جریانی که بدون توجه به واقعیتهای میدانی و بر اساس خشمی که از بدنه انقلابیون دارد، پیوسته تلاش داشته تا به جای صدام و حامیان بینالمللی او، جمهوری اسلامی را مسئول آغاز جنگ معرفی کند.
به گزارش شهدای ایران، بحث و گفتگو درباره چرایی آغاز جنگ تحمیلی از دهه شصت تا کنون در جریان
است. مسالهای که در کنار اهمیت فراوان آن به لحاظ تاریخی، همواره از سوی
برخی جریانهای سیاسی نقطهای برای تسویه حسابهای جناحی و گروهی با نظام و
انقلاب قرار گرفته است. در این بین شاید ناجوانمردانهترین تحلیل را جریان
نهضت آزادی داشته باشد.
جریانی که بدون توجه به واقعیتهای میدانی و بر اساس خشمی که از بدنه انقلابیون دارد، پیوسته تلاش داشته تا به جای صدام و حامیان بینالمللی او، جمهوری اسلامی را مسئول آغاز جنگ معرفی کند.
در آخرین مورد از این مواضع، ابوالفضل نجیب در یادداشتی که در انصاف نیوز منتشر شده، به نقل از بازرگان اعلام کرده است که علت آغاز جنگ به رفتار حضرت امام(ره) با حکومت وقت عراق مرتبط بوده و در توهینی آشکار به بنیانگذار انقلاب، راهکار پایان جنگ را «سر منطق آمدن امام» عنوان کرده است.
گذشته از این اهانت آشکار که همچون همیشه با سکوت بیت امام(ره) و موسسه تنظیم و نشر همراه بوده، از کنار این تحریف تاریخی نباید به سادگی گذشت.
رجانیوز در این مطلب نگاهی به زمینهها و مقدمات آغاز جنگ عراق علیه ایران داشته و مساله را به روایت شخصیتها و رسانههای اثرگذار آن دوره بررسی کرده است.
در خاطرهای از بازرگان نقل شده، آمده است: در سال 59، مهندس بازرگان به اتفاق توسلی و به دعوت حامیان نهضت ازادی به کاشان آمدند. بازرگان بعد از سخنرانی که به گمانم در مسجد کرسی ایراد کرد، برای استراحت و اقامت تا فردا که به تهران برگردند در منزل جلالزاده سکونت کردند. در خلال صرف شام و خواندن نماز مغرب و عشا با بازرگان مشغول گپ و گفتوگو درباره موضوعات روز شدم. از جمله مهمترین سوالی که از بازرگان پرسیدم، درباره آغازکننده جنگ بود. پاسخ بازرگان خلاصهوار این بود که: «از فردای انقلاب دعایی سفیر ما در عراق بود. و ما مدام در روابط عرفی از حسن همجواری حرف میزدیم. اما در عمل با استفاده از پوشش سفارت و مصونیت دیپلماتیک کسانی بهطور مرتب کمکهای نقدی و غیر نقدی و اعلامیه و… در اختیار مخالفان صدام از جمله الدعوه قرار میدادند. تا این که یک روز دعایی آمد نزد من و گفت نماینده صدام آمد سفارت و به این وضعیت اعتراض و به طور خلاصه به تعبیری گفت یا رومی روم شوید یا زنگی زنگ. بعد از این به ملاقات آقای خمینی رفتم و قضیه را مطرح کردم و این که عراقیها متوجه رفتار و گفتار دوگانه ما هستند و تکلیف دولت را از این بابت روشن کنید.»
بازرگان گفت «واکنش آقای خمینی به حرفهای من فقط یک جمله بود و اینکه صدام باید برود. و بعد حاضر به شنیدن هیچ حرف و اظهار نظر دیگری نشد و فقط تاکید همان که گفتم.»
این خلاصه حرفهای بازرگان بود در پاسخ به این که جنگ را چه کسی شروع کرد و مقصر اصلی کیست.»
