شهدای ایران - سپهر حزب الله؛ تنها چند روز پس از پذیرش قطع نامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران و پایان جنگ تحمیلی، منافقین با این تحلیل که ایران در یک شرایط بن بست سیاسی، نظامی و اقتصادی قرار گرفته است، به خیال خام خود فرصت را غنیمت شمرده و در پناه پشتیبانی های رژیم بعث عراق ، اقدام به حمله به سوی عمق خاک میهن اسلامی نمودند، تا این که با حضور پرشور و حماسی نیروهای مردمی که از سراسر کشور به سوی مناطق درگیری سرازیر شده و برای دفاع از کشور خود را به میدان نبرد با منافقین کوردل می رساندند ، در تنگه چهارزبر که بعد ها به تنگه مرصاد شهرت یافت، در کمین گاه رزمندگان دلاور ایران اسلامی افتادند و این چنین شد که ملت ایران در این عملیات سرنوشت ساز و غرور آفرین با رمز یا علی ابن ابیطالب(ع) درسی فراموش ناشدنی به منافقین و حامیان خارجی آن ها دادند.
خاطره زیر را یکی از رزمندگان دلاور ایران اسلامی که در نبرد با منافقین در عملیات مرصاد شرکت داشته است، در اختیار وبلاگ سپهر حزب الله قرار داده است که به جهت بازخوانی مظلومیت بسیجیان در دفاع از ایران اسلامی برای مخاطبین محترم منتشر می شود:
بعد از عملیات مرصاد در پادگان شهید ثابت خواه در 5 کیلومتری شهر گیلانغرب(جنب روستای کاسه گران) مشغول آموزش نظامی به نیروها بودیم، یکی ازمربیان آموزش که در عملیات مرصاد در تیپ 29 نبی اکرم(ص) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حضور داشت، خاطره ی جانسوزی را از حضور خود در این عملیات و مقابله با منافقین برایمان تعریف کرد.
او می گفت: «بعد ازاینکه منافقین از شهرهای کرند و اسلام آباد غرب گذشتند و برای تصرف شهر باختران(کرمانشاه) در جاده اسلام آباد – باختران در حال حرکت بودند ، نیرو های تیپ ما به خاطر اینکه در منطقه غرب حضور داشتند، جزو اولین نیروهایی بودند که در مقابل هجوم دشمنان اسلام ایستاده و مقاومت می کردند تا آنها نتوانند ازتنگه ی چهار زبرعبور کنند.»
او برایمان از یکی از شهدای مظلوم این عملیات گفت:
«دوطرف جاده را خاک ریز کوچکی زده بودیم ، درگیری شدیدی بین ما و منافقین صورت گرفته بود لجمن ما همین خاک ریز کوچک بود ، هردوطرف درگیر در اطراف جاده پراکنده شده بودیم، به خاطر درگیری شدید و پراکندگی صحنه نبرد خط مقدم ما روی همین جاده آسفالت بود، با تعداد کمی از نیرو ها روی جاده بودیم و نیرو هایی که برای پشتیبانی وارد منطقه می شدند نمی توانستند خط را تشخیص دهند .مسئول واحدتعاون تیپ به همراه بیسیم چی اش سوار بر یک خودروی تویوتا باسرعت از عقب به طرف ما می آمدند و آن ها هم به خاطر پراکندگی منطقه متوجه ما نشده واز خط ماگذشتند و به طرف منافقین رفتند ، منافقین هم خودرو آنها را که یک تویوتا وانت بود به کالیبر بستند ، خودروی آنها مقداری جلوتر از جاده خارج و در سمت راست واژگون شد و بیسیم چی از ماشین به بیرون پرتاب و درکنار جاده افتاد ، یکی از دجله های منافقین حرکت کرد و از روی پیکر این بسیجی مجروح کاملا عبور کرد ، من مشاهده گر این صحنه دل خراش بودم، آتش درگیری زیاد شد و مدت کوتاهی نتوانستم آنها را در دید خود داشته باشم ، بایک تک برق آسا توانستیم منافقین را به عقب بزنیم ، وقتی که ما از تنگه ی چهارزبر جلوتر رفته بودیم تا یاد آنها افتادم به عقب برگشتم تا ببینم وضعیت آنها چه شده است، خودم را به بالای سر آنها رساندم و مشاهده کردم که پیکر مطهر آن بسیجی با آسفالت جاده یکی شده و بدنش کاملا متلاشی شده است . بچه های واحد تعاون هرچه سعی می کردند پیکر این شهید را ازروی آسفالت جمع کنند نمی توانستند، تا اینکه یک شی آهنی تیز مانند کارتک آورده و آن مقداری از پیکر را که روی آسفالت جاده پهن شده بود را جمع آوری و داخل یک گونی ریختند وبه پشت جبهه انتقال و برای تشییع و خاکسپاری به پدر و مادرش تحویل داده شد .»
