شهدای ایران shohadayeiran.com

سخن از شیر زنانی است که از همان روزهای نخست که رژیم بعث عراق به میهن اسلامی‌مان هجوم آورد ، همدوش مردان فریاد «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان خویش را لبیک گفته و وارد صحنه‌های نبرد شدند.

به گزارش شهدای ایران به نقل از باشگاه خبرنگاران، در دین مبین اسلام به نقش و کارکرد زنان در صحنه‌های فعالیت اجتماعی ، سیاسی اهمیت و اعتبار کافی داده شده اما در طول تاریخ به دلایل متعددی این حقوق یا مخدوش یا تعمداً نقض گردیده است طوری که برخی می‌پندارند زنان فاقد این حقوقند.


(حقوق زن) حضور فعالانه زنان در عرصه‌های انقلاب اسلامی و تجدید سازمان اجتماعی و نیز حضور پیشقدمانه آنها در رخدادهای جنگ و جبهه و مسائل سیاسی ، اجتماعی جامعه اسلامی به منزله نیمی از پیکره این جامعه همواره تأیید رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی بوده است.

ریشه دعوت و حرکت زنان به انجام دادن این قبیل فعالیتها به نقش الگویی زنان صدر اسلام و بانوان عصر پیامبر اسلام حضرت محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بخصوص حضرت زهرا سلام‌الله‌علیه و حضرت زینب سلام‌الله‌علیه بر می‌گردد که بر اساس ایدئولوژی اسلامی و برنامه‌های اجتماعی اسلام قرار داشته است.

در قرآن کریم به عنوان کتاب آسمانی ما مسلمان ها ذکر شده است : ویتوب الله علی المومنین و المومنات وکان الله غفورا رحیما . وخدا رحمت خود را بر مردان وزنان با ایمان بفرستد خداوند همواره غفور و رحیم است. (سوره احزاب آیه 73)

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند اکثر الخیر فی النساء. بیشتر خیر در وجود زنان است.

امام خمینی(ره) فرمودند که "ما نهضت خود را مرهون زنان می دانیم2 " یا "از دامن زن مرد به معراج می رود 3" و براستیکه در طول نهضت و دفاع مقدس به عینه شاهد شخصیت، عظمت و اقتدار زنان بودیم.

استاد شهید مطهری ضمن اشاره به این مطلب نغز رسم خواستگاری را یک تدبیر ظریفانه و عاقلانه برای حفظ حیثیت و احترام زن دانسته اند که واقعا نکته ای است بسیار در خور دقت و توجه و این می رساند که مقام زن و منزلت زن آن قدر بالاست که باید مرد دست نیاز خود را به سوی او برای ادامه زندگی اشتراکی بر اساس احترام متقابل و نیز آغاز این زندگی دراز کند و به زندگی خود قداست وطهارت بخشد ویقینا بدون لبیک زن چنین زندگی پسندیده ای محقق نخواهد شد. واز همین جاست که می توان به حفظ همه ارزش های انسان از دامن و وجود زن پی برد وهرچه ارزش انسانی است. منتسب به زن دانست.

زنان در انجام رسالت و وظیفه سنگین پیشگفته ، هیچ گاه سستی و کوتاهی نداشته اند. در تاریخ اسلام ، تاریخ جهان ، جنگ‌های بین الملل اول و دوم و تاریخ معاصر ایران ، نمونه های حضور و مشارکت زنان در امور پشتیبانی و حمایت از مردان برای پیشبرد جنگ ، فراوان به چشم می خورد.

کارکرد زنان در جنگ ، دفاع و برقراری امنیت ، تحریک و تشویق مردان ، پرستاری ، حفظ سنگرهای پشت جبهه و مقاومت ملی ختم نمی‌شود ، بلکه زنان همانند مردان در میدان های نبرد حضور یافته و از خود اسطوره های مقاومت و شجاعت ساخته‌اند.


نقش زنان در هشت سال دفاع مقدس جمهوری اسلامی ایران با داشتن الگوی مشارکت زن در هنگامه دفاع و صحنه های نبرد در صدر اسلام ، زنان را برای انجام امور مهم در هشت سال دفاع مقدس سازماندهی و به کارگیری می نمود که با یادگیری رفتار و سیره ی حضرت زهرا (س)و حضرت زینب (س) و دیگر زنان قهرمان صدر اسلام به وظیفه ی الهی انسانی خویش در طول دفاع مقدس و شاید بیش از وظیفه ، عمل کرده اند. 

