به گزارش شهدای ایران، هرمز راسخی: رقابت در میدان سیاست، همواره با اتفاقاتی غیرقابل پیشبینی همراه بوده و گاهی از موافقان، مخالف و از مخالفان، موافق ساخته است؛ همانجا که موضوع از اختلاف نظر با رقبا فراتر میرود و به میان فعالان یک حزب یا جریان کشیده میشود.
تجربه نشان میدهد که گاهی در زمان اتخاذ حساسترین تصمیمات تشکیلاتی، زاویههایی شکل گرفته که به نقطه عطفی مهم و اثرگذار در تاریخ تبدیل شدهاند. کارگزاران سازندگی این روزها به این مرحله رسیده است:
1- بالاخره بعد از کش و قوس های زیر پوستی در میان کارگزاران سازندگی که به حامیان بی چون و چرای هاشمی رفسنجانی نیز مشهور هستند زمزمه های جدایی و انشقاق بگوش رسید.
فی الواقع گروهی از کارگزاران به رفتارهای تندتر مایل هستند اما گروهی دیگر بدان تمایلی نشان نمی دهند و دوست دارند در چارچوب فعال باشند. در انتخابات مختلف شرکت کنند، لیست های انتخاباتی ارائه کنند و با ائتلاف های سیاسی اگر بتوانند در پست های اجرایی و مقننه کشور جایگرین شوند.
2- اما با تغییرات انجام شده در راس هرم قدرت این جریان سیاسی، فاصله کارگزاران متمایل به چپ با حزب اتحاد ملت کمتر و موضع راست میانه ضعیفتر میشود.
این خط درونی ظاهرا در زمینه های سیاسی بیشتر نظر به رفتارهای تند و تنش های سیاسی برای رسیدن به اهداف سیاسی خود دارد .
نزدیکی به حزب اتحاد ملت که همان حزب پوست انداخته مشارکت می باشد و در جریان فتنه 88 سران آن در دادگاه انقلاب به محکومیت های مختلفی محکوم شدند نشان می دهد که تکنوکرات های کارگزارانی نزدیک به این جریان تلاش خواهند کرد تا هرزمان که ضرورت ایجاب کند از تمام راه های سیاسی – میدانی داخل و خارج از کشور استفاده کنند حتی اگر حرکتشان به میدانی کردن استراتژی برانداری نیز نزدیک شود.
ایشان اصراری به داشتن شناسنامه جمهوری اسلامی برای خود ندارند و همین امر نقطه افتراق جریان اول با نماد کرباسچی و محسن هاشمی می باشد.
3- سومین نکته که باید به آن توجه نمود این است که در شرایط فعلی تکنوکرات های کارگزارانی که بعد از فوت هاشمی رابطه خود را با نظام و میزان اثر گزاریشان را کمتر شده احساس کرده و به نوعی یتیم سیاسی شده بودند رفتارهای متفاوتی از خود نشان دادند.
این احساس بی صاحب بودن و قطع شدن رابطه ای تاثیر گذار با نظام عده ای را به براندازان مشارکت و عده ای را به ادامه رفتارهای سیاسی در قالب حرب گرایی و در درون ساختار سیاسی نظام سوق داده است.
لاکن توجه به یک موضوع برای آنانی که به حزب اتحاد ملی نزدیک شده اند و اصولا تفاوت های ماهوی و ذاتی با ایشان دارند خصوصا و مجموعه جریان کارگزارانی ها عموما ضروری است و آن اینکه سیره و روش سیاسی هاشمی رفسنجانی علی رغم همه رفتارهای ناصواب و عجیبی که داشت خروج از ساختار نظام نبود چون به خوبی به عواقب خروج آشنایی داشت و از هزینه های زیاد آن مطلع بود. خصوصا بعد از فتنه های 78 و 88 و بحرانهایی که یک پای آن اصلاح طلبان بودند جمهوری اسلامی قاطعانه و با حمایت های مردمی توانست بر مشکلات فائق آمده و فتنه گران را از بازگشت به هرم قدرت محروم سازد.
امروز کارگزاران سازندگی با فقدان هویت سیاسی شدیدی روبروست و متمایل شدن افراد و یا خطوط دورنی این حزب به دیگر احزاب را نباید دور از انتظار دانست اما آنچه که مایه تعجب و سئوال است این می باشد که رزومه و سوابق بسیاری از سران این جریان سیاسی که بر پایه غرب گرایی مترادف با اشراف گرایی متمایز از دیگر اقشار جامعه می باشد ممکن است در گذر زمان به اپوزیسیون میدانی و براندازی همچون حزب مشارکت تبدیل گردد؟ آیا مشارکت در قالب رحم اجاره ای کارگزاران رخ نمایی خواهد کرد؟ این موضوعی است که گذشت زمان صحت و سقم آنرا نشان خواهد داد.
