سرهنگ اقاربپرست را دیدم و به او گفتم بنیصدر کجا رفت؟ گفت دیشب حالش به هم خورد، به او سرم زدیم و بعد در گاوصندوق بانک ملی آبادان او را خواباندیم.
به گزارش شهدای ایران، 17 مهرماه خبر مرگِ فردی در فضای مجازی دست به دست شد که خیانتهای او باعث به شهادت رسیدن بسیاری از رزمندگان دفاع مقدس شد.
او به واسطه تفکرات منافقگونه خود نه تنها اقدامی در عدم پیشروی رژیم بعث نداشت، بلکه با عدم تجهیز سپاه و نیروهای مردمی آنها را در برابر صدامیان تنها قرار داد. «ابوالحسن بنیصدر» رئیسجمهور مخلوع جمهوری اسلامی ایران در سالهای ابتدایی جنگ اقداماتی انجام داده که شنیدن آن خیانتها خالی از لطف نیست. حال روایتی از سردار مرتضی قربانی درباره تفرقهافکنی و خیانتهای بنیصدر در دفاع مقدس بخوانید:
بنیصدر یک ماه بعد از عملیات کوی ذوالفقاری به آبادان آمد. او ایدئولوژی خاصی داشت و یک خائن تمامعیار بود. در عملیات کوی ذوالفقاری با اینکه ارتش، سپاه و فدائیان اسلام هر کدام یک گروهان داشتند، نامی از مردم و سپاه برده نشد و اصلاٌ آنها را عددی حساب نکردند. او نامی از سپاه نمیبرد و میخواست تمام کارها و عملیات را به نام ارتش تمام کند. این کار او به وحدت و انسجام بین نیروهای مسلح ضربه میزد و ظلم در حق آنهایی بود که اینجا شهید شده و فداکاری کرده بودند. سرهنگ کهتری میگفت خود بنیصدر صریح به من گفته است که حق نداری مهمات، آذوقه، امکانات و سلاح به سپاه بدهی و اگر این کارها را بکنی محاکمهات میکنم.
روز بعدش بنیصدر به جاده ماهشهر، مقابل ایرانگاز آمد. نزدیک ظهر بود که دیدیم سرهنگ شکرریز و یک سرهنگ دیگر در گرمای شدید آفتاب، زیر لولهها نشستهاند. بعد دیدم بنیصدر آنجاست و یکی، دو محافظش هم زیر لوله نشستهاند. آقای شکرریز من را به بنیصدر معرفی کرد. بنیصدر هم با من احوالپرسی کرد. میخواست به خطمان بیاید، ولی چون در 400 متری دشمن بودیم، نیامد. به من گفت شما اینجا چه کار میکنید؟ گفتم اینجا خط پدافندی داریم. بعد نگذاشتم حرفش را بزند و گفتم چرا مهمات و تسلیحات به ما نمیدهی؟ چرا چیزی به ما نمیدهی؟ خلاصه با او جروبحث کردم که یکمقدار جا خورد و ترسید. گفت ما در تدارک عملیات گستردهای مثل عملیاتهای ساسانیان هستیم. میدانی چطوری میجنگیدند؟ آنها دشمن را داخل میکشیدند و بعد به او حمله میکردند و همه نیروهایش را از بین میبردند. ما هم میخواهیم دشمن را به داخل بکشیم و بعد محاصرهاش کنیم.
گفتم میخواهی کدام دشمن را محاصره کنی؟! دشمن را در کجا میخواهی محاصره کنی؟! ما اینجا خانه به خانه به عراقیها تیراندازی کردیم و شبانهروزی با آنها جنگیدیم تا متوقفشان کردیم. اگر اینجا شهید نمیدادیم که دشمن الان اهواز را هم گرفته بود.
اگر عراق اهواز را بگیرد، دیگر باباجانت هم نمیتواند بیاید آن را پس بگیرد. بنیصدر به من گفت تو یکمقدار کلهات بوی قورمهسبزی میدهد. روز بعد سرهنگ اقاربپرست را دیدم و به او گفتم بنیصدر کجا رفت؟ گفت دیشب حالش به هم خورد. به او سرم زدیم و دارو دادیم و بعد در گاوصندوق بانک ملی آبادان او را خواباندیم.
