مشارکت راهبردی جدید تهران با پکن به چینیها یک جای پای راهبردی و به ایرانیها یک اقتصاد تقویت شده و قدرت منطقه ای قویتر خواهد داد.
به گزارش شهدای ایران، علم صالح و زکیه یزدان شناس در مقالهای در نشریه فارین پالیسی به تبعات پیمان طولانی مدت ایران و چین برای غرب پرداخته اند:
مشارکت راهبردی جدید تهران با پکن به چینیها یک جای پای راهبردی و به ایرانیها یک اقتصاد تقویت شده و قدرت منطقه ای قویتر خواهد داد. سندی که اخیراً به امضاء رسید نشان می دهد چین و ایران میخواهند یک مشارکت 25 ساله راهبردی را در زمینه تجارت، سیاست، فرهنگ و امنیت شروع کنند.
همکاری چین و کشورهای خاورمیانه نه جدید است و نه تازگی دارد. با این حال آنچه این مورد را از سایر موارد متمایز می کند این است که هم چین و هم ایران جاه طلبی های جهانی و منطقه ای دارند، رابطه هر دوی آنها با ایالات متحده تقابلی است و در توافق نامه آنها یک مؤلفه امنیتی وجود دارد.
جنبه نظامی توافق نامه ایالات متحده را نگران کرده است، همانطور که رزمایش مشترک بی سابقه سال گذشته ایران، چین و روسیه در اقیانوس هند و دریای عمان واشنگتن را نگران کرده بود.
نفوذ فزاینده چین در شرق آسیا و آفریقا منافع ایالات متحده را به چالش کشیده است و خاورمیانه میدان نبرد بعدی است که پکن می تواند هژمونی ایالات متحده را به چالش بکشد - این بار از طریق ایران. این امر به ویژه از آنجا که توافق نامه و پیامدهای آن فراتر از حوزه اقتصادی و روابط دو جانبه است دارای اهمیت بسیار است زیرا این توافق نامه هم در سطح داخلی و منطقه ای و هم در سطح جهانی عمل میکند.
در داخل، این توافق نامه می تواند برای ایران یک منجی اقتصادی باشد و اقتصاد متضرر از تحریم ها و مشکل نقدینگی را با اطمینان از فروش نفت و گاز خود به چین نجات دهد. علاوه بر این، ایران می تواند با بهره گیری از رابطه راهبردی با چین به عنوان یک ابزار چانه زنی در مذاکرات آتی با غرب از امتیاز گسترش دادن جای پای چین در خلیج فارس استفاده کند.
مشارکت استراتژیک چین و ایران ثابت می کند که استراتژی فشار حداکثری دولت ترامپ شکست خورده است و نه تنها نتوانسته ایران را مهار کند و رفتار منطقه ای آن را تغییر دهد بلکه تهران را به آغوش پکن سوق داده است.
در دراز مدت، نزدیکی راهبردی ایران به چین بیانگر این است که تهران برای تقویت قدرت منطقه ای و نظامی خود با سرپیچی و تضعیف قدرت ایالات متحده در منطقه خلیج فارس، سیاست به اصطلاح "نگاه به شرق" را تنظیم می کند.
این پیمان می تواند امنیت انرژی چین را تضمین کند. هم اکنون خلیج فارس بیش از نیمی از انرژی مورد نیاز چین را تأمین می کند. تأمین آزادی ناوبری از طریق خلیج فارس برای چین از اهمیت بسیاری برخوردار است.
عربستان سعودی، متحد نزدیک ایالات متحده، اکنون به بزرگترین تامین کننده نفت خام چین تبدیل شده است زیرا واردات چین از این پادشاهی در ماه مه رکورد جدید 2.16 میلیون بشکه در روز را ثبت کرد. این وابستگی با سیاست کلی چین در تنوع بخشیدن به منابع انرژی خود و متکی نبودن تنها به یک تامین کننده مغایرت دارد. (بقیه کشورهای عرب تأمین کنندگان نفت چین در منطقه خلیج فارس هم روابط امنیتی نزدیکی با ایالات متحده دارند).
