کوچکترین حرکتی که ما از دشمن میدیدیم و نزدیک به محاصره میشدیم با سیدعمار تماس میگرفتیم و او ما را نجات میداد.
به گزارش شهدای ایران، شهید مدافع حرم سیدعمار موسوی،
پنجم مرداد 1366 در شهر اهواز و در خانوادهای فرهنگی و متدین به دنیا
آمد. پدرش دبیر بود و در دوران تحصیل، دانشآموز و دانشجویی ممتاز و سختکوش
بود. با این حال، عشق به جهاد و شهادت، او را به سمت سپاه کشاند. در گرفتن
درگیریهای نظامی در منطقه، پای او را نیز به جبهه مقاومت کشاند.
سیدعمار موسوی، سرانجام در تاریخ 20 فروردین 97 در آخرین ماموریت خود در فرودگاه نظامی تیفور واقع در استان حمص سوریه، هدف حمله موشکی رژیم اشغالگر صهیونیستی قرار گرفت و به شهادت رسید. پدر شهید سیدعمار موسوی در مصاحبه با کیهان به ذکر خاطرهای پرداخته و گفته بود: «یک شب من را به روستایی به نام شبیشه در حمیدیه دعوت کردند، در آن منزل عکسهای شهید را نصب کرده بودند، بعد از اتمام مجلس یکی از حضار آمد دست من را گرفت و گفت میخواهم دستت را ببوسم که من قبول نکردم...گفت شما پدر شهید عمار هستی؟ گفتم بله، گفت باید به سیدعمار بگوییم البطل به معنی شیرمرد. او گفت در سوریه با پسرم بوده و با پیکر او به ایران برگشته. تعریف میکرد؛ کوچکترین حرکتی که ما از دشمن میدیدیم و نزدیک به محاصره میشدیم با سیدعمار تماس میگرفتیم و او ما را نجات میداد، او مسئول پرواز هواپیماهای بدون سرنشین بود و چند دقیقه بیشتر طول نمیکشید که هواپیماها به پرواز درمیآمد و دشمن را نابود میکرد. یک شب نزدیک بود که دشمن ما را اسیر کند ولی سیدعمار بود که ما را از اسارت نجات داد.»
سیدعمار موسوی، سرانجام در تاریخ 20 فروردین 97 در آخرین ماموریت خود در فرودگاه نظامی تیفور واقع در استان حمص سوریه، هدف حمله موشکی رژیم اشغالگر صهیونیستی قرار گرفت و به شهادت رسید. پدر شهید سیدعمار موسوی در مصاحبه با کیهان به ذکر خاطرهای پرداخته و گفته بود: «یک شب من را به روستایی به نام شبیشه در حمیدیه دعوت کردند، در آن منزل عکسهای شهید را نصب کرده بودند، بعد از اتمام مجلس یکی از حضار آمد دست من را گرفت و گفت میخواهم دستت را ببوسم که من قبول نکردم...گفت شما پدر شهید عمار هستی؟ گفتم بله، گفت باید به سیدعمار بگوییم البطل به معنی شیرمرد. او گفت در سوریه با پسرم بوده و با پیکر او به ایران برگشته. تعریف میکرد؛ کوچکترین حرکتی که ما از دشمن میدیدیم و نزدیک به محاصره میشدیم با سیدعمار تماس میگرفتیم و او ما را نجات میداد، او مسئول پرواز هواپیماهای بدون سرنشین بود و چند دقیقه بیشتر طول نمیکشید که هواپیماها به پرواز درمیآمد و دشمن را نابود میکرد. یک شب نزدیک بود که دشمن ما را اسیر کند ولی سیدعمار بود که ما را از اسارت نجات داد.»