به بعضیها گفتم بیایند و مسئولیت مستشاری سوریه را بپذیرند. ولی آنها شرطهایی برای این کار میگذاشتند که اجرا کردنش ممکن نبود. وقتی این مأموریت را به حاج حسین پیشنهاد کردیم بدون هیچ عذر و بهانهای و با آغوش باز این مأموریت را پذیرفت.
به گزارش شهدای ایران، شانزدهم مهرماه ۹۴ بود که خبر آمد سردار حسین همدانی هم به شهادت رسید.
شاید چهره حاج حسین برای خیلی از مردم ناشناخته بود. اما حاج حسین بعد از
سالها مجاهدت در دوران دفاع مقدس و پس از آن برای اکثر جهادگران جنگ و
جبهه شناخته شده بود. او حتی با وجود سن بالا در جبهههای مقاومت همچنان
بیادعا و مشتاق به دنبال انجام دادن مأموریتش بود.
در ادامه خاطره سردار شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس را درباره نحوه اعزام شهید همدانی به سوریه به مناسبت سالگرد آسمانی شدن حاج حسین همدانی را خواهید خواند:
هرگز فراموش نمیکنم زمانی را که ایشان را دعوت کردم به مأموریت سوریه. به بعضیها گفتم بیایند و مسئولیت مستشاری سوریه را بپذیرند. ولی آنها شرطهایی برای این کار میگذاشتند که اجرا کردنش ممکن نبود. وقتی این مأموریت را به حاج حسین پیشنهاد کردیم بدون هیچ عذر و بهانهای و با آغوش باز این مأموریت را پذیرفت.... ایشان همه سختیها را به جان خرید و در سوریه اوضاع را مدیریت کرد.
حاج حسین آدمی منطقی بود و هنگام کار اصلا احساسات را در مسائل دخالت نمیداد... شب پنجشنبه یک شب قبل از شهادت حاج حسین ما با هم بودیم حال و هوای حاجی آن شب با همیشه فرق میکرد... به ما گفت: «بیایید کنار هم یک عکس یادگاری بگیریم شاید این آخرین عکس باشد که با هم میگیریم». با این حرف حاج حسین دلم فروریخت با خودم گفتم: «همین روزهاست که برای حاجی اتفاقی بیافتد» ولی فکرش را نمیکردم که این قدر زود اتفاق بیافتد.
در ادامه خاطره سردار شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس را درباره نحوه اعزام شهید همدانی به سوریه به مناسبت سالگرد آسمانی شدن حاج حسین همدانی را خواهید خواند:
هرگز فراموش نمیکنم زمانی را که ایشان را دعوت کردم به مأموریت سوریه. به بعضیها گفتم بیایند و مسئولیت مستشاری سوریه را بپذیرند. ولی آنها شرطهایی برای این کار میگذاشتند که اجرا کردنش ممکن نبود. وقتی این مأموریت را به حاج حسین پیشنهاد کردیم بدون هیچ عذر و بهانهای و با آغوش باز این مأموریت را پذیرفت.... ایشان همه سختیها را به جان خرید و در سوریه اوضاع را مدیریت کرد.
حاج حسین آدمی منطقی بود و هنگام کار اصلا احساسات را در مسائل دخالت نمیداد... شب پنجشنبه یک شب قبل از شهادت حاج حسین ما با هم بودیم حال و هوای حاجی آن شب با همیشه فرق میکرد... به ما گفت: «بیایید کنار هم یک عکس یادگاری بگیریم شاید این آخرین عکس باشد که با هم میگیریم». با این حرف حاج حسین دلم فروریخت با خودم گفتم: «همین روزهاست که برای حاجی اتفاقی بیافتد» ولی فکرش را نمیکردم که این قدر زود اتفاق بیافتد.
سرانجام پس از سالها انتظار، چریک پیر و فرمانده همیشه خطشکن سپاه اسلام، این استاد نامتقارن و همرزم شهیدان دفاع مقدس حین سازماندهی مدافعین حرم عمه سادات در ساعت ۱۶ روز پنجشنبه ۱۶ مهرماه ۹۴ در حومه شهر حلب محاسن سفیدش به خون شهادت خضاب شد.
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
برگرفته از کتاب «ساعت شانزده به وقت حلب»؛ روایت هایی از زندگانی شهید حسین همدانی