تله غربزدگی؛
غرب مدرن، واقعیتی «متشابه» است که در «ما» تنیده شده است و این «ما» نیز یک وجود «متشابه» است.
سرویس فرهنگی شهدای ایران: سعید اشیری، نویسنده و پژوهشگر مطالعات انقلاب اسلامی در یادداشتی دغدغه های خود را درباره غرب زدگی، شیوه غرب شناسی، پیامد مدرنیزاسیون بر معرفت شناختی و تاثیرات اندیشه غربزدگی بر سیاست گذاری فرهنگی کشور بیان کرده است:
۱
«غربزدگی میگویم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوشایند نیست، بگوییم همچون سرمازدگی یا گرمازدگی. اما نه، دستکم چیزی است در حدود سِنزدگی.»
از همینجا، از همین لحظهای که این کلمات را «جلال آلاحمد» بر جریده تاریخ ما ثبت میکرد، یک برچسب بزرگ بر ذهنیتهای تحلیلی ما زده شد اما، یک «اما»ی بزرگ در پس این نامگذاری برای ما به ودیعت ماند: ما همزمان به چند مغالطه بزرگ فکری و تحلیلی دچار شدیم، از جمله تصغیر (تقلیلانگاری) و اغراق (بزرگانگاری) در فکر.
2
ردّپای این دو مغالطه – هرچند تصغیر و اغراق، همواره بهمثابه دو تکنیک و صنعت ادبی در حیات زبانی و تاریخی ما وجود داشته است - اما اینبار ما سطح این صنایع ادبی – گفتاری را به سطح «روش اندیشیدن» انتقال و ارتقا دادیم؛ و نتیجه این شد: غربزدگی واقعیت دردناکی بود که آن را نمیتوانستیم انکار کنیم و برای حلّ آن باید آن را میشناختیم و باید به عنوان یک بیماری، بر آن نام و عنوانی میگذاشتیم...؛ در نهایت این نامگذاری برای ما پیامدها و تبعاتی داشته است که سعی میکنم - در عین حال که بدیهی مینماید – درباره آن تأمل کنم.
3
ما معمولاً غربزدگی را تقبیح میکنیم، اما همزمان با این تقبیح، دچار چند خطای فکری میشویم:
خطای اول
آدمهای زندگی ما، بجز انسانهای کامل (علیهم السلام)، انسانهایی هستند غیر «محکم»، انسانهایی هستند «متشابه» در همان معنای دقیق قرآنی؛ خوب و بد در آنها آمیخته است؛ برچسب غربزدگی، نوعی مرزبندی فراگیر و یکدست را مینمایاند که ما از خوبیهای آنان که غربزده خواندهایم، محروم میشویم؛ فرصت گفتگو با او را از دست میدهیم، او به یک «دیگری» در فرهنگ درونی ما مبدل میشود.
4
خطای دوم
ما در این نامگذاری – خود این نامگذاری هم نوعی صنعت ادبی است: صنعت «عنوان» – دچار این خطا میشویم که خود را در دایره نیکان و هسته مرکزی فرهنگ خودی میبینیم؛ نوعی خودحقیقتپنداری و فرو رفتن در ورطه نوعی از استکبار نفس؛ و این، هر چند یک مرض فراگیر نیست اما میتواند رهزن و غلط انداز باشد و حتماً از بنبستهای کوچه گفتگوست.
تله غربگرایی
5
خطای سوم
خطای مهمتر این است که ما پس از برچسب غربزدگی، حال برای دفع شرور او، باید به حرفها (شبهات) او گوش کنیم و آثار او را بخوانیم تا بتوانیم خطای او را بشناسیم و با نقد سخن او، غربزدگی را شکست دهیم. اما نکته همینجاست که خطای سوم در همین مسیر اتفاق میافتد: ما در همین مسیر – که تنها یک مقدمه بود – میمانیم و در امر رسوا کردن غربزدگان، «متوغّل» میشویم. روزها و ماهها و سالهای بسیاری را برای شناخت سمتوسوی غربزدگی میگذرانیم و میشویم یک متخصص بزرگ در شناخت غربزدگی!
طرفه آن که این، قرار بود یک مقدمه باشد و مسئله، اساساً چیز دیگری است!
6
خطای چهارم
انسانی که با عینک اندیشههای مدرن، به پدیدارهای حیات ظاهری و باطنی ما نگاه میکند، گاه به برداشتی از زندگی اجتماعی ما میرسد که با وضع حقیقی ما نامتناسب است. ما ضمن الصاق برچسب غربزدگی، تدقیق و نقد سخنِ غربزدگان، به سراغ افشای او میرویم و در آن مسیر متوغل میشویم و ... ؛ اما گاه دچار این خطا نیز میشویم که وقتی میخواهیم از خود حقیقیمان سخن بگوییم، همواره آن را در نسبت با فکر مدرن غربی بیان میکنیم؛ حتی اگر به زبان نیاوریم اما در پس صحنه، نوعی زورآزمایی را در نوشتههای صریح و سره خودمانیمان دنبال میکنیم؛ زورآزمایی با غرب و غربزدگان!