در خاطرهای که نقل شد، مرحوم بازرگان رسماً عامل اصلی آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران را مواضع امام خمینی(ره) میداند!
انقلاب اسلامی؛ مهمترین عامل وقوع جنگ تحمیلی
در مقطعی که هر کشوری لاجرم باید به عضویت یکی از بلوکهای شرق و غرب در میآمد، با پیروزی انقلاب اسلامی، مردم ایران به طور رسمی استقلال از شرق و و بیشتر غرب را به دنیا مخابره کردند.
روی کار آمدن یک حکومت دینی در ایران یک روی سکه بود. روی دیگر سکه بهخطر افتادن منافع ایالات متحده بود که تا پیش از بهمن 57، توسط محمدرضا پهلوی تأمین و محافظت میشد.
آمریکا به دنبال این بود که برای بازگشت به شرایط گذشته، انقلاب اسلامی را در نطفه خفه کند. وقوع چند کودتا، از جمله کودتای نوژه در ایران، آنهم یک ماه قبلتر از حمله سراسری رژیم بعث به ایران نیز در همین راستا قرار میگیرد.
در همین رابطه مرحوم هاشمی رفسنجانی میگوید: «شروع جنگ تحقیقاً برای نابودی انقلاب بود و از آن رو که شرقیها و غربیها از این انقلاب راضی نبودند، غرب که بیشترین منافع را در ایران داشت، انقلاب را مستقیماً علیه منافع خود میدانست و [از نظر آمریکاییها] باید در ایران شرایطی به وجود آید که دیگران(سایر ملتهای استقلال طلب) نا امید شوند.»
هراس کشورهای متحجر منطقه از انقلابهای پی در پی
علاوه بر ایالات متحده، روی کار آمدن یک حکومت دینیِ مستقل از شرق و غرب، کشورهای متحجر عربی را نیز از بابت وقوع انقلابهای دیگر در منطقه نگران کرده بود.
گرچه مرحوم بازرگان مدعی بوده که مواضع امام خمینی(ره) دولت بعثی عراق را نسبت به انقلاب اسلامی حساس کرد، اما بنابر گزارش روزنامه «الوطن»، عراق و عربستان تنها یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گزینش تدابیر امنیتی برای مقابله با انقلاب اسلامی را در دستور جلسه یک کنفرانس عالی کشورهای حوزه خلیج فارس قرار دادند.
در همین رابطه «جیمز بیل» نویسنده کتاب «شیر و عقاب» که به تحلیل و بررسی روابط سیاسی ایران و آمریکا از سال 1940 تا 1987 پرداخته، در کتاب یاد شده مینویسد: عراق امیدوار بود که انقلاب ایران را در نطفه خفه کند و نابود سازد. که این موضوع برای کشورهای دیگر منطقه، مثل عربستان سعودی و شیخ نشینهای خلیج فارس نیز خوشایند بود.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که جدای از هراس رژیم بعث از انقلاب اسلامی، به وجود آمدن خلأ قدرت در منطقه که با سقوط رژیم پهلوی رخ داده بود، صدام را به این نتیجه رسانده بود که با تبدیل شدن به ابزار ایالات متحده برای سرکوب انقلاب ایران، جای محمدرضا پهلوی را بهعنوان ژاندارم منطقه پر کند.
رژیم بعث عراق با توجه به شرایطی در پی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمده بود و با دستاویز قرار دادن برخی مشکلات مرزی و همچنین با شعار ظالمانه بودن قرارداد 1975 الجزایر، در شرف حمله به ایران بود. گرچه حمله عراق به ایران منوط به موافقت آمریکاییها بود که آن هم در ملاقات صدام با برژینسکی حاصل شد.