تجربه نشان میدهد که گاهی در زمان اتخاذ حساسترین تصمیمات تشکیلاتی، زاویههایی شکل گرفته که به نقطه عطفی مهم و اثرگذار در تاریخ تبدیل شدهاند. کارگزاران سازندگی این روزها به این مرحله رسیده است:
1- بالاخره بعد از کش و قوس های زیر پوستی در میان کارگزاران سازندگی که به حامیان بی چون و چرای هاشمی رفسنجانی نیز مشهور هستند زمزمه های جدایی و انشقاق بگوش رسید.
فی الواقع گروهی از کارگزاران به رفتارهای تندتر مایل هستند اما گروهی دیگر بدان تمایلی نشان نمی دهند و دوست دارند در چارچوب فعال باشند. در انتخابات مختلف شرکت کنند، لیست های انتخاباتی ارائه کنند و با ائتلاف های سیاسی اگر بتوانند در پست های اجرایی و مقننه کشور جایگرین شوند.
2- اما با تغییرات انجام شده در راس هرم قدرت این جریان سیاسی، فاصله کارگزاران متمایل به چپ با حزب اتحاد ملت کمتر و موضع راست میانه ضعیفتر میشود.
این خط درونی ظاهرا در زمینه های سیاسی بیشتر نظر به رفتارهای تند و تنش های سیاسی برای رسیدن به اهداف سیاسی خود دارد .
نزدیکی به حزب اتحاد ملت که همان حزب پوست انداخته مشارکت می باشد و در جریان فتنه 88 سران آن در دادگاه انقلاب به محکومیت های مختلفی محکوم شدند نشان می دهد که تکنوکرات های کارگزارانی نزدیک به این جریان تلاش خواهند کرد تا هرزمان که ضرورت ایجاب کند از تمام راه های سیاسی – میدانی داخل و خارج از کشور استفاده کنند حتی اگر حرکتشان به میدانی کردن استراتژی برانداری نیز نزدیک شود.
ایشان اصراری به داشتن شناسنامه جمهوری اسلامی برای خود ندارند و همین امر نقطه افتراق جریان اول با نماد کرباسچی و محسن هاشمی می باشد.
3- سومین نکته که باید به آن توجه نمود این است که در شرایط فعلی تکنوکرات های کارگزارانی که بعد از فوت هاشمی رابطه خود را با نظام و میزان اثر گزاریشان را کمتر شده احساس کرده و به نوعی یتیم سیاسی شده بودند رفتارهای متفاوتی از خود نشان دادند.
این احساس بی صاحب بودن و قطع شدن رابطه ای تاثیر گذار با نظام عده ای را به براندازان مشارکت و عده ای را به ادامه رفتارهای سیاسی در قالب حرب گرایی و در درون ساختار سیاسی نظام سوق داده است.
لاکن توجه به یک موضوع برای آنانی که به حزب اتحاد ملی نزدیک شده اند و اصولا تفاوت های ماهوی و ذاتی با ایشان دارند خصوصا و مجموعه جریان کارگزارانی ها عموما ضروری است و آن اینکه سیره و روش سیاسی هاشمی رفسنجانی علی رغم همه رفتارهای ناصواب و عجیبی که داشت خروج از ساختار نظام نبود چون به خوبی به عواقب خروج آشنایی داشت و از هزینه های زیاد آن مطلع بود. خصوصا بعد از فتنه های 78 و 88 و بحرانهایی که یک پای آن اصلاح طلبان بودند جمهوری اسلامی قاطعانه و با حمایت های مردمی توانست بر مشکلات فائق آمده و فتنه گران را از بازگشت به هرم قدرت محروم سازد.
امروز کارگزاران سازندگی با فقدان هویت سیاسی شدیدی روبروست و متمایل شدن افراد و یا خطوط دورنی این حزب به دیگر احزاب را نباید دور از انتظار دانست اما آنچه که مایه تعجب و سئوال است این می باشد که رزومه و سوابق بسیاری از سران این جریان سیاسی که بر پایه غرب گرایی مترادف با اشراف گرایی متمایز از دیگر اقشار جامعه می باشد ممکن است در گذر زمان به اپوزیسیون میدانی و براندازی همچون حزب مشارکت تبدیل گردد؟ آیا مشارکت در قالب رحم اجاره ای کارگزاران رخ نمایی خواهد کرد؟ این موضوعی است که گذشت زمان صحت و سقم آنرا نشان خواهد داد.