از او درباره دلایل حضورش در سوریه میپرسند و پاسخ میدهد: «اینکه چه شد من به اینجا آمدم، اول علاقهای بود که به دین اسلام داشتهام. همیشه دوست داشتم به عنوان یک بسیجی یک کار بزرگ انجام دهم و خدا را شکر میکنم که با شخصی بسیجی به نام محمد آشنا شدم. خبر نداشتم او از بچههای فاطمیون است. یک روز به من گفت: "تا به حال نام فاطمیون به گوشات خورده است؟" با اینکه سه سال بود از تأسیس فاطمیون میگذشت اما من هیچ اطلاعی از آن نداشتم.»
این ابتدای آشنایی محمد آرش با فاطمیون بود. اما وقتی قصد رفتن به سوریه کرد میبایست بتواند مادر را هم راضی کند و چون تک پسر خانواده بود و پدرش هم پیش از آن مرحوم شده بود، مادر رفتن یکدانه پسرش را برنمیتافت. شهید احمدی در این باره میگوید: «مادرم اوایل اجازه نمیداد به جبهه بیایم ولی بالاخره راضی شد. من شوق و علاقه زیادی داشتم. غیرتم اجازه نداد شیعه را تنها بگذارم. دفاع از حضرت زینب(س) شایستگیهایی میخواهد و ما باید خدا را شکر کنیم که پایمان به این راه باز شده است. از همه میخواهم تقوا را همیشه در کار پیشه کنند. نماز را فراموش نکنند. بدانید که اسلام در خطر است و باید برای اسلام از همه چیزمان بگذریم...»
شهید محمد آرش احمدی ششم خرداد 1375 در مشهد متولد شد و در 27 مهرماه 1395 در استان حلب سوریه به مقام رفیع شهادت نائل آمد. اما پیکر مطهرش در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر فاطمیون قرار گرفت. تا اینکه یک ماه پیش بعد از گذشت پنج سال از شهادتش پیکر مطهر او در جریان عملیات تفحص شهدای مدافع حرم در سوریه کشف و هویتش از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. مراسم تشییع و تدفین پیکر مطهر شهید احمدی همزمان با اربعین حسینی(ع) در گلزار شهدای بهشت رضای مشهد برگزار شد.
او در وصیت نامهاش به میثاق نامه جالبی اشاره کرده است. میثاق نامهای که به یاد شهدای دفاع مقدس بارهای میان مدافعان حرم هم نوشته و امضا شد. برخی از این امضا کنندگان به شهادت رسیدند و برخی راوی دوستان شهید خود شدند. محمد آرش هم در وصیتش نوشته است:
«بسم رب الشهداء و الصدیقین
ما مجاهدین فی سبیل الله از گروه 54 فاطمیون در پیشگاه خداوند متعال و حضرت صاحب الزمان(عج) متعهد میشویم در صورتی که خداوند متعال شهادت را روزی ما بفرماید، سایر مدافعین حرم خصوصاً هم پیمانهای خود و امضاکنندگان این میثاقنامه را به اذن خداوند متعال شفاعت کنیم و از خدا بخواهیم که این دوستان ما را عاقبت بخیر کرده و مرگ آنها را شهادت مخلصانه در راه خودش قرار دهد.
1394/9/8
خواهر شهید احمدی میگوید: «همه اقوام نزدیک به ما میگفتند که برادرت را نفرست سوریه. یک روز برادرم شاهد حرفها و طعنههای اطرافیان بود که میگفتند:"شما مدافع حرم نیستید... شما برای بشار اسد میجنگید، پول میگیرید... اگر میخواهید بجنگید توی کشور خودمان افغانستان بجنگید." محمد همه این حرفها را میشنید و چیزی نمیگفت و فقط لبخند میزد. من هم به خاطر اینکه حرفهای دیگران روی دل برادرم سنگینی نکند، به او میگفتم محمد، امام حسین(ع) وقتی یاری میخواست بعضی از مردم همین حرفها را به او هم میزدند، الان هم همان آدمها هستند و فقط زمان ما عوض شده. برخی باورها هنوز همان باورهاست.
به او گفتم: برای تو هزار و یک دلیل منطقی میآورند که راهی که انتخاب کردی درست نیست. اما الان حضرت زینب(س) یاری میخواهد. میگفتم من میدانم تو برای پول نمیجنگی. گاهی وقتی تنها بودیم به او میگفتم مواظب خودت باش که اسیر نشوی، من طاقت اسارت تو را ندارم. میدانستم کسانی که محمد با آنها میجنگد، بویی از انسانیت نبردهاند. محمد یک نگاهی از روی اطمینان کرد و تکیه کلام همیشگیاش را تکرار کرد: مواظبم؛ هرچه خدا بخواهد، همان میشود.»