«كنت آر. تيمرمن» در کتاب «سوداگری مرگ(ناگفتههای جنگ عراق با ایران) مینویسد: ملاقات صدام و برژینسکی در تیرماه سال 59 در مرز دو کشور اردن و عراق، بخشی از تلاشهای مشترک آمریکا و عراق، با هدف هماهنگ کردن فعالیتهای دو کشور علیه ایران بود. این دیدار به منزله چراغ سبز آمریکا به عراق در مورد جنگ با ایران تلقی شد.
با تمام اینها مرحوم مهندس بازرگان بر این باور بوده که اگر جمهوری اسلامی ایران عراق را تحریک نمیکرد، جنگی رخ نمیداد!
مرحوم هاشمی در پاسخ ادعای بازرگان و امثالهم که ایران را مقصر وقوع جنگ میدانند، میگوید: «انقلابی که تازه پیروز شده و مسئله تصفیه ارتش، پلیس، سازمانهای اطلاعاتی و همچنین مسئله گروهکهای فراوان چپ و راست و درگیر با جنگی مسلحانه در داخل کشور، چگونه میتواند عراق را تحریک به جنگ کند؟«
در بخش دیگری از خاطرهای که در انصاف نیوز نقل شده، آمده است: آخرین سوالی که از بازرگان پرسیدم این بود که برای پایان دادن به جنگ چه باید کرد، و پاسخ صریح بازرگان این بود: «امام باید سر منطق بیاید.»
بازرگان درحالی با بیمنطق خواندن امام خمینی(ره) عامل ادامه جنگ را حضرت امام میداند که در مقطعی که این پرسش و پاسخ انجام شده، بخش وسیعی از خاک ایران، تحت اشغال رژیم بعث بوده و حتی عملیات آزادسازی خرمشهر نیز که نقطه عطفی در هشت سال دفاع مقدس به شمار میرود، به مرحله طراحی و اجرا نرسیده بود.
ناگفته پیداست که با توجه به تفکرات مهندس بازرگان و نهضت آزادی، مبنی بر تساهل و تسامح با طرف مقابل، اگر او و همقطارانش در رأس امور بودند و بهجای امام خمینی(ره) تصمیم میگرفتند، با بخشیدن منطقه جنوب به رژیم بعث، به صلح با صدام میرسیدند و به زعم خود به جنگ خاتمه میدادند. مثل کاری که در منطقه کردستان انجام دادند و طی مذاکره با سران گروههای ضدانقلاب، عملاً غرب کشور را تقدیم آنها کردند.
جریانی که بدون توجه به واقعیتهای میدانی و بر اساس خشمی که از بدنه انقلابیون دارد، پیوسته تلاش داشته تا به جای صدام و حامیان بینالمللی او، جمهوری اسلامی را مسئول آغاز جنگ معرفی کند.
در آخرین مورد از این مواضع، ابوالفضل نجیب در یادداشتی که در انصاف نیوز منتشر شده، به نقل از بازرگان اعلام کرده است که علت آغاز جنگ به رفتار حضرت امام(ره) با حکومت وقت عراق مرتبط بوده و در توهینی آشکار به بنیانگذار انقلاب، راهکار پایان جنگ را «سر منطق آمدن امام» عنوان کرده است.
گذشته از این اهانت آشکار که همچون همیشه با سکوت بیت امام(ره) و موسسه تنظیم و نشر همراه بوده، از کنار این تحریف تاریخی نباید به سادگی گذشت.
رجانیوز در این مطلب نگاهی به زمینهها و مقدمات آغاز جنگ عراق علیه ایران داشته و مساله را به روایت شخصیتها و رسانههای اثرگذار آن دوره بررسی کرده است.