سخن از شیر زنانی است که از همان روزهای نخست که رژیم بعث عراق به میهن اسلامی مان هجوم آورد ، همدوش مردان فریاد «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان خویش را لبیک گفته و وارد صحنه های نبرد شدند. زنان متعهد و مؤمن کشورمان همانند دریایی خروشان به سوی مقصد نهایی (رضای خداوند) حرکت کردند.

دفاع برای زن واجب است ، اما زمانی که به آنان احتیاج پیدا شود ، در حد امکانات و توانایی باید دفاع کنند. در طول هشت سال دفاع مقدس ، شرایط دفاعی جامعه اسلامی ایران ، به گونه ایی بود که با توجه به قدرت امکانات و استقبال وسیع مردم به صورت تشکیل گروه های نامنظم و تشکیل بسیج ، ضرورت و لزوم شرکت مستقیم زنان را در صحنه های نبرد ، به استثنای موارد نادر ، ایجاب نمی‌نمود اما تحت شرایطی از قبیل هجوم یکباره سربازان عراقی ، مخصوصاً در روزهای نخستین جنگ به برخی از مناطق مرزی ، و همچنین بمباران‌های هوایی و حملات موشکی به شهرها ، ایجاب میکرد تا زنان به طور مستقیم با دشمن رویارو شوند و روحیه دفاعی و رزمی در آنان تشدید شود. 

از این روی ، زنان به آموزش نظامی و اردوی رزمی روی آورده و به تدریج بسیج خواهران و شاخه رزمی و نظامی آن را تشکیل دادند. در آغاز جنگ تحمیلی ، زنان در خرمشهر ، آبادان ، اهواز ، سوسنگرد ، بستان و دیگر شهرهای جنوب ، پیش قدم شده ، از اسلام و انقلاب و میهن با جان و مال خویش حفاظت و حراست کردند.

زنان علاوه بر آن که در ترغیب و تشویق رزمندگان برای حضور در جبهه‌ها مؤثر بودند و در غیاب سرپرست خانواده ، مدیریت خانه را بر عهده داشتند ، در ستادهای پشتیبانی نیز فعالانه و گاه به صورت شبانه روزی باقی می‌ماندند و به کار بسته بندی و آماده کردن مایحتاج جبهه ها می پرداختند. 

همانند مردان در عرصه‌های نظامی ، رزمی و در خط مقدم شرکت داشته و همچون آنان شهید ، اسیر ، جانباز ، شیمیایی و مجروح شده اند اما باید دانست که زنان در این عرصه وظیفه شرعی نداشتند و همانند مردان ، مکلف به انجام چنین رسالتی نبودند بلکه این حضور و مشارکت ، انعکاسی از فداکاری ، ایثار و روحیه ی انقلابی است که برگرفته از فرهنگ و تفکر بسیجی این قشر از جامعه ی اسلامی است. از این حیث ، نقش زنان را نسبت به مردان می توان پررنگ تر دانست و اگر وظیفه ی دفاع و جنگ به زنان داده می شد ، چه بسا سرداران و شهیدانی شایسته تر از مردان می‌پروراندند.

نقش زنان در جنگ هشت ساله دفاع مقدس

مساعدت زنان در پشت جبهه، طیف گسترده‏ای از فعالیت‏ها را در برمی گیرد. از جمله: تقویت روحیه رزمندگان برای حضوری هر چه پرشورتر در جبهه‏ها و تشویق مداوم آنان، یکی از مهمترین و بارزترین فعالیت‏های زنان در ایام جنگ تحمیلی بود . حضور چشمگیر خواهران و همسران و مادران رزمندگان در هنگام بدرقه آنان، دلیلی است‏بر این مدعا. این ترغیب و تشویق تا جایی ادامه داشت که حتی گاهی این زنان نمونه، خود، پیشانی بندهای این مسافران را محکم کرده، کوله بار سفرشان را می‏بستند و آنان را مهیای اعزام به جبهه می‏نمودند، و گاه برای احیای این هدف متعالی، از احساسات، گذشته و آمال و آرزوهای جوانی‏شان را برای دفاع از آرمان‏های اسلام و رسیدن به پیروزی لگدمال می‏کردند .

گواه این مطلب آن که هیچ مادری حاضر نمی‏شود جگر گوشه‏اش را که با خون دل و اشک دیده پرورش داده است، به سوی دشمن راهی کند، لیک این مادران غیور، خود زمینه ساز حضور فرزندانشان در جبهه‏ها بودند . گواه دیگر آن که هر زنی، طالب آن است که مرد زندگیش در کنار او باشد، تا هرگز احساس ترس و وحشت و دلهره بر او غلبه ننماید، اما در آن سال‏های آتش و خون، زنانی بودند که حتی چند ماه یک بار نیز قادر به دیدن همسرانشان نبودند و تنها دلخوشی‏شان نامه‏هایی بود که هر از چند گاهی به دستشان می‏رسید.

