در خاطرات مرحوم حاج احمد آقا خمینی درباره احتمال جنگ علیه ایران و واکنش امام نسبت به شنیدن خبر شروع جنگ با مطالب جالبی برخورد داشتیم که به آن میپردازیم.
به گزارش شهدای ایران، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد آقا خمینی در پاسخ به پرسشی درباره
شروع جنگ تحمیلی و واکنش امام خمینی (س) با این مضمون "جنابعالی چگونه از
شروع تجاوز وحشیانه دشمن به میهن عزیزمان با خبر شدید و در آن هنگام در
مورد سرنوشت جنگ و پایان آن چه احساسی داشتید؟ "، چنین گفته است:
به طور کلی وقتی جریانات انقلاب اسلامی ایران در پیش بود یعنی
همان زمانی که امام در پاریس تشریف داشتند یکی از مسایلی که پیشبینی
میشد این بود که اگر انقلاب پیروز شود چه نوع خطراتی آن را تهدید
میکند.
ما معتقد بودیم که منافقین و چپیها در داخل مسائلی به وجود میآورند، چون از اینجا (ایران) هم فردی که نامش را دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه) آمد.
وی از ایادی شاه بود که بعد هم معلوم شد که عضو سازمان «سیا» میباشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود.
وی یک شماره تلفن به ما داد و گفت اگر با من کاری داشتید تماس بگیرید، و آن شماره متعلق به تلفنی بود که در اتاقی پهلوی اتاق بختیار بود.
مسئلهای که مطرح شد این بود که امام حاضر نشدند با فرد مذکور ملاقات کنند.
وی این مسئله را با یک سری از مسائل داخلی به بنده گفت که ما خودمان هم همان طور حدس میزدیم.
ایشان میگفت در ترکمن صحرا درگیری هست و در بلوچستان به نوعی دیگر و در قسمتهای کردستان و حتی در جنوب جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده و ما علاوه بر اینکه این مسائل را حدس میزدیم احتمال هم میدادیم که جنگی علیه انقلاب راه بیفتد.
درست در بحران قضایای بعد از انقلاب بود که جریان جنگ پیش آمد. البته گزارشهایی از مدتی پیش از شروع جنگ رسیده بود که عراق نیروهایی را در حال جابجایی دارد.
بعد از اینکه عراق به ایران تجاوز کرد و چند فرودگاه را بمباران کرد، یعنی در همان ساعات اولیه شروع جنگ از ستاد مشترک به بنده خبر رسید و من هم به خدمت حضرت امام رفتم و به وی خبر دادم.
ایشان هیچ عکسالعملی که ناشی از دستپاچگی باشد نشان ندادند و به حرف من گوش کردند.
آن موقع به قدری ما درگیر بودیم که فرصت زیادی نداشتیم، چون نمیدانستیم که جنگ جنگ کوتاه است یا طولانی میشود.
بیشتر تحلیلهای روز اول ما این بود که یا این جنگ ظرف چند روز تمام میشود یا یک جنگ طولانی و درازمدت میشود و این بستگی دارد به وضع داخلی کشور ما.
یعنی اگر ما کنترلمان بر اوضاع بد باشد و آنها بیایند و جاهایی را بگیرند که قهراً جنگ تمام شده است، اما اگر برعکس باشد، ما باید برای یک جنگ تمام عیار آماده شویم.
چون ما می دانستیم که آنها مجهز به چه سلاحهایی هستند و ما خودمان چه داریم و ما از محل نگهداری خیلی از سلاحها و مهمات خبر نداشتیم و شناخت زیادی نسبت به پادگانها نداشتیم.
چون کسانی که از این اوضاع مطلع بودند غالباً از کشور فرار کرده بودند و آن عدهای هم که مانده بودند دل خوشی از ما نداشتند که بخواهند بدون مسائلی این چیزها را به ما بگویند.
*برشی از کتاب دلیل آفتاب: خاطرات یادگار امام؛ ص ۱۲۴-۱۲۵
ما معتقد بودیم که منافقین و چپیها در داخل مسائلی به وجود میآورند، چون از اینجا (ایران) هم فردی که نامش را دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه) آمد.
وی از ایادی شاه بود که بعد هم معلوم شد که عضو سازمان «سیا» میباشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود.
وی یک شماره تلفن به ما داد و گفت اگر با من کاری داشتید تماس بگیرید، و آن شماره متعلق به تلفنی بود که در اتاقی پهلوی اتاق بختیار بود.
مسئلهای که مطرح شد این بود که امام حاضر نشدند با فرد مذکور ملاقات کنند.
وی این مسئله را با یک سری از مسائل داخلی به بنده گفت که ما خودمان هم همان طور حدس میزدیم.
ایشان میگفت در ترکمن صحرا درگیری هست و در بلوچستان به نوعی دیگر و در قسمتهای کردستان و حتی در جنوب جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده و ما علاوه بر اینکه این مسائل را حدس میزدیم احتمال هم میدادیم که جنگی علیه انقلاب راه بیفتد.
درست در بحران قضایای بعد از انقلاب بود که جریان جنگ پیش آمد. البته گزارشهایی از مدتی پیش از شروع جنگ رسیده بود که عراق نیروهایی را در حال جابجایی دارد.
بعد از اینکه عراق به ایران تجاوز کرد و چند فرودگاه را بمباران کرد، یعنی در همان ساعات اولیه شروع جنگ از ستاد مشترک به بنده خبر رسید و من هم به خدمت حضرت امام رفتم و به وی خبر دادم.
ایشان هیچ عکسالعملی که ناشی از دستپاچگی باشد نشان ندادند و به حرف من گوش کردند.
آن موقع به قدری ما درگیر بودیم که فرصت زیادی نداشتیم، چون نمیدانستیم که جنگ جنگ کوتاه است یا طولانی میشود.
بیشتر تحلیلهای روز اول ما این بود که یا این جنگ ظرف چند روز تمام میشود یا یک جنگ طولانی و درازمدت میشود و این بستگی دارد به وضع داخلی کشور ما.
یعنی اگر ما کنترلمان بر اوضاع بد باشد و آنها بیایند و جاهایی را بگیرند که قهراً جنگ تمام شده است، اما اگر برعکس باشد، ما باید برای یک جنگ تمام عیار آماده شویم.
چون ما می دانستیم که آنها مجهز به چه سلاحهایی هستند و ما خودمان چه داریم و ما از محل نگهداری خیلی از سلاحها و مهمات خبر نداشتیم و شناخت زیادی نسبت به پادگانها نداشتیم.
چون کسانی که از این اوضاع مطلع بودند غالباً از کشور فرار کرده بودند و آن عدهای هم که مانده بودند دل خوشی از ما نداشتند که بخواهند بدون مسائلی این چیزها را به ما بگویند.
*برشی از کتاب دلیل آفتاب: خاطرات یادگار امام؛ ص ۱۲۴-۱۲۵