اگر نشانههای شکست غرب در ناتوانی از حمله نظامی به سوریه آغاز شده و با تسلیم در برابر حقوق هستهای ایران ادامه پیدا کرد، شاخص های آینده این شکست قطعا بزرگتر خواهند بود.
به گزارش شهدای ایران
پایگاه خبری پانوراما الشرق الاوسط در مقالهای به قلم سمیر الفزاع به
بررسی تحولات سوریه و جایگاه شاخص این کشور در تحولات منطقه ای و مقابله با
توطئه های غربی اشاره کرده و نوشت:
آغاز جنگ مشرق زمین و اوج آن برای ساختن خاورمیانه جدید در بغداد ۲۰۰۳ صورت گرفت، اما نتیجه به شکست غرب منتهی شد، آنها تصمیم گرفتند خاورمیاینه جدید را با عمل جراحی سزارین در لبنان سال ۲۰۰۶ متولد کنند، اما باز هم شکست خوردند. فکر کردند که میتوانند روحیه هواداران خود را با پیروزی ساده در غزه در سال ۲۰۰۸ به دست آورند، اما باز هم شکست خوردند و نتیجه عمیقتر شدن بحران برای آنها بود. این موضوع آنها را در بحرانی از دردها و کابوس بی منتها فرو برد و در تمامی شکستهای آنها کسی بود که با خنده بر روی جنازه های آنها و ویرانه های پروژه هایشان قرار میگرفت و خواب آنها را آشفته می کرد؛ این طرف همان سوریه بود. به همین علت آنها به این نتیجه رسیدند که باید به صورت مستقیم به هسته حمله ور شود تا بتواند انفجار بزرگ را ایجاد کنند.
این حمله شدیدترین و بزرگترین حمله برای تمامی محرکها و سودجویان از پروژه خاورمیانه بزرگ است، این حمله حرکت و جنبش صفحه های بزرگی از جغرافیا است تا بتواند موازنه قدرت بینالمللی در منطقه از سال ۱۹۹۰تاکنون را اعمال و تثبیت کند، اما نتیجه این بود که آنها بار دیگر در معرکه سوریه ۲۰۱۱ نیز شکست خوردند.
اولین نشانههای این شکست و تسلیم، خارج شدن گزینه حمله نظامی به سوریه بود و دومین نشانه این شکست نیز مربوط به توافق هسته ای ایران در ژنو سال ۲۰۱۳ بود، قطعا بعد از این مرحله نشانههای دیگری از این شکست نیز خود را نشان خواهد داد.
کسانی که با علم مذاکرات و چانه زنی آشنایی دارند، می دانند که نشانههای شکستها و عقبنشینیها از موارد سادهتر آغاز میشود و به موارد سختتر و دردناکتر منتهی می گردد، اگر آغاز این عقب نشینی ها در ناتوانی از حمله نظامی به سوریه با وجود سه سال برنامه ریزی و زمینه سازی برای آن خود را نشان داد و در اقرار و تسلیم در برابر حقوق هستهای ایران که بیش از یک دهه طول کشیده، ادامه پیدا کرد، پس باید دید مورد سوم و چهارم چیست؟
به نظر می رسد که ما شاهد دوره راهکارها و گشایشهای زیادی در پروندههای پیچیده خواهیم بود؛ سوریه سه گنج در داخل و سه گنج دیگر در خارج دارد که نباید از آن کنار بکشد و مساوی قرار دادن آن با هر امتیازی ممنوع است.
سه عامل داخلی قدرت سوریه:
رهبر قرن، بشار اسد: بسیاری از ماهیت معجزهای که این مرد از خود نشان داد، آگاهی دارند؛ اما بسیار کم هستند کسانی که بدانند وی دقیقا فردا چه کار خواهد کرد؛ هر رهبری پروژه ای برای خود دارد و ما امروز منتظر پروژه جامعی هستیم که وی دنبال خواهد کرد، پروژه ای که ملی، ریشه ای و مردمی خواهد بود و از هر نوع تعارف و سستی در برابر داخل یا خارج سوریه به دور خواهد بود.