منبع: کتاب در مسیر پیروزی
او به واسطه تفکرات منافقگونه خود نه تنها اقدامی در عدم پیشروی رژیم بعث نداشت، بلکه با عدم تجهیز سپاه و نیروهای مردمی آنها را در برابر صدامیان تنها قرار داد. «ابوالحسن بنیصدر» رئیسجمهور مخلوع جمهوری اسلامی ایران در سالهای ابتدایی جنگ اقداماتی انجام داده که شنیدن آن خیانتها خالی از لطف نیست. حال روایتی از سردار مرتضی قربانی درباره تفرقهافکنی و خیانتهای بنیصدر در دفاع مقدس بخوانید:
بنیصدر یک ماه بعد از عملیات کوی ذوالفقاری به آبادان آمد. او ایدئولوژی خاصی داشت و یک خائن تمامعیار بود. در عملیات کوی ذوالفقاری با اینکه ارتش، سپاه و فدائیان اسلام هر کدام یک گروهان داشتند، نامی از مردم و سپاه برده نشد و اصلاٌ آنها را عددی حساب نکردند. او نامی از سپاه نمیبرد و میخواست تمام کارها و عملیات را به نام ارتش تمام کند. این کار او به وحدت و انسجام بین نیروهای مسلح ضربه میزد و ظلم در حق آنهایی بود که اینجا شهید شده و فداکاری کرده بودند. سرهنگ کهتری میگفت خود بنیصدر صریح به من گفته است که حق نداری مهمات، آذوقه، امکانات و سلاح به سپاه بدهی و اگر این کارها را بکنی محاکمهات میکنم.
روز بعدش بنیصدر به جاده ماهشهر، مقابل ایرانگاز آمد. نزدیک ظهر بود که دیدیم سرهنگ شکرریز و یک سرهنگ دیگر در گرمای شدید آفتاب، زیر لولهها نشستهاند. بعد دیدم بنیصدر آنجاست و یکی، دو محافظش هم زیر لوله نشستهاند. آقای شکرریز من را به بنیصدر معرفی کرد. بنیصدر هم با من احوالپرسی کرد. میخواست به خطمان بیاید، ولی چون در 400 متری دشمن بودیم، نیامد. به من گفت شما اینجا چه کار میکنید؟ گفتم اینجا خط پدافندی داریم. بعد نگذاشتم حرفش را بزند و گفتم چرا مهمات و تسلیحات به ما نمیدهی؟ چرا چیزی به ما نمیدهی؟ خلاصه با او جروبحث کردم که یکمقدار جا خورد و ترسید. گفت ما در تدارک عملیات گستردهای مثل عملیاتهای ساسانیان هستیم. میدانی چطوری میجنگیدند؟ آنها دشمن را داخل میکشیدند و بعد به او حمله میکردند و همه نیروهایش را از بین میبردند. ما هم میخواهیم دشمن را به داخل بکشیم و بعد محاصرهاش کنیم.
گفتم میخواهی کدام دشمن را محاصره کنی؟! دشمن را در کجا میخواهی محاصره کنی؟! ما اینجا خانه به خانه به عراقیها تیراندازی کردیم و شبانهروزی با آنها جنگیدیم تا متوقفشان کردیم. اگر اینجا شهید نمیدادیم که دشمن الان اهواز را هم گرفته بود.
اگر عراق اهواز را بگیرد، دیگر باباجانت هم نمیتواند بیاید آن را پس بگیرد. بنیصدر به من گفت تو یکمقدار کلهات بوی قورمهسبزی میدهد. روز بعد سرهنگ اقاربپرست را دیدم و به او گفتم بنیصدر کجا رفت؟ گفت دیشب حالش به هم خورد. به او سرم زدیم و دارو دادیم و بعد در گاوصندوق بانک ملی آبادان او را خواباندیم.
منبع: کتاب در مسیر پیروزی