حال آن که گاه دیر رسیدن یا نرسیدن آن نامه‏ ها نیز، شور و غوغای دیگری در دلهایشان بر پا می‏کرد و هزاران فکر و تصور به ذهنشان خطور می‏نمود . گاه گذشت چندین ماه از تولد فرزندانشان، بهانه‏ای بود برای یک ملاقات کوتاه و مختصر . . . اما این زنان صبور و هدفمند، حتی در شهر غربت و در آوارگــی‏ها و جـابه جایی‏های مـتوالی، لـب به شکوه نگشوده و مشتاقانه به اسـتقبال تمامی این سختی‏ها می رفتند . حتی گاهی خود به همسرانشان اصرار می‏نمودند که کمتر به خانه بیایند و معتقد بودند، حضور آنان در جبهه‏ها ضروری‏تر و مفیدتر است; چرا که حضور در جبهه، تکلیفی الهی و مهر تاییدی بر فرمان ولایت‏ بود .

گاه دلتنگی‏های فرزندانشان را می‏شنیدند و دلداری شان می‏دادند، حال آن که در پشت پرده اشک‏آلود چشمانشان غربت و دلتنگی عمیقی نهفته بود که تنها به امید رسیدن به هدف، آن را مخفی می‏‌نمودند .

این کار نه کاری ساده بلکه هنری بزرگ، پیچیده و دشوار است. این کار نه باری سبک، بلکه خارج از محاسبه است که توانی برتر از توان عادی می‏طلبد و زنان نمایش‏دهندگان این هنر برتر بودند.

در این وادی به طور قطع باید گفت هر یک رزمنده که در جبهه‏های دفاع مقدس حضور دارد بیانگر حضور دو زن به ظاهر غایب در صحنه است. از یک طرف زنی که به عنوان مادر هویت او را شکل داده و از طرف دیگر، زنی به عنوان همسر که او را حمایت کرده و برای او آرامش خاطر آورده. به گونه‏ای که اگر عشق و حمایت آن دو زن نبود ،حضور مردان هم امکان پذیر نبود.

«بسیاری از زنان ، همسران خود را حتی به قیمت از دست دادن همه ی لذات معمولی زندگی ، راهی میدان مبارزه می کردند و از فکرشان، راهشان و آرمان هایشان دفاع می کردند» چه بسیار خانواده‌هایی پس از شنیدن خبر شهادت فرزندانشان ، خدا را شکر کرده که چنین موهبتی را به آن ها عطا فرموده و با حفظ روحیه ی خود به دلجویی از دیگران می پرداختند و به کوری چشم دشمنان ، حتی روی جنازه ی فرزندانشان عطر و گلاب می پاشیدند. زنان در طول دفاع مقدس ثابت کردند که یکی از عوامل تقویت کننده روحیه ی رزمندگان و پشتیبانی فرهنگی آن ها از جبهه ها بودند.


کمک‏های نقدی و غیر نقدی

در دوران هشت سال دفاع مقدس، اگر چه بخش عظیمی از درآمد کشور در جهت تجهیز جبهه ها و رفع نیازهای تدارکاتی هزینه میگردید اما به لحاظ وسعت میدان جنگ از شمالی ترین نقطه مرزهای غربی تا جنوبی ترین نقطه آن، به علاوه تمامی پهنه آبهای نیلگون خلیج فارس، طولانی بودن مدت درگیری،محصاره اقتصادی و وضعیت نامطلوب اقتصاد داخلی، دولت نمی توانست آنچنان که شایسته است تمام هزینه های پشتیبانی جبهه را تحمل نماید. بنابراین مداخله نیروهای مردمی در امر پشتیبانی جنگ بسیار ضروری و حیاتی بود.

آن روزها حال و هوای خاصی در مملکت اسلامی ما حاکم بود. در میان این تکاپو ، نه تنها مادران تلاش می کردند ، بلکه دانش آموزان نیز در سنگر مدرسه علاوه بر درس خواندن به تهیه و تأمین وسایل مورد نیاز رزمندگان مشغول بودند.

در سال 66، شرایط خاصی در جبهه ها به وجود آمده بود. در دبیرستان دخترانه‏ای که من مدیر آن بودم، جهاد مالی اعلام شد. روز اول چند تن از فرزندان شهدا، انگشترهایی که پدرانشان برایشان خریده بودند، داوطلبانه به صندوق ریختند. دانش آموزی داشتیم که برادر شهیدش برای ازدواج خود یک انگشتر برای نامزدش خریده بود. او نیز آن را به جبهه اهدا کرد. چه بسیار مدرسه هایی که به خاطر همین فعالیتشان مورد بمباران هوایی قرار گرفتند !نمونه ای از آنها دبیرستان دخترانه ی زینبیه ی شهرستان میانه بود ، که به خاک و خون کشیده شد و ده ها دختر جوان به فیض شهادت و درجه ی جانبازی نایل شدند.