7
این نسبت، در مواردی و نه همیشه، موجب میشود ما نتوانیم از خودِ حقیقی و واقعیمان حرف بزنیم؛ آینهای که میخواهیم خود را در آن ببینیم، معوّج است و به اندیشههای دیگری متصل است؛ بنابراین ما در مواردی تنها «فکر و گمان میکنیم» که داریم حرفهای ناب و کاملاً معطوف به خودمان را طرح میکنیم.
آیا این سخن به این معناست که نمیشود از غرب و اندیشه غربی رهید؟ یا بهقول یکی از دوستان: «اساساً سویههای غربزدگی در سخن و زندگی کسانی مثل حضرت آیتالله بهجت چگونه است؟ او که اصلاً نسبتی با غرب نداشت، برادر من!»
8
خطا در همینجاست. ما با فرهنگ، اندیشه، معیارها و هنجارها، متدولوژی و تکنولوژی غربی درآمیختهایم و با برچسب غربزدگی، دچار خطاهایی در روش فکر میشویم و نمیتوانیم بهدرستی درباره خودمان حرف بزنیم.
نمیگویم استفاده از غربزدگی نادرست است بلکه سخن بنده این است که چطور یک تعبیر – بهمثابه یک برچسب که حاکی از شواهد بسیار است – میتواند رهزن هم باشد و ما را دچار مغالطاتی در تفکر کند؛ و این یعنی «تله غربزدگی در فکر».
9
غرب مدرن، واقعیتی «متشابه» است که در «ما» تنیده شده است و این «ما» نیز یک وجود «متشابه» است که تا حدی تفاوتهایی با غرب مدرن دارد، در عینحال با او نیز درآمیخته است ... بنابراین بپذیریم که موضوع، بسیار پیچیده و تودرتو شده است و فکر کردن برای خودمان، کار سختتری است.
انسان غربی، برای فکر کردن درباره خود، کار بسیار راحتتری دارد نسبت به ما؛ ما همزمان هم باید به خودمان فکر کنیم، هم به غرب، هم به چیزی که غرب از ما ساخته، هم به غربزدگی و هم به راه گذار این فضای تودرتو.
و در این فضای تودرتو، هزینه بستن کوچههای گفتگو چقدر بالا خواهد بود!
10
به عنوان موسیقیِ ملایمِ زمینه متن، این را هم بگویم که همه این حرفها در یک فضای بزرگ تبلیغاتی مطرح است که بهتر است اسمش را «جنگ تبلیغاتی» بگذاریم؛ یعنی وقتی شما میخواهید درباره «خود» حرف بزنید شاید بهسختی بتوانید با بسیاری از اهل فکر در همین ایران خودمان سخن بگویید... یعنی فضا را آن قدر سنگین میکنند که اصلاً گویی باید با شرمساری و شرمندگی از موضوعی مثلاً با عنوان «تمدن نوین اسلامی» سخن بگویی!
یا مثال آن طرفیاش میشود کارل اشمیت؛ که به محض آمدن اسمش، برچسب «فیلسوف فاشیسم» را به ذهن الصاق میکنند! و همچنین است مسلسل بر این قیاس!
حقیقت این است که هرچند علیه برچسب غربزدگی سخن گفتهایم اما اندیشه غربزدگی و لشکر بزرگ غربگراها در ایرانِ ما اصلاً امر موهومی نیست بلکه در سطوح مختلف سیاست گذاری و مدیریت و اجرا دخالت میکند و در عینحال میتواند مدعی باشد!
به آن پیچیدگی در بند پیشین، این فضای بزرگ جنگ تبلیغاتی را ضریب بدهید؛ این موجب میشود که پیچیدگی و فروبستگی «طرح فکر تازه» برای روزهای دشوار امروز، سختتر و سختتر بشود.
11
این ده بند را در فضای «تله غربزدگی» ببینیم؛ جماعتی که دیگران را غربزده میخوانند و گاه دچار خطاهای تقلیلانگاری، بزرگانگاری و ... میشوند و جماعتی که تلویحاً برچسب غربزدگی را میپذیرند اما در عینحال، در یک فضای کلی و فراگیر میتوانند علیه برچسبزنندگان سخن بگویند؛ و پیامد این وضع همان نوعی بنبست در مسیر طرح فکرهای تازه است.