درحالی که رژیم شاهنشاهی در واپسین ماهها و روزهای عمر خود بود واشنگتن نیز برای نجات شاه و حفظ منافع خود در ایران اقدامات لازم را انجام میداد. یکی از این اقدامات فرستادن افرادی برای کمک به وضعیت در حال زوال رژیم بود. اردشیر زاهدی سفیر وقت رژیم پهلوی در امریکا بیشترین فعالیت را در این زمینه داشت.
به گزارش شهدای ایران، ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران در کتاب خاطرات خود در این
رابطه میگوید: در حالی که شاه مشغول مانورهای سیاسی خود بود اردشیر زاهدی
هم نقشی خاص در سناریوی سیاسی ایران بازی میکرد.
او در خانه خود در بلندیهای دامنه ارتفاعات شمال تهران که مشرف به شهر بود نشسته و با روش تند و شتابزده معمول خود مشغول فعالیت بود.
زاهدی به واسطه روابط نزدیکی که با خانواده سلطنتی داشت، غالباً در کاخ سلطنتی بود و شام را در نزد شاه و اعضای خانواده سلطنتی صرف میکرد و افکار و دیدگاههای خود را با آنان در میان میگذاشت و بقیه اوقات را در خانهاش صرف دیدار با دوستان و همکاران قدیم و تلاش برای ایجاد حرکتی به طرفداری از شاه میکرد.
فعالیتهای زاهدی در ابعاد داخلی و خارجی جریان داشت.
بعد داخلی فعالیتهای او تشکیل گروهی بود که به طرفداری از رژیم بپردازد نظیر کاری که در سال ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] انجام داد و به سقوط مصدق انجامید و در بعد خارجی بیشتر متوجه روزنامهنگاران آمریکایی و جهتدهندگان افکار عمومی بود و آنها را به خانه خود دعوت میکرد.
او در خانه خود در بلندیهای دامنه ارتفاعات شمال تهران که مشرف به شهر بود نشسته و با روش تند و شتابزده معمول خود مشغول فعالیت بود.
زاهدی به واسطه روابط نزدیکی که با خانواده سلطنتی داشت، غالباً در کاخ سلطنتی بود و شام را در نزد شاه و اعضای خانواده سلطنتی صرف میکرد و افکار و دیدگاههای خود را با آنان در میان میگذاشت و بقیه اوقات را در خانهاش صرف دیدار با دوستان و همکاران قدیم و تلاش برای ایجاد حرکتی به طرفداری از شاه میکرد.
فعالیتهای زاهدی در ابعاد داخلی و خارجی جریان داشت.
بعد داخلی فعالیتهای او تشکیل گروهی بود که به طرفداری از رژیم بپردازد نظیر کاری که در سال ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] انجام داد و به سقوط مصدق انجامید و در بعد خارجی بیشتر متوجه روزنامهنگاران آمریکایی و جهتدهندگان افکار عمومی بود و آنها را به خانه خود دعوت میکرد.
من هم یکی از مدعوین دائمی زاهدی بودم و حداقل هفتهای یکبار به خانه او میرفتم.
گروههای مختلفی را از افسران ارتش گرفته تا بازاری و مردان ملبس به لباس روحانی در آنجا میدیدم.
یکی از افسرانی که چند بار او را در خانه زاهدی دیدم ژنرال منوچهر خسروداد فرمانده واحدهای هلیکوپتر و هوابرد ارتش (هوانیروز) بود.
او جدیترین و معروفترین افسران طرفدار شاه و خواهان شدت عمل سرکوب مخالفان رژیم بود.
زاهدی امیدوار بود گروهی از روحانیون طرفدار شاه و صاحبان صنایع و بازرگانان را که ادامه موفقیتهای اقتصادی و مالی آنها در گرو دوام رژیم بود با گروهی از افسران و نظامیان که طرفدار شدت عمل در مقابل مخالفان بودند به دور هم جمع کرده و ائتلافی نظیر سال ۱۹۵۳ که پدرش را به نخستوزیری رسانید فراهم آورد.
او در روزهایی که عده زیادی از این افراد در خانهاش جمع میشدند روزنامهنگاران امریکائی را هم دعوت میکرد تا این نیروها را به آنها نشان بدهد و چنین وانمود میکرد که اینان نمایندگان «اکثریت خاموشی» هستند که به موقع برای مقابله با مخالفان وارد میدان خواهند شد.
اما شاه خود فاقد شور و حرارتی بود که زاهدی برای ایجاد حرکتی به طرفداری او نشان میداد.
