را از دست داد و فریاد یا زینب (س) یا زینب (س) سر داد.
آخرین دیدار در بقیهالله
پدر شهید احمدی جوان ادامه داد: آخرین دیدار با محمد در بیمارستان بقیهالله بود و مادرش را فرستادم تا به بارگاه امام رضا (ع) برود و برایش دعا کند، اما محمد بعد ازظهر روز جمعه ۱۳ آذر ۹۴، همزمان با تاسوعای حسینی پس از ۴۳ روز بستری، شهد شیرین شهادت نوشید و آسمانی شد و بهصف شهدای مدافع حرم پیوست.
خانم زنده پی مادر شهید احمدی جوان از آخرین دیدار با فرزندش این چنین میگوید: آخرین دیدارم با محمد در بیمارستان بقیهالله بود. وقتی در کما بود انگار یک نیمهاش در زمین بود و یک نیمهاش در آسمان. آنجا با محمد درددل کردم، اما گلایهای از او نداشتم که چرا رفتی؟ چون محمدم به خاطر خانم «حضرت زینب» رفته بود. او را بوسیدم و ذکر ائمه را گفتم. «یا علی یا زینب» را در گوشش تکرار کردم، ولی او در کما بود و نمیتوانست جوابم را بدهد.
وی ادامه داد: روز آخر که جمعه بود از پشت شیشه نگاهش کردم و خیلی گریه کردم. دیدم اوضاعش نسبت به روزهای دیگر بدتر شده و رفتم شهادتش را تبریک گفتم. میدانستم که خدا او را قبول کرده و او را برای خودش خریده است.
مادر شهید میگوید: قبل از آنکه محمد را در حالت کما در بیمارستان
ملاقات کنم، ابتدا به پابوس امام رضا (ع) و بابالمراد رفتم و برای سلامتی
محمد خیلی دعا کردم، ولی گویا تقدیرش شهادت بود. من از شهادت عزیزم
گلایهای ندارم.
وی با همان اعتماد به نفس موقع شهادت ادامه میدهد: هر
وقت چشمم به عکس محمد میافتد میگویم مادر «شهادتت مبارک و زیارتت قبول و
هر کاری که برایت کردم حلالت باشد.»
فریب جوسازیهای دشمنان را نخورید
در بخشی از وصیتنامه شهید احمدی جوان آمده است: خوشحالم که در لباسی شهید میشوم که از اعماق وجودم به این لباس اعتقاد دارم و میدانم که چه لباس ارزشمندی به تن دارم، به همکارانم سفارش مینمایم تا حرمت لباس خویش را نگه داشته و قدردان نعمت خدمت در سپاه پاسداران باشند.
برادران و خواهران عزیزم شما را به تقوای الهی و ایستادن در خط ولایتفقیه سفارش میکنم و علاوه بر شما به مردم عزیز کشورم سفارش مینمایم که فریب جوسازیهای دشمنان این خاک و اسلام ناب محمدی (ص) را نخورید و در خط ولایت باشید و از امام عزیزم، امام خامنهای مدظلهالعالی حمایت کامل و جامع نمایید.
مبادا از خط ولایتفقیه خارج شوید که من شهادت میدهم که شما از خط اهلبیت خارج شدهاید.