چین میترسد با شدت گرفتن جنگ تجاری بین دو کشور، ایالات متحده این کشورها را تحت فشار قرار دهد تا انرژی مورد نیاز پکن را تأمین نکنند. سیاست مشارکت راهبردی جامع با ایران هم یک حصار اقتصادی و هم یک بیمه نامه نفتی است که می تواند یک منبع انرژی تضمین شده و با تخفیف برای چین باشد.
روابط چین و ایران بی شک فضای سیاسی منطقه را به نفع ایران و چین تغییر شکل خواهد داد و نفوذ ایالات متحده را بیشتر تضعیف خواهد کرد. در واقع، این توافق نامه به چین اجازه می دهد نقش بیشتری در یکی از مهمترین مناطق جهان بازی کند. از زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003، چشم انداز راهبردی جهان تغییر کرده است.
در نظم جدید منطقه ای، هویت های فراملی مبتنی بر تقسیمات مذهبی و فرقه ای گسترش یافت و ماهیت مکانیک قدرت را تغییر داد.
این تغییرات و همچنین عقب نشینی نیروهای آمریکایی و ناآرامیهای بهار عربی فرصتی را برای قدرت های میانی مانند ایران فراهم کرد تا شکاف ها را پر کنند و قدرت منطقه ای خود را تقویت نمایند. از زمان به قدرت رسیدن شی جین پینگ در سال 2012، دولت چین تمایل بیشتری برای تبدیل چین به یک قدرت جهانی و ایفای نقش فعال تر در سایر مناطق پیدا کرده است. این جاه طلبی خود را با طرح کمربند و جاده(BRI) که اهمیت راهبردی خاورمیانه را برجسته می کرد، معرفی نمود.
چین موقعیت و اهمیت ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای در خاورمیانه جدید، درک می کند. تحولات منطقه ای سالهای اخیر، نفوذ ایران را تحکیم بخشیده است. چین برخلاف ایالات متحده یک رویکرد غیر سیاسی توسعه محور را در منطقه اتخاذ کرده است و با استفاده از قدرت منطقه ای ایران روابط اقتصادی خود با کشورهای نزدیک را گسترش داده و امنیت را در منطقه از طریق آنچه آن را صلح توسعه ای مینامد - و نه به مفهوم غربی آن از صلح دموکراتیک- برقرار کرده است. این رویکردی است که کشورهای اقتدارگرا در خاورمیانه از آن استقبال میکنند.
خروج دونالد ترامپ از توافق هسته ای با ایران در سال 2018 و سپس وارد کردن سیاست فشار حداکثری، آخرین حربهای بود که دولت آمریکا برای متوقف کردن نفوذ روزافزون ایران در منطقه به کار برد. گرچه این سیاست ضربه سختی به اقتصاد ایران وارد کرد اما نتوانست سیاست های بلند پروازانه منطقه ای و نظامی این کشور را تغییر دهد. بعلاوه همکاری راهبردی جدید ایران و چین بیشتر موجب تضعیف اهرم های ایالات متحده علیه ایران می شود و زمینه را برای چین برای نقش آفرینی فعالتر در خاورمیانه فراهم می کند.
مشارکت راهبردی چین و ایران همسایگان منطقه ای آنها از جمله جنوب آسیا را هم تحت تأثیر قرار خواهد داد. در سال 2016، هند و ایران توافق نامه ای را برای سرمایه گذاری در بندر راهبردی چابهار ایران و کشیدن راه آهن از شهر بندری چابهار در جنوب شرقی به شهر زاهدان در شرق و اتصال هند به کشورهای افغانستان و آسیای میانه که دسترسی به آبهای بینالمللی ندارند را امضا کردند. ایران اکنون هند را به تأخیر در سرمایه گذاری تحت فشار ایالات متحده متهم کرده و هند را از این پروژه کنار گذاشته است.
