روز نوجوانان عاشورایی، روز روضه قاسم بن الحسن(ع). وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان آیا من نیز به فیض شهادت نائل میشوم؟ امام او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه میبینی؟ قاسم پاسخ داد: از عسل شیرینتر!
به گزارش شهدای ایران، در روز ششم محرم وقایعی در کربلا رخ داد در این روز جناب حبیب بن مظاهر
اسدی با اذن امام حسین (ع) برای آوردن یاور و کمک به قبیله ی بنی اسد رفت.
اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند،ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شود.
پیش رسیدن جنگجویان بنی اسد به لشکر امام بین آنان و لشکر عمر سعد درگیری رخ داد و در این میان، جمعی از بنی اسد شهید و زخمی و بقیه ناگریز به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان آیا من نیز به فیض شهادت نائل می شوم؟
اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند،ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شود.
پیش رسیدن جنگجویان بنی اسد به لشکر امام بین آنان و لشکر عمر سعد درگیری رخ داد و در این میان، جمعی از بنی اسد شهید و زخمی و بقیه ناگریز به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان آیا من نیز به فیض شهادت نائل می شوم؟
امام او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه می بینی؟ قاسم
پاسخ داد: از عسل شیرین تر! شهادت طلبی قاسم(ع) و پا فشاری او برای رسیدن
به مقصود، زیباترین الگو را برای رهروان خط سرخ شهادت رقم زد.
در بحارالانوار آمده که در این روز عبیدالله لشکر زیادی از سواره و پیاده تا سی هزار نفر برای عمر سعد فرستاد و برای او نوشت: با زیادی سواره و پیاده، برای تو جای بهانه ای نگذاشته ام و باید با جدیت اقدام نمایی و گزارش آن را صبح و شام به نزد من بفرستی.
در ششم محرم بود که عبیدالله ، عمر سعد را به جنگ با امام حسین (ع) تحریک کرد.
در بحارالانوار آمده که در این روز عبیدالله لشکر زیادی از سواره و پیاده تا سی هزار نفر برای عمر سعد فرستاد و برای او نوشت: با زیادی سواره و پیاده، برای تو جای بهانه ای نگذاشته ام و باید با جدیت اقدام نمایی و گزارش آن را صبح و شام به نزد من بفرستی.
در ششم محرم بود که عبیدالله ، عمر سعد را به جنگ با امام حسین (ع) تحریک کرد.
«أحلَی مِنَ العَسَل» به چه معنا است؟
حجتالاسلام عبدالعلی گواهی کارشناس علوم قرآنی و تولیت آستان مقدس امامزاده صالح با اشاره به اینکه جمله «أحلَی مِنَ العَسَل» یکی از موضوعات مهمی است که در حادثه کربلا مورد توجه بوده، گفت: بصیرت نوجوانانی همچون «حضرت قاسم(ع)» در کربلا بیان کننده عمق آگاهی و دفاع از حقیقت این بزرگوار است هنگامی که «حضرت قاسم ابنالحسن (ع)» در شب عاشورا در گفتوگو با عموی بزرگوارشان به بیان برداشت خود در خصوص شهادت میپردازد و جمله ارزشمند «أحلَی مِنَ العَسَل» به معنی «مرگ برای من شیرینتر از عسل است» را بیان کردند بسیاری از ارزشهایی که در ذهن و دل نوجوانی همچون «قاسم بن الحسن(ع)» شکلگرفته را روشن میکند.
وی خاطرنشان کرد: جوانان میتوانند به تأسی از «حضرت علیاکبر(ع)» و «قاسم بن الحسن(ع)» نقشی پررنگ و مؤثر در پیشرفت اهداف انقلاب داشته باشند. پیام عاشورا سراسر درس عبرت است و هر یک از شهدا و حاضران کاروان کربلا به عنوان الگوهایی ارزشمند محسوب می شوند. عاشورا علاوه بر تأثیر اخلاقی ابعاد اجتماعی فراوانی را پیش روی بشر امروز گذاشته است که بکار گیری هر یک از این بعدها زمینه رسیدن به مدینه فاضله و سعادت دنیا و آخرت را فراهم میکند.
حجتالاسلام عبدالعلی گواهی کارشناس علوم قرآنی و تولیت آستان مقدس امامزاده صالح با اشاره به اینکه جمله «أحلَی مِنَ العَسَل» یکی از موضوعات مهمی است که در حادثه کربلا مورد توجه بوده، گفت: بصیرت نوجوانانی همچون «حضرت قاسم(ع)» در کربلا بیان کننده عمق آگاهی و دفاع از حقیقت این بزرگوار است هنگامی که «حضرت قاسم ابنالحسن (ع)» در شب عاشورا در گفتوگو با عموی بزرگوارشان به بیان برداشت خود در خصوص شهادت میپردازد و جمله ارزشمند «أحلَی مِنَ العَسَل» به معنی «مرگ برای من شیرینتر از عسل است» را بیان کردند بسیاری از ارزشهایی که در ذهن و دل نوجوانی همچون «قاسم بن الحسن(ع)» شکلگرفته را روشن میکند.