معجره قرن، ارتش عربی سوریه: ارتش فولادی سوریه پروژه بزرگ خاورمیانه جدید را متوقف کرد و سدی منیع در برابر هرج و مرج خلاق و جنون خونریزی شد. باید این موسسه را از نظامیسالاری و اشتغال به امور روزمره زندگی و غیر نظامی و هر نوع فساد و اختلال در روند حرکت آن که می تواند توطئه آینده علیه کشور را رقم بزند، بازداشت.
اسطوره قرن، ملت عربی سوریه: ملت سوریه کمک کار پایداری و اساس پیروزی بر توطئه ها و صبر مجسم بشریت بودند. باید منافع این ملت همواره در بافت مناسبات بین المللی و منطقهای عربی مد نظر قرار گیرد و باید خصوصیتهای مقاوم و وجهه عربی آن حفظ شود، این موضوع تنها با سیاستهای باز و سرمایهداری امکان پذیر است و با تعمیق سیاست های اقتصادی و اجتماعی میتواند سطح خودکفایی و استقلال اقتصاد سوریه را بالا ببرد و اعتبار را به بخش دولتی سوریه باز گرداند. در این راستا باید نظارت فعال بر عملکرد بخش دولتی و مباره با فساد و سیاست های در راستای منافع ملت بزرگ سوریه دنبال شود.
سه عامل خارجی قدرت سوریه
آرمان قرن، فلسطین: یکی از مهم ترین شاخصه های میان پروژه های سوریه با پروژه های دشمن ومزدوران و هواردان آن این است که آنها به دنبال به فراموشی سپردن آرمان فلسطین برای بلعیدن و یهودی سازی آن هستند، آنها می خواهند ما را در درگیریهای موهوم وارد کنند تا ما طعم تلخ درگیری ها را با عناوین مختلف شامل "درگیریهای شیعه و سنی"، "درگیری های اسلامی و مسیحی" و "درگیری های مذهبی و لائیسم" بچشیم. این در حالی است که هیچ هدف و وسیله ای پاکتر و مقدس تر از فلسطین برای رسوا کردن طرف مقابل برای نشان دادن توطئه های آنها و مزدوری دشمنان برای از بین بردن این آرمان وجود ندارد. این در حالی است که هیچ آرمان ملی وجود ندارد که آنها به این صراحت رفتار، اقدام به تخریب آن کرده باشند.
جریان قرن، محور مقاومت: امروز هیچ کس به اهمیت حضور سوریه در کنار محور مقاومت و حمایت نامحدود از این محور و تلاش گسترده و ارزشمند برای آن در راستای حمایت از یکی از سه رکن اصلی ساختار پیروزی مقاومت این کشور تردید ندارد، سوریه در این راستا مناسبات خود را با کشورهای مومن به این روش و وابسته به آن افزایش داده است. هر کسی در این زمینه تردید دارد، باید در مواضع خود بازبینی کند،اتفاقات موجود ثابت کرده است که هیچ شکی در صلابت و قدرت این محور و اثر آن در پایداری سوریها و تشکیل یک نظام و سازمان بینالمللی جدید وجود ندارد.
ائتلاف های قرن، بریکس و شانگهای: درست است که این سازمان ها و تجمع های بین المللی جدید قبل از بحران سوریه و جنگ در این کشور وجود داشتهاند، اما از طریق این بحران و به صورت واضح تر در پایان آن با افزایش قابل توجه نفوذ خود مواجه خواهند شد و جامعه جهانی و منطقه به سرعت اهمیت این ائتلاف ها و نفوذ آن در دنیای آینده را درک خواهد کرد. هجمه جهانی به سوریه و پایداری این کشور در برابر این جنگ بزرگ جهانی و براندازی حمله اخیر آمریکا فرصتی نادر برای این سازمان ها ایجاد کرده تا جای پای عمیقی برای خود در عرصه معادلات منطقه ای و جهانی در آینده به دست آورند. آنها به این ترتیب میتوانند امپراتوری هرج و مرج طلب آمریکا را به زیر بکشند، این موضوع با درگیری، یا تفاهمهای قائل به شکست این امپراتوری و یا با به رسمیت شناختن حقوق این ائتلافها از سوی تاریخ و این امپراتوری های شکست خورده قابل تحقق است.