مرحومه فهیمه بابائیان‏پور، همسر شهید غلامرضا صادق زاده، در نامه‏ای به همسرش، می‏نویسد: «دستم را از زیر چادر بیرون آوردم و یکبار دیگر برای آخرین بار به آن نگاه کردم. از دستم بیرونش آوردم و گفتم: می‏خواهم برای جبهه بدهم. برادری که در دکه ایستاده بود، گفت: چیه؟ طلاست؟ و بی اختیار نوار آهنگران را پشت بلندگوی دکه گذاشت. صدای آهنگران در میدان پیچید. اما من به خاطر می‏آوردم لحظات خوشی را که برای خریدنش صرف کرده بودیم. از این مغازه به آن مغازه. مغازه‏دار وقتی آن را آورد، گفت: عقیق این انگشتر یمنی است. تو خوشحال شدی و به عنوان تنها خرید ازدواجمان آن را خریدی. می‏خواستم به آن برادر بگویم: آری طلا است. تنها خرید ازدواجمان است. می‏خواستم بگویم که خیلی دوستش دارم. می‏خواستم بگویم که چند روزی در دستم کردم که خاطره‏اش در ذهنم بماند... برادر نوشت: انگشتر طلا با نگین دریافت گردید... . از دکه کمک به جبهه بیرون آمدم و پیش خود گفتم: یا زهرا (علیهاالسلام) قبول کن!

خواهرم! تو چگونه به دنیا می نگریستی که هیچ چیز دنیا برایت ارزشی نداشت؟ تو حتی سرپناه خودت را فروختی و پول آن را برای تهیه ی آمبولانس رزمندگان پرداختی و تمام دارایی ات را برای جبهه اهدا نمودی. تو نه تنها درایی ات ، بلکه وجودت را نیز وقف این کار کرده بود.


آشپزی و تهیه مواد غذایی

عملیات کربلای چهار و پنج بود که تعداد مجروحین زیاد بود و آن‏ها را به نقاهتگاهی که به همین منظور در استادیوم آزادی تهران تدارک دیده بودند، آوردند. ساعت 12 شب، به بسیج خواهران محل اطلاع دادند که دویست کیلو هویج را باید آماده و آبگیری کنید. ما بلافاصله با خواهران تماس گرفتیم. آن‏ها به مسجد آمدند و در مدت 2 ساعت، تمامی 200 کیلو هویج را آب گرفتند و در شیشه آماده کردند. وقتی برادرها برای تحویل آن‏ها به مسجد آمدند، از سرعت عمل ما شگفت زده شدند...»

خیاطی و تهیه لباس گرم

در نخستین روزهای جنگ ، زنان ایرانی ، خانه و کاشانه ی خود را رها کرده و به صورت داوطلبانه به صحنه های نبرد رفته و به صورت های مختلفی شروع به فعالیت کردند. «روزی به دوختن گونی برای سنگر ها و پاسداری از شهرها پرداختند و روزی به تهیه ی آذوقه و لباس و ملحفه برای زخمی ها و بیمارستان ها و حضور فعال در مساجد جامع شهرها و زمانی به بافتن لباس گرم برای مجاهدین فی سبیل الله که عاشقانه به ضیافت الله شتافتند ، مشغول شدند.

یکی از خواهرانی که در ستاد پشتیبانی مکتب الزهرا(علیهاالسلام) فعالیت کرده است، چنین می‏گوید: «آن روزها شنیدیم که بعضی کارخانه‏ها لباس‏هایی را که برای برادران سپاهی و ارتشی می‏دوزند، دستی 45 تومان از دولت پول می‏گیرند. ما با مراجعه به واحد امور صنفی تقاضا کردیم که دو هزار دست لباس را می‏دوزیم و مجاناً در اختیار دولت می‏گذاریم.»

حتی در مواقع بمباران هوایی دشمن، شبانه روز پشت چرخ خیاطی می‏نشستیم و فقط کار می‏کردیم. مادر شهیدی که در فاجعه هفتم‏تیر پسرش شهید شده بود، اشک می‏ریخت و شبانه روز در ستاد، لباس می‏دوخت...»


اهدای خون

دکتر میلانی، مدیر عامل وقت سازمان انتقال خون ایران، خاطره‏ای از عملیات کربلای 5 نقل می‏کند: «... ساعت حدود 3 نیمه شب بود. برای سرکشی به سالن انتقال خون رفتم. دیدم گروهی از خواهران برای اهدای خون از دولت آباد تهران به سازمان آمده‏اند... آن هم در آن ساعات شب».