در خاطرهای از بازرگان نقل شده، آمده است: در سال 59، مهندس بازرگان به اتفاق توسلی و به دعوت حامیان نهضت ازادی به کاشان آمدند. بازرگان بعد از سخنرانی که به گمانم در مسجد کرسی ایراد کرد، برای استراحت و اقامت تا فردا که به تهران برگردند در منزل جلالزاده سکونت کردند. در خلال صرف شام و خواندن نماز مغرب و عشا با بازرگان مشغول گپ و گفتوگو درباره موضوعات روز شدم. از جمله مهمترین سوالی که از بازرگان پرسیدم، درباره آغازکننده جنگ بود. پاسخ بازرگان خلاصهوار این بود که: «از فردای انقلاب دعایی سفیر ما در عراق بود. و ما مدام در روابط عرفی از حسن همجواری حرف میزدیم. اما در عمل با استفاده از پوشش سفارت و مصونیت دیپلماتیک کسانی بهطور مرتب کمکهای نقدی و غیر نقدی و اعلامیه و… در اختیار مخالفان صدام از جمله الدعوه قرار میدادند. تا این که یک روز دعایی آمد نزد من و گفت نماینده صدام آمد سفارت و به این وضعیت اعتراض و به طور خلاصه به تعبیری گفت یا رومی روم شوید یا زنگی زنگ. بعد از این به ملاقات آقای خمینی رفتم و قضیه را مطرح کردم و این که عراقیها متوجه رفتار و گفتار دوگانه ما هستند و تکلیف دولت را از این بابت روشن کنید.»
بازرگان گفت «واکنش آقای خمینی به حرفهای من فقط یک جمله بود و اینکه صدام باید برود. و بعد حاضر به شنیدن هیچ حرف و اظهار نظر دیگری نشد و فقط تاکید همان که گفتم.»
این خلاصه حرفهای بازرگان بود در پاسخ به این که جنگ را چه کسی شروع کرد و مقصر اصلی کیست.»
در خاطرهای که نقل شد، مرحوم بازرگان رسماً عامل اصلی آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران را مواضع امام خمینی(ره) میداند!
انقلاب اسلامی؛ مهمترین عامل وقوع جنگ تحمیلی
در مقطعی که هر کشوری لاجرم باید به عضویت یکی از بلوکهای شرق و غرب در میآمد، با پیروزی انقلاب اسلامی، مردم ایران به طور رسمی استقلال از شرق و و بیشتر غرب را به دنیا مخابره کردند.
روی کار آمدن یک حکومت دینی در ایران یک روی سکه بود. روی دیگر سکه بهخطر افتادن منافع ایالات متحده بود که تا پیش از بهمن 57، توسط محمدرضا پهلوی تأمین و محافظت میشد.
آمریکا به دنبال این بود که برای بازگشت به شرایط گذشته، انقلاب اسلامی را در نطفه خفه کند. وقوع چند کودتا، از جمله کودتای نوژه در ایران، آنهم یک ماه قبلتر از حمله سراسری رژیم بعث به ایران نیز در همین راستا قرار میگیرد.
در همین رابطه مرحوم هاشمی رفسنجانی میگوید: «شروع جنگ تحقیقاً برای نابودی انقلاب بود و از آن رو که شرقیها و غربیها از این انقلاب راضی نبودند، غرب که بیشترین منافع را در ایران داشت، انقلاب را مستقیماً علیه منافع خود میدانست و [از نظر آمریکاییها] باید در ایران شرایطی به وجود آید که دیگران(سایر ملتهای استقلال طلب) نا امید شوند.»
هراس کشورهای متحجر منطقه از انقلابهای پی در پی
علاوه بر ایالات متحده، روی کار آمدن یک حکومت دینیِ مستقل از شرق و غرب، کشورهای متحجر عربی را نیز از بابت وقوع انقلابهای دیگر در منطقه نگران کرده بود.
گرچه مرحوم بازرگان مدعی بوده که مواضع امام خمینی(ره) دولت بعثی عراق را نسبت به انقلاب اسلامی حساس کرد، اما بنابر گزارش روزنامه «الوطن»، عراق و عربستان تنها یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گزینش تدابیر امنیتی برای مقابله با انقلاب اسلامی را در دستور جلسه یک کنفرانس عالی کشورهای حوزه خلیج فارس قرار دادند.