شاه چند بار درباره فعالیتهای زاهدی با من صحبت کرده و گفته بود که کارهای او را تأیید نمیکند.
او در واقع میخواست هشدار بدهد که ما نباید گول اقدامات زاهدی را بخوریم و به امید نتیجهبخش بودن کارهای او بنشینیم.
شاه یکبار از من خواست که نظرات او درباره فعالیت زاهدی به واشنگتن اطلاع بدهم و تأکید کنم که به نظر وی با اینکه قصد و نیت زاهدی خوب است شرایط روز را درک نمیکند و از واقعیتها به دور است.
البته زاهدی توسط برژینسکی خط ارتباطی مستقیم خود را با واشنگتن داشت. او به من گفت که مدام از این طریق آمریکا را در جریان فعالیتهای خود میگذاشت.
ظاهراً برژینسکی هم فریب همین حرف را میخورد و به طوری که خود زاهدی به من گفت واشنگتن اقدامات او را تأیید و ادامه این فعالیتها را لازم میدانست و زاهدی هم اطمینان یافته بود که از حمایت کامل آمریکا در انجام این فعالیتها برخوردار است.
با وجود اینکه مذاکراتم با شاه و زاهدی را مرتباً به واشنگتن گزارش میدادم هرگز پاسخی از وزارت خارجه درباره نظر رسمی آمریکا نسبت به این مسئله دریافت نکردم.
در واقع در این مدت رابطه من با واشنگتن روز به روز تیرهتر میشد.
گروههای مختلفی را از افسران ارتش گرفته تا بازاری و مردان ملبس به لباس روحانی در آنجا میدیدم.
یکی از افسرانی که چند بار او را در خانه زاهدی دیدم ژنرال منوچهر خسروداد فرمانده واحدهای هلیکوپتر و هوابرد ارتش (هوانیروز) بود.
او جدیترین و معروفترین افسران طرفدار شاه و خواهان شدت عمل سرکوب مخالفان رژیم بود.
زاهدی امیدوار بود گروهی از روحانیون طرفدار شاه و صاحبان صنایع و بازرگانان را که ادامه موفقیتهای اقتصادی و مالی آنها در گرو دوام رژیم بود با گروهی از افسران و نظامیان که طرفدار شدت عمل در مقابل مخالفان بودند به دور هم جمع کرده و ائتلافی نظیر سال ۱۹۵۳ که پدرش را به نخستوزیری رسانید فراهم آورد.
او در روزهایی که عده زیادی از این افراد در خانهاش جمع میشدند روزنامهنگاران امریکائی را هم دعوت میکرد تا این نیروها را به آنها نشان بدهد و چنین وانمود میکرد که اینان نمایندگان «اکثریت خاموشی» هستند که به موقع برای مقابله با مخالفان وارد میدان خواهند شد.
اما شاه خود فاقد شور و حرارتی بود که زاهدی برای ایجاد حرکتی به طرفداری او نشان میداد.
شاه چند بار درباره فعالیتهای زاهدی با من صحبت کرده و گفته بود که کارهای او را تأیید نمیکند.
او در واقع میخواست هشدار بدهد که ما نباید گول اقدامات زاهدی را بخوریم و به امید نتیجهبخش بودن کارهای او بنشینیم.
شاه یکبار از من خواست که نظرات او درباره فعالیت زاهدی به واشنگتن اطلاع بدهم و تأکید کنم که به نظر وی با اینکه قصد و نیت زاهدی خوب است شرایط روز را درک نمیکند و از واقعیتها به دور است.
البته زاهدی توسط برژینسکی خط ارتباطی مستقیم خود را با واشنگتن داشت. او به من گفت که مدام از این طریق آمریکا را در جریان فعالیتهای خود میگذاشت.
ظاهراً برژینسکی هم فریب همین حرف را میخورد و به طوری که خود زاهدی به من گفت واشنگتن اقدامات او را تأیید و ادامه این فعالیتها را لازم میدانست و زاهدی هم اطمینان یافته بود که از حمایت کامل آمریکا در انجام این فعالیتها برخوردار است.
با وجود اینکه مذاکراتم با شاه و زاهدی را مرتباً به واشنگتن گزارش میدادم هرگز پاسخی از وزارت خارجه درباره نظر رسمی آمریکا نسبت به این مسئله دریافت نکردم.
در واقع در این مدت رابطه من با واشنگتن روز به روز تیرهتر میشد.