در حالی که مقامات ایرانی حذف هند از پروژه چابهار- زاهدان را به توافق 25 ساله جدید با چین گره نمیزنند ولی به نظر می رسد که روابط نزدیک هند با واشنگتن منجر به این تصمیم شده است. جایگزین کردن چین بجای هند در چنین پروژه راهبردی توازن قدرت در آسیای جنوبی را به ضرر دهلی نو تغییر می دهد.
چین اکنون این فرصت را دارد که بندر چابهار ایران را به بندر گوادر پاکستان متصل کند که جایگاه مهمی در برنامه کمربند و جاده چین دارد.
صرف نظر از دیدگاه واشنگتن، روابط جدید چین و ایران در نهایت منافع هند را در منطقه تضعیف میکند، به ویژه اگر پاکستان وارد این کارزار شود. اکنون اجرای پیشنهاد ایران برای گسترش کریدور اقتصادی موجود بین چین و پاکستان در محورهای شمالی، غربی و جنوبی و اتصال بندر گوادر پاکستان به چابهار و سپس از ایران به اروپا و آسیای میانه بوسیله شبکه، ریلی بیشترمحتمل است.
اگر این طرح پیش برود، حلقه طلایی متشکل از چین، پاکستان، ایران، روسیه و ترکیه به مرکز طرح کمربند و جاده تبدیل خواهد شد و چین را به ایران سپس به آسیای میانه و دریای خزر از طریق عراق و سوریه به دریای مدیترانه متصل خواهد کرد.
در تیرماه سال 99، رئیس جمهور ایران حسن روحانی اعلام کرد که بندر جاسک به نقطه اصلی بارگیری نفت این کشور تبدیل خواهد شد. با تمرکز بیشتر بر توسعه دو بندر راهبردی جاسک و چابهار، ایران در تلاش است تا مرکزیت ژئواستراتژیک خود را از خلیج فارس به خلیج عمان منتقل کند.
این امر به تهران این فرصت را میدهد تا منطقه پرتنش خلیج فارس کنار بگذارد، مسافتی را که کشتیهای نفتکش حامل نفت ایران باید طی کنند را کاهش دهد و همچنین برای تهران این امکان را فراهم میکند تا در صورت لزوم تنگه هرمز را ببندد.
این توافقنامه دو جانبه فرصتی فوقالعاده برای مشارکت در توسعه این بندر در اختیار چین قرار میدهد. چین قادر خواهد بود جاسک را به نقاط راهبردی شبکه خود در منطقه اضافه کند. براساس این طرح، پارکهای صنعتی منطقهای که توسط شرکتهای چینی در برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس ساخته شده اند به بندرهایی متصل می شوند که چین در آنها حضوری پررنگ دارد.
این شبکه به هم متصل پارکهای صنعتی و بنادر می تواند موقعیت غالب ایالات متحده را در منطقه پیرامونی تنگه حیاتی و راهبردی هرمز، به چالش بکشد.
همچنین همکاری راهبردی ایران و چین بر رقابت قدرت بین ایالات متحده و چین تأثیرگذار خواهد بود. در حالی که چین بزرگترین شریک تجاری ایالات متحده است و هنوز روابط دوجانبه گستردهای بین دو قدرت جهانی برقرار است، رقابت آنها در زمینه های مختلف شدت یافته است تا جایی که بسیاری از صاحب نظران اعتقاد دارند جهان در حال ورود به یک جنگ سرد جدید است.
با توجه به اهمیت ژئوپلیتیکی و اقتصادی خاورمیانه، توافق با ایران یک حربه دیگر در اختیار چین قرار میدهد که با آن میتواند قدرت آمریکا را به چالش بکشد.
در عین حال، تهران علاوه بر اطمینان از بقای خود، قصد دارد از روابط با پکن برای تحکیم موقعیت منطقه ای خود استفاده کند. بالاخره در حالی که ایالات متحده از وجود رقابت و تفرقه در منطقه بهره برده است، مشارکت چین و ایران در نهایت می تواند با ارتقای ثبات از طریق رویکرد صلح رشد دهنده توسط چین، چشمانداز امنیتی منطقه را تغییر شکل دهد.