ازدواج با جانبازان

زنان ما با تمام مشکلات و دشواری ها مبارزه کردند تا اسلام و مسلمانان پیروز شوند. زنان ما همواره در طول دفاع مقدس در صحنه حضور داشتند. زنان آیینه تمام نمای ایثار و فداکاری و اسطوره‌های شهادت و شهامت بودند. دختران جوان و فداکار این کشور که در مکتب اسوه و مقتدای خودشان حضرت زهرا پرورش یافته بودند علاوه بر اینکه در بحرانهای مهم خود را در معرض آسیب و خطر قرار دادند و به یاری انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی و رزمندگان سلحشور شتافتند با ایثار و فداکاری وصف ناپذیری حاضر شدند با جانبازان و رزمندگان ازدواج کنند در حالی که میدانستند با قبول این علقه، مشقات و سختیهای فراوانی را باید تحمل کنند ولی با اشتیاق فراوان به ازدواج با ایثارگران تن دادند. آنان با این عمل ایثارگرانه هم روحیه رزمندگان اسلام را تقویت کردند و هم برگهای زرینی بر تاریخ انسانیت این مرز و بوم افزودند. خانم دکتر کیهانی، پزشک بزرگواریست که در بیمارستان سرپلذهاب در خدمت مجروحان است او برای روحیه بخشیدن به بچههای جبهه حتی حاضر نشد در شهر خودش (تهران) ازدواج کند، بلکه پس از جاری کردن صیغه عقد در تهران، مراسم ازدواجش را در همان منطقه جنگی برپاساخت و سفره عقدشان از تجهیزات جنگی غنیمتی تزئین شده بود.

معصومه صالح خانی، همسر جانباز صفوی (نابینا از دو چشم و محروم دوپا)، می‏گوید« اوایل جنگ بود. فکر می‏کردم من که زن هستم، تکلیف من چیست؟ احساس کردم که باید با یک جانباز ازدواج کنم...» 


سخنرانی و نامه‏ های پرشور در تشییع رزمندگان

سخنرانی پرشور مادر بزرگوار شهیدان مهدی و مجید زین الدین، در تشییع پیکرشان، چنان شوری در همگان ایجاد کرد که هزاران هزار جوان برومند با تهییج مادرانشان، داوطلبانه به جبهه اعزام شدند... .

و یا سخنرانی فهیمه بابائیان پور، همسر شهید غلامرضا صادق زاده که: «ای همسر شهیدم! راهت ادامه دارد...». فهیمه پس از آن که بر جسد پاره پاره همسرش حضور یافت، به جای آن که فغان و زاری پیشه کند و سیاه بپوشد، لباس سپید عروسی اش را بر تن کرد و گل روز عروسی‏اش را در دست گرفت و پیشاپیش همگان در تشییع پیکر همسرش فریاد برآورد: «ای همسر شهیدم! شهادتت مبارک!» و در هنگام تدفین او، در میان انبوه جمعیت، با صدای رسا گفت: «الهی! رضاً برضائک، تسلیماً لأمرک». و در مراسم ختم او تأکید کرد که «این ختم نیست که آغاز است، آغاز راهی که همسرم آن را پیمود... »

از آن پس فهیمه یکسال لباس سپید پوشید؛ چرا که خود را عزادار نمی‏دانست، همان گونه که در تدفین او گفته بود: «اگر غلامرضا به مرگ طبیعی مرده بود، سیاه می‏پوشیدم؛ چرا که عزیزی از دست رفته بود. اما اکنون لباس سپید عروسی‏ام را بر تن کرده‏ام؛ چرا که می‏دانم او هست، ناظر است، شاهد است، من حتی از او خداحافظی هم نمی‏کنم...». کلامش چنان شورانگیز بود که بانویی از فهیمه 19 ساله خواسته بود تا اگر پسرش شهید شد، فهیمه در مراسم ختمش سخنرانی کند.


تبلیغات برای ایجاد روحیه حماسی در رزمندگان

هنر، همچنانکه پیر مراد رزمندگان گفته بود: دمیدن روح تعهد در انسان‏هاست... و این چنین بود که شاعران و هنرمندان زن در این میان نقش آفرینی کردند. اشعار حماسی و شورانگیز مرحومه سپیده کاشانی، خانم سیمین دخت وحیدی و طاهره صفارزاده، همچون شعر خنساء در زمان پیامبر، حماسه ساز بزرگمردان بود. تهیه و نصب پلاکاردها و تراکت‏های تبلیغاتی و شعارها و... نیز شیوه‏ای دیگر بود.