وی خاطرنشان کرد: جوانان میتوانند به تأسی از «حضرت علیاکبر(ع)» و «قاسم بن الحسن(ع)» نقشی پررنگ و مؤثر در پیشرفت اهداف انقلاب داشته باشند. پیام عاشورا سراسر درس عبرت است و هر یک از شهدا و حاضران کاروان کربلا به عنوان الگوهایی ارزشمند محسوب می شوند. عاشورا علاوه بر تأثیر اخلاقی ابعاد اجتماعی فراوانی را پیش روی بشر امروز گذاشته است که بکار گیری هر یک از این بعدها زمینه رسیدن به مدینه فاضله و سعادت دنیا و آخرت را فراهم میکند.
تقاضا یک شهید برای نخواندن روضه حضرت قاسم(ع)
شهید مرحمت بالا زاده که در زمان ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنهای ۱۳ ساله بود، در مراسمی خود را با مشقت به رئیس جمهور میرساند و میگوید؛ «آقا جان! حضرت قاسم (ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالم است، ولی مسؤولان اجازه نمیدهند به جبهه بروم. هر چه التماس میکنم، میگویند ۱۳ سالهها را نمیفرستیم. اگر رفتن ۱۳ سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا میخوانند؟».
رییس جمهور مرحمت را در آغوش میگیرد و رو به سرتیم محافظانش میگوید؛ «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش. بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید».
کمتر از سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. میتوانست باز هم مرحمت را سر بدواند، ولی مطمئن بود که میرود و این بار از خود امام خمینی (ره) حکم میآورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالازاده رفت در لیست بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا.
شهید بالازاده برای مدتی در گردان تخریب حضور یافته، بر تجربیاتش میافزاید بین سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ به دفعات در جبهه حضور مییابد و به روایت فرماندهان و همرزمانش، در عملیاتهای والفجر ۲ از ناحیه پای چپ زخمی شده، در عملیات خیبر دچار موجگرفتگی میشود.
سال ۱۳۶۳ به همراه خانواده به اردبیل اسبابکشی کرده و در محله پناهآباد، خانهای اجاره میکنند پس از این جابجایی، او در عملیات بدر شرکت میکند و ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با اصابت تیر و ترکش به گلو و چشم، در چهارده سالگی به شهادت میرسد، پیکر مطهرش در اردبیل تشییع و در بهشت فاطمه به خاک سپرده میشود.
شهید مرحمت بالازاده با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش یعنی شهید مهدی باکری، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره حضرت قاسم (ع) شد.
شهید مرحمت بالا زاده که در زمان ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنهای ۱۳ ساله بود، در مراسمی خود را با مشقت به رئیس جمهور میرساند و میگوید؛ «آقا جان! حضرت قاسم (ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالم است، ولی مسؤولان اجازه نمیدهند به جبهه بروم. هر چه التماس میکنم، میگویند ۱۳ سالهها را نمیفرستیم. اگر رفتن ۱۳ سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا میخوانند؟».
رییس جمهور مرحمت را در آغوش میگیرد و رو به سرتیم محافظانش میگوید؛ «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش. بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید».
کمتر از سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. میتوانست باز هم مرحمت را سر بدواند، ولی مطمئن بود که میرود و این بار از خود امام خمینی (ره) حکم میآورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالازاده رفت در لیست بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا.
شهید بالازاده برای مدتی در گردان تخریب حضور یافته، بر تجربیاتش میافزاید بین سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ به دفعات در جبهه حضور مییابد و به روایت فرماندهان و همرزمانش، در عملیاتهای والفجر ۲ از ناحیه پای چپ زخمی شده، در عملیات خیبر دچار موجگرفتگی میشود.
سال ۱۳۶۳ به همراه خانواده به اردبیل اسبابکشی کرده و در محله پناهآباد، خانهای اجاره میکنند پس از این جابجایی، او در عملیات بدر شرکت میکند و ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با اصابت تیر و ترکش به گلو و چشم، در چهارده سالگی به شهادت میرسد، پیکر مطهرش در اردبیل تشییع و در بهشت فاطمه به خاک سپرده میشود.
شهید مرحمت بالازاده با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش یعنی شهید مهدی باکری، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره حضرت قاسم (ع) شد.