قدرت آمریکا نیز مانند سایر امپراتوری ها که بخش زیادی از جهان را تصرف کرده و در نهایت با عقب نشینی و ضعف و فروپاشی مواجه شدند، رو به اضمحلال گذاشته است، بلکه به قطع و یقین می توان گفت عمر امپراتوری آمریکا کوتاهترین امپراتوری های جهانی بود، اما نکته مهم تر برای ما این است که جنگ سوریه در آستانه پایان است و یکی از مهم ترین نتایج این جنگ این بود که حاکمیت یک جانبه در جهان که از سال ۱۹۹۰ آغاز شده بود، با این جنگ به پایان رسید و سوریه در این نبرد پیروزی شد.
فروپاشی این قدت یک جانبه قطعا فروپاشی ها و تغییرات در ساختار جغرافیای سیاسی و اجتماعی واتصادی و مردم شناختی موجود در منطه عربی را نیز به دنبال خواهد داشت. ساختاری که از قرن ها پیش به فضل حضور رژیم های حاکم، مرزبندی ها، تمرکز ثروت ها و حضور اشغالگران و نیروهای استعماری و مناسبات بین المللی و منطقه ای به قوت خود باقی بوده است.
در آینده ما به ساختاری اجتماعی نیاز خواهیم داشت که ثبات و مشارکت را در منطقه ایجاد کرده و پروژه جامع ما برای قرن و ملتی مومن به این پروژه و ائتلافی در راستای حمایت از این پروژه و رهبری برای فرماندهی این جریان را در اختیار داشته باشد، در این راستا دیگر نیازی به بحث زیاد نیست؛ شاید بازگشت به اول مقاله بتواند نقشه راه را ترسیم کند و جزئیات و سیر فعالیت ها را در این پروژه بسیار مهم و حیاتی نشان دهد.
آغاز جنگ مشرق زمین و اوج آن برای ساختن خاورمیانه جدید در بغداد ۲۰۰۳ صورت گرفت، اما نتیجه به شکست غرب منتهی شد، آنها تصمیم گرفتند خاورمیاینه جدید را با عمل جراحی سزارین در لبنان سال ۲۰۰۶ متولد کنند، اما باز هم شکست خوردند. فکر کردند که میتوانند روحیه هواداران خود را با پیروزی ساده در غزه در سال ۲۰۰۸ به دست آورند، اما باز هم شکست خوردند و نتیجه عمیقتر شدن بحران برای آنها بود. این موضوع آنها را در بحرانی از دردها و کابوس بی منتها فرو برد و در تمامی شکستهای آنها کسی بود که با خنده بر روی جنازه های آنها و ویرانه های پروژه هایشان قرار میگرفت و خواب آنها را آشفته می کرد؛ این طرف همان سوریه بود. به همین علت آنها به این نتیجه رسیدند که باید به صورت مستقیم به هسته حمله ور شود تا بتواند انفجار بزرگ را ایجاد کنند.
این حمله شدیدترین و بزرگترین حمله برای تمامی محرکها و سودجویان از پروژه خاورمیانه بزرگ است، این حمله حرکت و جنبش صفحه های بزرگی از جغرافیا است تا بتواند موازنه قدرت بینالمللی در منطقه از سال ۱۹۹۰تاکنون را اعمال و تثبیت کند، اما نتیجه این بود که آنها بار دیگر در معرکه سوریه ۲۰۱۱ نیز شکست خوردند.
اولین نشانههای این شکست و تسلیم، خارج شدن گزینه حمله نظامی به سوریه بود و دومین نشانه این شکست نیز مربوط به توافق هسته ای ایران در ژنو سال ۲۰۱۳ بود، قطعا بعد از این مرحله نشانههای دیگری از این شکست نیز خود را نشان خواهد داد.
کسانی که با علم مذاکرات و چانه زنی آشنایی دارند، می دانند که نشانههای شکستها و عقبنشینیها از موارد سادهتر آغاز میشود و به موارد سختتر و دردناکتر منتهی می گردد، اگر آغاز این عقب نشینی ها در ناتوانی از حمله نظامی به سوریه با وجود سه سال برنامه ریزی و زمینه سازی برای آن خود را نشان داد و در اقرار و تسلیم در برابر حقوق هستهای ایران که بیش از یک دهه طول کشیده، ادامه پیدا کرد، پس باید دید مورد سوم و چهارم چیست؟
به نظر می رسد که ما شاهد دوره راهکارها و گشایشهای زیادی در پروندههای پیچیده خواهیم بود؛ سوریه سه گنج در داخل و سه گنج دیگر در خارج دارد که نباید از آن کنار بکشد و مساوی قرار دادن آن با هر امتیازی ممنوع است.
سه عامل داخلی قدرت سوریه:
رهبر قرن، بشار اسد: بسیاری از ماهیت معجزهای که این مرد از خود نشان داد، آگاهی دارند؛ اما بسیار کم هستند کسانی که بدانند وی دقیقا فردا چه کار خواهد کرد؛ هر رهبری پروژه ای برای خود دارد و ما امروز منتظر پروژه جامعی هستیم که وی دنبال خواهد کرد، پروژه ای که ملی، ریشه ای و مردمی خواهد بود و از هر نوع تعارف و سستی در برابر داخل یا خارج سوریه به دور خواهد بود.
معجره قرن، ارتش عربی سوریه: ارتش فولادی سوریه پروژه بزرگ خاورمیانه جدید را متوقف کرد و سدی منیع در برابر هرج و مرج خلاق و جنون خونریزی شد. باید این موسسه را از نظامیسالاری و اشتغال به امور روزمره زندگی و غیر نظامی و هر نوع فساد و اختلال در روند حرکت آن که می تواند توطئه آینده علیه کشور را رقم بزند، بازداشت.
اسطوره قرن، ملت عربی سوریه: ملت سوریه کمک کار پایداری و اساس پیروزی بر توطئه ها و صبر مجسم بشریت بودند. باید منافع این ملت همواره در بافت مناسبات بین المللی و منطقهای عربی مد نظر قرار گیرد و باید خصوصیتهای مقاوم و وجهه عربی آن حفظ شود، این موضوع تنها با سیاستهای باز و سرمایهداری امکان پذیر است و با تعمیق سیاست های اقتصادی و اجتماعی میتواند سطح خودکفایی و استقلال اقتصاد سوریه را بالا ببرد و اعتبار را به بخش دولتی سوریه باز گرداند. در این راستا باید نظارت فعال بر عملکرد بخش دولتی و مباره با فساد و سیاست های در راستای منافع ملت بزرگ سوریه دنبال شود.
سه عامل خارجی قدرت سوریه
آرمان قرن، فلسطین: یکی از مهم ترین شاخصه های میان پروژه های سوریه با پروژه های دشمن ومزدوران و هواردان آن این است که آنها به دنبال به فراموشی سپردن آرمان فلسطین برای بلعیدن و یهودی سازی آن هستند، آنها می خواهند ما را در درگیریهای موهوم وارد کنند تا ما طعم تلخ درگیری ها را با عناوین مختلف شامل "درگیریهای شیعه و سنی"، "درگیری های اسلامی و مسیحی" و "درگیری های مذهبی و لائیسم" بچشیم. این در حالی است که هیچ هدف و وسیله ای پاکتر و مقدس تر از فلسطین برای رسوا کردن طرف مقابل برای نشان دادن توطئه های آنها و مزدوری دشمنان برای از بین بردن این آرمان وجود ندارد. این در حالی است که هیچ آرمان ملی وجود ندارد که آنها به این صراحت رفتار، اقدام به تخریب آن کرده باشند.
جریان قرن، محور مقاومت: امروز هیچ کس به اهمیت حضور سوریه در کنار محور مقاومت و حمایت نامحدود از این محور و تلاش گسترده و ارزشمند برای آن در راستای حمایت از یکی از سه رکن اصلی ساختار پیروزی مقاومت این کشور تردید ندارد، سوریه در این راستا مناسبات خود را با کشورهای مومن به این روش و وابسته به آن افزایش داده است. هر کسی در این زمینه تردید دارد، باید در مواضع خود بازبینی کند،اتفاقات موجود ثابت کرده است که هیچ شکی در صلابت و قدرت این محور و اثر آن در پایداری سوریها و تشکیل یک نظام و سازمان بینالمللی جدید وجود ندارد.
ائتلاف های قرن، بریکس و شانگهای: درست است که این سازمان ها و تجمع های بین المللی جدید قبل از بحران سوریه و جنگ در این کشور وجود داشتهاند، اما از طریق این بحران و به صورت واضح تر در پایان آن با افزایش قابل توجه نفوذ خود مواجه خواهند شد و جامعه جهانی و منطقه به سرعت اهمیت این ائتلاف ها و نفوذ آن در دنیای آینده را درک خواهد کرد. هجمه جهانی به سوریه و پایداری این کشور در برابر این جنگ بزرگ جهانی و براندازی حمله اخیر آمریکا فرصتی نادر برای این سازمان ها ایجاد کرده تا جای پای عمیقی برای خود در عرصه معادلات منطقه ای و جهانی در آینده به دست آورند. آنها به این ترتیب میتوانند امپراتوری هرج و مرج طلب آمریکا را به زیر بکشند، این موضوع با درگیری، یا تفاهمهای قائل به شکست این امپراتوری و یا با به رسمیت شناختن حقوق این ائتلافها از سوی تاریخ و این امپراتوری های شکست خورده قابل تحقق است.
قدرت آمریکا نیز مانند سایر امپراتوری ها که بخش زیادی از جهان را تصرف کرده و در نهایت با عقب نشینی و ضعف و فروپاشی مواجه شدند، رو به اضمحلال گذاشته است، بلکه به قطع و یقین می توان گفت عمر امپراتوری آمریکا کوتاهترین امپراتوری های جهانی بود، اما نکته مهم تر برای ما این است که جنگ سوریه در آستانه پایان است و یکی از مهم ترین نتایج این جنگ این بود که حاکمیت یک جانبه در جهان که از سال ۱۹۹۰ آغاز شده بود، با این جنگ به پایان رسید و سوریه در این نبرد پیروزی شد.
فروپاشی این قدت یک جانبه قطعا فروپاشی ها و تغییرات در ساختار جغرافیای سیاسی و اجتماعی واتصادی و مردم شناختی موجود در منطه عربی را نیز به دنبال خواهد داشت. ساختاری که از قرن ها پیش به فضل حضور رژیم های حاکم، مرزبندی ها، تمرکز ثروت ها و حضور اشغالگران و نیروهای استعماری و مناسبات بین المللی و منطقه ای به قوت خود باقی بوده است.
در آینده ما به ساختاری اجتماعی نیاز خواهیم داشت که ثبات و مشارکت را در منطقه ایجاد کرده و پروژه جامع ما برای قرن و ملتی مومن به این پروژه و ائتلافی در راستای حمایت از این پروژه و رهبری برای فرماندهی این جریان را در اختیار داشته باشد، در این راستا دیگر نیازی به بحث زیاد نیست؛ شاید بازگشت به اول مقاله بتواند نقشه راه را ترسیم کند و جزئیات و سیر فعالیت ها را در این پروژه بسیار مهم و حیاتی نشان دهد.