مشارکت راهبردی جدید تهران با پکن به چینیها یک جای پای راهبردی و به ایرانیها یک اقتصاد تقویت شده و قدرت منطقه ای قویتر خواهد داد. سندی که اخیراً به امضاء رسید نشان می دهد چین و ایران میخواهند یک مشارکت 25 ساله راهبردی را در زمینه تجارت، سیاست، فرهنگ و امنیت شروع کنند.
همکاری چین و کشورهای خاورمیانه نه جدید است و نه تازگی دارد. با این حال آنچه این مورد را از سایر موارد متمایز می کند این است که هم چین و هم ایران جاه طلبی های جهانی و منطقه ای دارند، رابطه هر دوی آنها با ایالات متحده تقابلی است و در توافق نامه آنها یک مؤلفه امنیتی وجود دارد.
جنبه نظامی توافق نامه ایالات متحده را نگران کرده است، همانطور که رزمایش مشترک بی سابقه سال گذشته ایران، چین و روسیه در اقیانوس هند و دریای عمان واشنگتن را نگران کرده بود.
نفوذ فزاینده چین در شرق آسیا و آفریقا منافع ایالات متحده را به چالش کشیده است و خاورمیانه میدان نبرد بعدی است که پکن می تواند هژمونی ایالات متحده را به چالش بکشد - این بار از طریق ایران. این امر به ویژه از آنجا که توافق نامه و پیامدهای آن فراتر از حوزه اقتصادی و روابط دو جانبه است دارای اهمیت بسیار است زیرا این توافق نامه هم در سطح داخلی و منطقه ای و هم در سطح جهانی عمل میکند.
در داخل، این توافق نامه می تواند برای ایران یک منجی اقتصادی باشد و اقتصاد متضرر از تحریم ها و مشکل نقدینگی را با اطمینان از فروش نفت و گاز خود به چین نجات دهد. علاوه بر این، ایران می تواند با بهره گیری از رابطه راهبردی با چین به عنوان یک ابزار چانه زنی در مذاکرات آتی با غرب از امتیاز گسترش دادن جای پای چین در خلیج فارس استفاده کند.
مشارکت استراتژیک چین و ایران ثابت می کند که استراتژی فشار حداکثری دولت ترامپ شکست خورده است و نه تنها نتوانسته ایران را مهار کند و رفتار منطقه ای آن را تغییر دهد بلکه تهران را به آغوش پکن سوق داده است.
در دراز مدت، نزدیکی راهبردی ایران به چین بیانگر این است که تهران برای تقویت قدرت منطقه ای و نظامی خود با سرپیچی و تضعیف قدرت ایالات متحده در منطقه خلیج فارس، سیاست به اصطلاح "نگاه به شرق" را تنظیم می کند.
این پیمان می تواند امنیت انرژی چین را تضمین کند. هم اکنون خلیج فارس بیش از نیمی از انرژی مورد نیاز چین را تأمین می کند. تأمین آزادی ناوبری از طریق خلیج فارس برای چین از اهمیت بسیاری برخوردار است.
عربستان سعودی، متحد نزدیک ایالات متحده، اکنون به بزرگترین تامین کننده نفت خام چین تبدیل شده است زیرا واردات چین از این پادشاهی در ماه مه رکورد جدید 2.16 میلیون بشکه در روز را ثبت کرد. این وابستگی با سیاست کلی چین در تنوع بخشیدن به منابع انرژی خود و متکی نبودن تنها به یک تامین کننده مغایرت دارد. (بقیه کشورهای عرب تأمین کنندگان نفت چین در منطقه خلیج فارس هم روابط امنیتی نزدیکی با ایالات متحده دارند).