«بچه‏ها چند قوطی رنگ که در خانه داشتند، آورده بودند. نقاش ابتدا طرح‏ها را با مداد روی تخته‏ها پیاده کرد. قلم مو نداشتیم. نگاهی به هم انداختیم. آستینم را بالا زدم و انگشتم را در قوطی رنگ فرو بردم و شروع کردم به رنگ زدن. بقیه هم به من نگاه کردند و با خنده مرا همراهی کردند... صدای اذان صبح که بلند شد، کار طراحی ما نیز به پایان رسیده بود...»

چنین است که رهبر معظم انقلاب می‏فرمایند: «ما در جنگ و انقلاب مشاهده کردیم که نقش خانم‏ها اگر از مردها بیشتر نبود، کمتر هم نبود. اگر زنان حماسه جنگ را نمی‏سرودند و جنگ را در میان خانه‏ها یک ارزش تلقی نمی‏کردند، مردها اراده و انگیزه رفتن به میدان جنگ را پیدا نمی‏کردند. ده‏ها عامل دست به دست هم می‏دهد تا خیل عظیم بسیجی را به سمت جبهه روانه کند. یکی از مهمترین این عامل‏ها، روحیه همسران و زنان است...»


حضور زنان در میدان نبرد و خط مقدم

زنان مسلمان ایرانی با الهام از تعالیم اسلامی با شجاعت و شهامت وصف ناشدنی، در صحنه های مختلفی حتی در میدانهای رزم حضور یافتند. خواهران بسیج و سپاه خرمشهر از جمله زنانی بودند که در منطقه عملیاتی باقی ماندند و به کارهایی از جمله حفاظت از انبار مهمات و رساندن آن به رزمندگان اسلام، کندن سنگر، تهیه و طبخ غذا برای رزمندگان مشغول شدند. زنان غیور و شجاع ایرانی گاه با دست خالی و یا چوبدستی مزدوران بعثی را به اسارت گرفتند. یک شیرزن سوسنگردی با چوبدستی خود چند سرباز عراقی را به اسارت گفت و قهرمان دیگری تعدادی از آنان را در یک اتاق محبوس کرد و به سربازن اسلام تحویل داد. آنان در شهرهای مرزی دلیرانه مقاومت کردند گویی ترس را از یاد برده بودند و فقط به حق میندیشیدند و بس.آنان آیینه تمام نمای ایثار و فداکاری و اسطوره های شهادت و شهامت بودند، فرار از دشمن برای ایشان مفهومی نداشت و بر این عقیده بودند که تا آخرین نفس نباید پشت به دشمن کرد. شیرزنان سلحشور ایرانی خاطره مجاهدات و فداکاریهای زنان مجاهد صدر اسلام را زنده کردند آنان تا سرحد جانبازی و شهادت پیش میرفتند و آرزوی شهادت داشتند.

در حالات مرحومه فهیمه بابائیانپور، همسر شهید غلامرضا صادقزاده، گفته اند که وقتی امام خمینی از فهیمه برای جاری ساختن صیقه عقد درخواست وکالت کردند، فهیمه با کلامی رسا به امام عرض کرد: جواب مثبت من مشروط است! اطرافیان با تعجب پرسیدند: چه شرطی؟ فهیمه به امام گفت: «به شرط دعای شما برای شهادت هر دوی ما در این دنیا و قبول شفاعت ما در آخرت.» همین روحیه شهادت طلبی است که امام خمینی را به پیروزی مطمئن می سازد و می فرماید: «من هر وقت بانوان محترم را می بینم که با عزم و اراده قاطع در راه هدف ما حاضر به همه طور زحمت بلکه شهادت هستند، مطمئن میشوم که این راه به پیروزی منتهی می شود.» و نیز می فرماید: «... بعضی از خانمها قسم میدهند که شما دعا کنید که ما شهید بشویم من دعا میکنم که آنها ثواب شهادت را ببرند و پیروز بشوند.»

حضور و شرکت زنان در میدانهای نبرد علتهای مختلفی داشت که بعضی از آنها عبارتند از :

پرستاری و امداد رسانی به مجروحین

یکی از خواهرانی که خود در حماسه مقاومت خرمشهر حضور داشته است، می‏گوید: «در آن روزها خواهران دو دسته بودند، عده‏ای برای مهمات رسانی تعیین و تعدادی هم برای امدادگری راهی بیمارستان شدند. ما به بیمارستان رفتیم. پشت سر هم مجروح می‏آوردند. دست و پاها و بدن‏های پاره پاره، که در پتو و حصیر پیچیده شده بودند. اوائل جرأت نمی‏کردیم به آن‏ها دست بزنیم؛ ولی کم‏کم عادت کردیم. خواهران هر کار نیاز بود، می‏کردند، از تخلیه مجروحین و پرستاری تا کار در آشپزخانه و نگهبانی از بیمارستان. امکانات بسیار کم و مختصر بود. مجبور بودیم سِرُم‏ها را به میخ آویزان کنیم، روز به روز وضع بدتر می‏شد... آب و برق نبود و آب از شط می‏آوردیم و یا شستشو را کنار شط انجام می‏دادیم. این باعث شد که آب، عده‏ای از خواهران را تا وسط شط ببرد... که تعدادی از آن‏ها غرق شدند...»