هر زمانی که روضه حضرت علی اکبر(ع) خوانده می شود ، یاد آن شهید والامقام در عملیات مرصاد می افتم.
بعد از عملیات مرصاد در پادگان شهید ثابت خواه در 5 کیلومتری شهر گیلانغرب(جنب روستای کاسه گران) مشغول آموزش نظامی به نیروها بودیم، یکی ازمربیان آموزش که در عملیات مرصاد در تیپ 29 نبی اکرم(ص) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حضور داشت، خاطره ی جانسوزی را از حضور خود در این عملیات و مقابله با منافقین برایمان تعریف کرد.
او می گفت: «بعد ازاینکه منافقین از شهرهای کرند و اسلام آباد غرب گذشتند و برای تصرف شهر باختران(کرمانشاه) در جاده اسلام آباد – باختران در حال حرکت بودند ، نیرو های تیپ ما به خاطر اینکه در منطقه غرب حضور داشتند، جزو اولین نیروهایی بودند که در مقابل هجوم دشمنان اسلام ایستاده و مقاومت می کردند تا آنها نتوانند ازتنگه ی چهار زبرعبور کنند.»
او برایمان از یکی از شهدای مظلوم این عملیات گفت:
«دوطرف جاده را خاک ریز کوچکی زده بودیم ، درگیری شدیدی بین ما و منافقین صورت گرفته بود لجمن ما همین خاک ریز کوچک بود ، هردوطرف درگیر در اطراف جاده پراکنده شده بودیم، به خاطر درگیری شدید و پراکندگی صحنه نبرد خط مقدم ما روی همین جاده آسفالت بود، با تعداد کمی از نیرو ها روی جاده بودیم و نیرو هایی که برای پشتیبانی وارد منطقه می شدند نمی توانستند خط را تشخیص دهند .مسئول واحدتعاون تیپ به همراه بیسیم چی اش سوار بر یک خودروی تویوتا باسرعت از عقب به طرف ما می آمدند و آن ها هم به خاطر پراکندگی منطقه متوجه ما نشده واز خط ماگذشتند و به طرف منافقین رفتند ، منافقین هم خودرو آنها را که یک تویوتا وانت بود به کالیبر بستند ، خودروی آنها مقداری جلوتر از جاده خارج و در سمت راست واژگون شد و بیسیم چی از ماشین به بیرون پرتاب و درکنار جاده افتاد ، یکی از دجله های منافقین حرکت کرد و از روی پیکر این بسیجی مجروح کاملا عبور کرد ، من مشاهده گر این صحنه دل خراش بودم، آتش درگیری زیاد شد و مدت کوتاهی نتوانستم آنها را در دید خود داشته باشم ، بایک تک برق آسا توانستیم منافقین را به عقب بزنیم ، وقتی که ما از تنگه ی چهارزبر جلوتر رفته بودیم تا یاد آنها افتادم به عقب برگشتم تا ببینم وضعیت آنها چه شده است، خودم را به بالای سر آنها رساندم و مشاهده کردم که پیکر مطهر آن بسیجی با آسفالت جاده یکی شده و بدنش کاملا متلاشی شده است . بچه های واحد تعاون هرچه سعی می کردند پیکر این شهید را ازروی آسفالت جمع کنند نمی توانستند، تا اینکه یک شی آهنی تیز مانند کارتک آورده و آن مقداری از پیکر را که روی آسفالت جاده پهن شده بود را جمع آوری و داخل یک گونی ریختند وبه پشت جبهه انتقال و برای تشییع و خاکسپاری به پدر و مادرش تحویل داده شد .»
هر زمانی که روضه حضرت علی اکبر(ع) خوانده می شود ، یاد آن شهید والامقام در عملیات مرصاد می افتم.