چین میترسد با شدت گرفتن جنگ تجاری بین دو کشور، ایالات متحده این کشورها را تحت فشار قرار دهد تا انرژی مورد نیاز پکن را تأمین نکنند. سیاست مشارکت راهبردی جامع با ایران هم یک حصار اقتصادی و هم یک بیمه نامه نفتی است که می تواند یک منبع انرژی تضمین شده و با تخفیف برای چین باشد.
روابط چین و ایران بی شک فضای سیاسی منطقه را به نفع ایران و چین تغییر شکل خواهد داد و نفوذ ایالات متحده را بیشتر تضعیف خواهد کرد. در واقع، این توافق نامه به چین اجازه می دهد نقش بیشتری در یکی از مهمترین مناطق جهان بازی کند. از زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003، چشم انداز راهبردی جهان تغییر کرده است.
در نظم جدید منطقه ای، هویت های فراملی مبتنی بر تقسیمات مذهبی و فرقه ای گسترش یافت و ماهیت مکانیک قدرت را تغییر داد.
این تغییرات و همچنین عقب نشینی نیروهای آمریکایی و ناآرامیهای بهار عربی فرصتی را برای قدرت های میانی مانند ایران فراهم کرد تا شکاف ها را پر کنند و قدرت منطقه ای خود را تقویت نمایند. از زمان به قدرت رسیدن شی جین پینگ در سال 2012، دولت چین تمایل بیشتری برای تبدیل چین به یک قدرت جهانی و ایفای نقش فعال تر در سایر مناطق پیدا کرده است. این جاه طلبی خود را با طرح کمربند و جاده(BRI) که اهمیت راهبردی خاورمیانه را برجسته می کرد، معرفی نمود.
چین موقعیت و اهمیت ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای در خاورمیانه جدید، درک می کند. تحولات منطقه ای سالهای اخیر، نفوذ ایران را تحکیم بخشیده است. چین برخلاف ایالات متحده یک رویکرد غیر سیاسی توسعه محور را در منطقه اتخاذ کرده است و با استفاده از قدرت منطقه ای ایران روابط اقتصادی خود با کشورهای نزدیک را گسترش داده و امنیت را در منطقه از طریق آنچه آن را صلح توسعه ای مینامد - و نه به مفهوم غربی آن از صلح دموکراتیک- برقرار کرده است. این رویکردی است که کشورهای اقتدارگرا در خاورمیانه از آن استقبال میکنند.
خروج دونالد ترامپ از توافق هسته ای با ایران در سال 2018 و سپس وارد کردن سیاست فشار حداکثری، آخرین حربهای بود که دولت آمریکا برای متوقف کردن نفوذ روزافزون ایران در منطقه به کار برد. گرچه این سیاست ضربه سختی به اقتصاد ایران وارد کرد اما نتوانست سیاست های بلند پروازانه منطقه ای و نظامی این کشور را تغییر دهد. بعلاوه همکاری راهبردی جدید ایران و چین بیشتر موجب تضعیف اهرم های ایالات متحده علیه ایران می شود و زمینه را برای چین برای نقش آفرینی فعالتر در خاورمیانه فراهم می کند.
مشارکت راهبردی چین و ایران همسایگان منطقه ای آنها از جمله جنوب آسیا را هم تحت تأثیر قرار خواهد داد. در سال 2016، هند و ایران توافق نامه ای را برای سرمایه گذاری در بندر راهبردی چابهار ایران و کشیدن راه آهن از شهر بندری چابهار در جنوب شرقی به شهر زاهدان در شرق و اتصال هند به کشورهای افغانستان و آسیای میانه که دسترسی به آبهای بینالمللی ندارند را امضا کردند. ایران اکنون هند را به تأخیر در سرمایه گذاری تحت فشار ایالات متحده متهم کرده و هند را از این پروژه کنار گذاشته است.