«جنگ شروع شده بود که به اتفاق چند نفر از خواهران پرستار داوطلبانه به مریوان رفتیم. یک روز خواهری را برای عمل آوردند که دستش سفید سفید شده بود. حالت غش و بیهوشی داشت و از ضعف مفرط رنج می‏برد. ما بلافاصله به مداوای او مشغول شدیم. بعد که حالش بهتر شد، و از وضعش پرس و جو کردیم، فهمیدیم این خواهر اهل شمال است. چندی پیش که عملیات شروع شده، نیمه شب به منطقه رسیده و اظهار داشته که می‏خواهم در یک مرکز درمانی در کنار پرســتاران کـار کنم. او به مدت 72 ساعت، بی آنکه چیزی بخورد، در اتاق عمل پنس‏ها را می‏شسته و دسته بندی می‏کرده است. از بس که دستش داخل آب بوده، خون به دستش نرسیده و دست کاملاً سفید شده بود. این خواهر شمالی پس از بهبودی، مجدداً در منطقه ماند و به صورت تجربی به پرستاری مجروحین جنگی پرداخت.»

خواهر 18 ساله ای که خانه و کاشانه خود را رها کرده و راهی مناطق جنگی شده ، چه هدفی جز رضای خدا و حفظ اسلام می تواند داشته باشد؟ او با چه بینشی به تمامی امیال و خواسته های نفسانی خود پشت پا زده که شب ها تا صبح به پرستاری از مجروحان می پردازد؟ او در خاطرات خود می گوید :« در آبادان و بیمارستان طالقانی به عنوان امدادگر ، بیست شب به طور مرتب نخوابیده بودیم ، شب ها مجروح بیش تری می آوردند ، این کار را به خاطر عشق و علاقه می کردیم ، زمانی که بچه های مجروح را در آن حالت می دیدیم ، همه چیز را از یاد می بردیم»

حضور زنان در نقش پرستار و پزشک در بیمارستان‏های صحرایی و پشت جبهه بسیار پررنگ بود و ما در اینجا تنها به چند نمونه کوتاه اشاره کردیم.


شرکت مستقیم در عملیات‏ها

خواهر جانباز، آمنه وهاب‏زاده چنین می‏گوید: «روز دهم جنگ، همراه سیصد نفر از خواهران به جبهه اعزام شدیم. وقتی به ماهشهر رسیدیم، بعضی همانجا ماندند و من همراه بقیه راهی خط مقدم شدم. آن زمان خط مقدم خرمشهر و آبادان بود. این مدت همراه دکتر چمران بودیم و چون ایشان و همسر گرامیشان قبلاً به ما آموزش چریکی داده بودند، حتی قرار شده بود همراهشان به لبنان هم برویم. خرمشهر که سقوط کرد، ما تا پشت کشتارگاه عقب کشیدیم و در بیمارستان ولی عصر (عج) مستقر شدیم. چون خرمشهر خالی از سکنه شده بود، از ما نیز خواستند تا شهر را ترک کنیم. ما جزء آخرین نفراتی بودیم که از خرمشهر خارج می‏شدیم. بعدها در عملیات ثامن الائمه و بیت المقدس شرکت کردم. در والفجر یک شیمیایی شدم... هفت بار مجروح شدم. پای چپم ترکش خورده و تا به حال سه بار عمل شده و احتمالاً آخر هم قطع خواهد شد...»

برادر جانباز، ایران خواه، چنین می‏گوید: «خانم فاطمه نواب صفوی، نوه شهید نواب صفوی، به عنوان دیده‏بان به طرف بهمن شیر رفته بود. او با اطلاعات مؤثر و مفیدی که از موقعیت دشمن می‏داد، در موفقیت عملیات نقش تعیین کننده‏ای را ایفا کرد. در آخرین دیدار او را در حالی دیدم که پیکر شهیدی را با خود حمل می‏کرد. معلوم شد که از یک عملیات موفق چریکی بازمی‏گردد.»

