روحانی به دلیل ویژگیهای شخصیتی و زیست گلخانهای نتوانست برای خود پایگاه اجتماعی بسازد؛ نه کارنامهاش در دولت چنین قدرتی دارد و نه گذشتهاش چنین اعتباری برای او میسازد و نه رفتارش دارای جذابیت اجتماعی است.
به گزارش شهدای ایران، محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت: هفته گذشته رسماً دوره ریاست جمهوری
حسن روحانی به اتمام رسید و این کرسی به ابراهیم رئیسی سپرده شد. روحانی
همیشه شخص در قدرت جمهوری اسلامی بوده است. از دهه اول انقلاب تا امروز او
همیشه در مصادر مهمی مینشست. او در مصاحبهای گفته که میخواهد کار علمی و
فرهنگی کند، نمیدانم چقدر در این سخن جدی است اما از نگاه ناظرانی چون
من، او اساساً برای بیرون آمدن از قدرت آمادگی روحی ندارد. در این چهل و
اندی سال، همیشه زیست در قدرت داشته است.
اینکه میگویم در قدرت معنای متمایزی از بودن در حکومت دارد. بسیاری کارمند یا مدیر یک وزاتخانهاند اما نمیتوان به زیستشان گفت زیست در قدرت. زیست در قدرت به معنای غرق شدن در شئون قدرت است. یعنی ساحتی غیر از کرسی قدرت و منظَری غیر از زاویه قدرت برای لمس واقعیات در زندگی نداشته باشی. بنابراین درقدرتبودگی، یک صفت شخصیتی است تا یک جایگاه سازمانی.
البته مشاغل روحانی، سخت مستعدِ ساختنِ چنین شخصیتهایی بوده است. اینکه شخصیت امروز روحانی، مولود روحیه و گرایش شخصی او بوده و یا محصول مشاغل او بوده است، موضوع این یادداشت نیست. مسئله این یادداشت، سرنوشت روحانی با چنین شخصیتی در دوران پساقدرت است.
با این توضیحات، بدیهی است که مشکل روحانی محدود به مشکلات دوران ریاست جمهوری نیست. روحیه او منحصر به این دوره نیست اما اینبار تحولات قدرت نشان میدهد او شاید دیگر در مناصب مهم قرار نگیرد. او به دلیل ویژگیهای شخصیتی و زیست گلخانهای نتوانست برای خود پایگاه اجتماعی بسازد؛ نه کارنامهاش در دولت چنین قدرتی دارد و نه گذشتهاش چنین اعتباری برای او میسازد و نه رفتارش دارای جذابیت اجتماعی است.
شخصیتهایی مانند روحانی به دلیل زیست گلخانهای، بهمیانجیِ آمار با مسائل و مصائب جامعه را ادراک میکنند. درکِ آماری قطعاً نمیتواند به خلق موقعیتی همدلانه با جامعه بینجامد و چنین شخصی نمیتواند کاریزمای اجتماعی تولید کند. روحانی پس از ریاست جمهوری اش به سرنوشت هیچ یک از اسلافش دچار نخواهد شد. او نه جایگاه و کاریزمای مرحوم هاشمی را دارد و نه محبوبیت خاتمی و نه جست و خیزهای احمدینژاد. به همین دلیل روزی برای روحانی نوشتم که تو تنهاترین سیاستمدار تاریخ ایران خواهی بود.
اینکه میگویم در قدرت معنای متمایزی از بودن در حکومت دارد. بسیاری کارمند یا مدیر یک وزاتخانهاند اما نمیتوان به زیستشان گفت زیست در قدرت. زیست در قدرت به معنای غرق شدن در شئون قدرت است. یعنی ساحتی غیر از کرسی قدرت و منظَری غیر از زاویه قدرت برای لمس واقعیات در زندگی نداشته باشی. بنابراین درقدرتبودگی، یک صفت شخصیتی است تا یک جایگاه سازمانی.
البته مشاغل روحانی، سخت مستعدِ ساختنِ چنین شخصیتهایی بوده است. اینکه شخصیت امروز روحانی، مولود روحیه و گرایش شخصی او بوده و یا محصول مشاغل او بوده است، موضوع این یادداشت نیست. مسئله این یادداشت، سرنوشت روحانی با چنین شخصیتی در دوران پساقدرت است.
با این توضیحات، بدیهی است که مشکل روحانی محدود به مشکلات دوران ریاست جمهوری نیست. روحیه او منحصر به این دوره نیست اما اینبار تحولات قدرت نشان میدهد او شاید دیگر در مناصب مهم قرار نگیرد. او به دلیل ویژگیهای شخصیتی و زیست گلخانهای نتوانست برای خود پایگاه اجتماعی بسازد؛ نه کارنامهاش در دولت چنین قدرتی دارد و نه گذشتهاش چنین اعتباری برای او میسازد و نه رفتارش دارای جذابیت اجتماعی است.
شخصیتهایی مانند روحانی به دلیل زیست گلخانهای، بهمیانجیِ آمار با مسائل و مصائب جامعه را ادراک میکنند. درکِ آماری قطعاً نمیتواند به خلق موقعیتی همدلانه با جامعه بینجامد و چنین شخصی نمیتواند کاریزمای اجتماعی تولید کند. روحانی پس از ریاست جمهوری اش به سرنوشت هیچ یک از اسلافش دچار نخواهد شد. او نه جایگاه و کاریزمای مرحوم هاشمی را دارد و نه محبوبیت خاتمی و نه جست و خیزهای احمدینژاد. به همین دلیل روزی برای روحانی نوشتم که تو تنهاترین سیاستمدار تاریخ ایران خواهی بود.