در حالی که مقامات ایرانی حذف هند از پروژه چابهار- زاهدان را به توافق 25 ساله جدید با چین گره نمیزنند ولی به نظر می رسد که روابط نزدیک هند با واشنگتن منجر به این تصمیم شده است. جایگزین کردن چین بجای هند در چنین پروژه راهبردی توازن قدرت در آسیای جنوبی را به ضرر دهلی نو تغییر می دهد.
چین اکنون این فرصت را دارد که بندر چابهار ایران را به بندر گوادر پاکستان متصل کند که جایگاه مهمی در برنامه کمربند و جاده چین دارد.
صرف نظر از دیدگاه واشنگتن، روابط جدید چین و ایران در نهایت منافع هند را در منطقه تضعیف میکند، به ویژه اگر پاکستان وارد این کارزار شود. اکنون اجرای پیشنهاد ایران برای گسترش کریدور اقتصادی موجود بین چین و پاکستان در محورهای شمالی، غربی و جنوبی و اتصال بندر گوادر پاکستان به چابهار و سپس از ایران به اروپا و آسیای میانه بوسیله شبکه، ریلی بیشترمحتمل است.
اگر این طرح پیش برود، حلقه طلایی متشکل از چین، پاکستان، ایران، روسیه و ترکیه به مرکز طرح کمربند و جاده تبدیل خواهد شد و چین را به ایران سپس به آسیای میانه و دریای خزر از طریق عراق و سوریه به دریای مدیترانه متصل خواهد کرد.
در تیرماه سال 99، رئیس جمهور ایران حسن روحانی اعلام کرد که بندر جاسک به نقطه اصلی بارگیری نفت این کشور تبدیل خواهد شد. با تمرکز بیشتر بر توسعه دو بندر راهبردی جاسک و چابهار، ایران در تلاش است تا مرکزیت ژئواستراتژیک خود را از خلیج فارس به خلیج عمان منتقل کند.
این امر به تهران این فرصت را میدهد تا منطقه پرتنش خلیج فارس کنار بگذارد، مسافتی را که کشتیهای نفتکش حامل نفت ایران باید طی کنند را کاهش دهد و همچنین برای تهران این امکان را فراهم میکند تا در صورت لزوم تنگه هرمز را ببندد.
این توافقنامه دو جانبه فرصتی فوقالعاده برای مشارکت در توسعه این بندر در اختیار چین قرار میدهد. چین قادر خواهد بود جاسک را به نقاط راهبردی شبکه خود در منطقه اضافه کند. براساس این طرح، پارکهای صنعتی منطقهای که توسط شرکتهای چینی در برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس ساخته شده اند به بندرهایی متصل می شوند که چین در آنها حضوری پررنگ دارد.
این شبکه به هم متصل پارکهای صنعتی و بنادر می تواند موقعیت غالب ایالات متحده را در منطقه پیرامونی تنگه حیاتی و راهبردی هرمز، به چالش بکشد.
همچنین همکاری راهبردی ایران و چین بر رقابت قدرت بین ایالات متحده و چین تأثیرگذار خواهد بود. در حالی که چین بزرگترین شریک تجاری ایالات متحده است و هنوز روابط دوجانبه گستردهای بین دو قدرت جهانی برقرار است، رقابت آنها در زمینه های مختلف شدت یافته است تا جایی که بسیاری از صاحب نظران اعتقاد دارند جهان در حال ورود به یک جنگ سرد جدید است.
با توجه به اهمیت ژئوپلیتیکی و اقتصادی خاورمیانه، توافق با ایران یک حربه دیگر در اختیار چین قرار میدهد که با آن میتواند قدرت آمریکا را به چالش بکشد.
در عین حال، تهران علاوه بر اطمینان از بقای خود، قصد دارد از روابط با پکن برای تحکیم موقعیت منطقه ای خود استفاده کند. بالاخره در حالی که ایالات متحده از وجود رقابت و تفرقه در منطقه بهره برده است، مشارکت چین و ایران در نهایت می تواند با ارتقای ثبات از طریق رویکرد صلح رشد دهنده توسط چین، چشمانداز امنیتی منطقه را تغییر شکل دهد.