خواهر نوشین نجار نیز ادامه می‏دهد: « گونی‏ها را پر از شن می‏کردیم و در نقاط حساس خرمشهر می‏چیدیم. شب‏ها روی پشت بام مسجد جامع با اسلحه ام نگهبانی می‏دادیم و هر چند ساعت یکبار پست خودمان را عوض می‏کردیم.»

«در جریان خرمشهر تعدادی از خواهران واقعاً رشادت شان خیلی بیش از مردها بود. خواهر شهناز حاجی شاه، از نظر اخلاق، شجاعت ایثار و تقوا و طهارت الگوی ما بود. مردانه می‏جنگید. با وجود شدت درگیری‏ها در این چند روز، کسی تار مویی از ایشان ندید و کلامی به جز سلام نشنید. وقتی برای استراحت به عقب برمی‏گشتیم، او به سرعت مشغول آماده کردن غذا می‏شد.

شهناز حاجی شاه، سرانجام به آرزویش رسید و جلو مقرّ همیشگی‏اش مکتب قرآن، زمانی که آمده بود برای سنگرها غذا ببرد، همراه یکی از دوستانش شهناز محمدی، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن، به شهادت رسید و از برادرش حسین حاجی شاه که دوّم آبان 59 به این فوز نائل شد، سبقت گرفت.»

زهره حسینی، دختری پانزده ساله بود، که در هفته اول جنگ پدر شهیدش را با دست خود دفن کرد و یازدهم مهر 59 نیز بدن قطعه قطعه شده برادرش علی را که در مدرسه به شهادت رسیده بود، دفن کرد. مادر شهیدان شهناز، حسین و محسن حاجی شاه، برای آنکه پیکر دخترش به دست مزدوران دشمن نیفتد، خود برای او قبر کند و او را دفن نمود. خانم بدیعی نوعروس پانزده ساله بود. تنها چهل روز از ازدواجش می‏گذشت، وقتی جنازه شوهرش را آوردند، خودش او را کفن کرد؛ با دستان خودش، با دست‏هایی که هر کسی آن را ندارد...


عکاسی و خبرنگاری جنگ

خانم خدامرادی یکی از خبرنگارانی است که در طول جنگ عکس‏هایی به یادماندنی تهیه کرده است. وی در این مورد می‏گوید: «اوایل انقلاب ویزیتور روزنامه اطلاعات بودم. بعد از مدتی خبرنگار شدم. اواخر شهریور 59، وقتی عراق به زادگاهم کرمانشاه حمله هوایی کرد، جهت تهیه عکس و گزارش به سمت کرمانشاه رفتم... بمباران مدرسه پسرانه‏ای را به خاک و خون کشیده بود....»

اسارت در جنگ

فاطمه ناهیدی آن روزها دختری بیست و چهار ساله بود که پس از فارغ التحصیلی در رشته مامایی، با سفر به مناطق محروم، می‏کوشید تا در این عرصه آن چه می‏تواند، انجام دهد. در یکی از همین سفرها، در شهر بم، خبر جنگ را شنید و عازم جبهه شد. خیلی زود نام او در سیاهه اولین کسان و اولین زنانی که به اسارت عراق درآمدند، ثبت شد.9 او و هم ‏بندانش، معصومه آبادی 17 ساله، مریم بهرامی و حلیمه آزموده، 40 ماه در اسارت به سر بردند. در دوران اسارت 17 روز تمام اعتصاب غذا کردند تا آنان را از زندان سیاسی الرشید به اردوگاه‏های مخصوص اسرا ببرند. برادران اسیر هم باورشان نمی‏شد که آنان بتوانند تحمل کنند. سرمشق اسرا بودند؛ با حجابشان، کلامشان و استقامتشان.

زنان ما در سنگر خانواده ها، در سنگر جهاد سازندگی در سنگر نهادهای انقلابی در سنگر ادارات و حتی در جبهه های جنگ با تمام توان خود برای پیروزی مجاهده کردند ودر راه به تحقیق رسیدن اسلام و ایجاد حکومت جهانی مستضعفین به رهبری امام (ره) از هرگونه جانفشانی خودداری نکردند.

نقش زنان در دفاع مقدس بسیار مهم وارزشمند بوده است. زنان در خانواده با تربیت فرزندان ودر اجتماع با صبر تحمل مشکلات جامعه و انداد رسانی به جبهه های حق علیه باطل ودر سنگر دفاع مقدس پیشتاز بودند- به امید روزی که صبر وتحمل زنان ایثارگر دردفاع مقدس هدایتگر جوانان و پیشرفت ایران اسلامی باشد.

انتشار یافته: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
قدرت الله استخاره قراني
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۰
0
0
golzar1.kavirblog .com
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار