شما چقدر لاغر هستید؟!
آیت الله میرزا احمد سیبویه رحمه الله تعالی بسیار شوخطبع بود و برای رساندن منظورش، حتی برای جوانترها، لطیفه هم تعریف میکرد! در جواب هرکسی که میگفت «حاجآقا شما چقدر لاغر هستید!» میگفت: «دعا کنید ایمانم چاق شود!».
اگر هم کسی میخواست او را برساند و میپرسید «حاجآقا وسیله دارید؟» پاسخ میداد: «بله، من ۱۴ تا وسیله دارم! فقط ۱۴ معصوم (علیهم السلام) وسیلهساز هستند و میتوانند برایمانکاری انجام بدهند.» ارادت خاصی به سادات داشت و جلوی پای همه سادات بلند میشد؛ حتی اگر این سادات یک بچه خردسال بود.
زمانی هم که میخواست در گوش نوزادی اذان بگوید، اگر متوجه میشد سادات است، میایستاد و ایستاده در گوش او اذان میگفت. حتی وقتی روی منبر در حال سخنرانی بود، اگر ساداتی وارد میشد، سخنرانیاش را قطع میکرد، صلوات میفرستاد و روی منبر تمامقد میایستاد. همین کار باعث میشد تا دیگران هم بلند شوند و بایستند.
همیشه میگفت: «من به هیچ عمل خودم امید ندارم که آن دنیا دستم را بگیرد؛ مگر احترام به سادات.» مهمانها هم برایش بسیار عزیز بودند.
اگر یک روحانی از در وارد میشد، حتی اگر غریب بود یا تازه ملبس شده بود، خودش را کنار میکشید و میگفت «نماز امروز را شما بخوان!» اینها فقط چند روایت از دنیای خاطراتی است که «شیخ میرزا احمد سیبویه یزدی حائری» در حسینیه شهرستانکیها از خودش به جا گذاشت و رفت.
حجتالاسلام
محسن قرائتی، روحانی خوشسخنی را که به صراحت کلام، شهره است، همه
میشناسند. حاج آقا قرائتی در مجلسی آیتالله سیبویه را میبیند و
میخواهد که در حقش دعا کند. بعد هم به شوخی به او میگوید: «من به هیچ
روحانیای غبطه نخوردم و شما تنها کسی هستید که به رفتار و منش شما غبطه
میخورم.»