در همین رابطه «جیمز بیل» نویسنده کتاب «شیر و عقاب» که به تحلیل و بررسی روابط سیاسی ایران و آمریکا از سال 1940 تا 1987 پرداخته، در کتاب یاد شده مینویسد: عراق امیدوار بود که انقلاب ایران را در نطفه خفه کند و نابود سازد. که این موضوع برای کشورهای دیگر منطقه، مثل عربستان سعودی و شیخ نشینهای خلیج فارس نیز خوشایند بود.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که جدای از هراس رژیم بعث از انقلاب اسلامی، به وجود آمدن خلأ قدرت در منطقه که با سقوط رژیم پهلوی رخ داده بود، صدام را به این نتیجه رسانده بود که با تبدیل شدن به ابزار ایالات متحده برای سرکوب انقلاب ایران، جای محمدرضا پهلوی را بهعنوان ژاندارم منطقه پر کند.
رژیم بعث عراق با توجه به شرایطی در پی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمده بود و با دستاویز قرار دادن برخی مشکلات مرزی و همچنین با شعار ظالمانه بودن قرارداد 1975 الجزایر، در شرف حمله به ایران بود. گرچه حمله عراق به ایران منوط به موافقت آمریکاییها بود که آن هم در ملاقات صدام با برژینسکی حاصل شد.
«كنت آر. تيمرمن» در کتاب «سوداگری مرگ(ناگفتههای جنگ عراق با ایران) مینویسد: ملاقات صدام و برژینسکی در تیرماه سال 59 در مرز دو کشور اردن و عراق، بخشی از تلاشهای مشترک آمریکا و عراق، با هدف هماهنگ کردن فعالیتهای دو کشور علیه ایران بود. این دیدار به منزله چراغ سبز آمریکا به عراق در مورد جنگ با ایران تلقی شد.
با تمام اینها مرحوم مهندس بازرگان بر این باور بوده که اگر جمهوری اسلامی ایران عراق را تحریک نمیکرد، جنگی رخ نمیداد!
مرحوم هاشمی در پاسخ ادعای بازرگان و امثالهم که ایران را مقصر وقوع جنگ میدانند، میگوید: «انقلابی که تازه پیروز شده و مسئله تصفیه ارتش، پلیس، سازمانهای اطلاعاتی و همچنین مسئله گروهکهای فراوان چپ و راست و درگیر با جنگی مسلحانه در داخل کشور، چگونه میتواند عراق را تحریک به جنگ کند؟«
در بخش دیگری از خاطرهای که در انصاف نیوز نقل شده، آمده است: آخرین سوالی که از بازرگان پرسیدم این بود که برای پایان دادن به جنگ چه باید کرد، و پاسخ صریح بازرگان این بود: «امام باید سر منطق بیاید.»
بازرگان درحالی با بیمنطق خواندن امام خمینی(ره) عامل ادامه جنگ را حضرت امام میداند که در مقطعی که این پرسش و پاسخ انجام شده، بخش وسیعی از خاک ایران، تحت اشغال رژیم بعث بوده و حتی عملیات آزادسازی خرمشهر نیز که نقطه عطفی در هشت سال دفاع مقدس به شمار میرود، به مرحله طراحی و اجرا نرسیده بود.
ناگفته پیداست که با توجه به تفکرات مهندس بازرگان و نهضت آزادی، مبنی بر تساهل و تسامح با طرف مقابل، اگر او و همقطارانش در رأس امور بودند و بهجای امام خمینی(ره) تصمیم میگرفتند، با بخشیدن منطقه جنوب به رژیم بعث، به صلح با صدام میرسیدند و به زعم خود به جنگ خاتمه میدادند. مثل کاری که در منطقه کردستان انجام دادند و طی مذاکره با سران گروههای ضدانقلاب، عملاً غرب کشور را تقدیم آنها کردند.