محمدباسط دورازهی نماینده پیشین سراوان هم بهدلیلی تقریباً مشابه، یعنی ممانعت از ورود خودروی سوپرلوکس همراهش، وقتی نتوانست از عنوان «من نماینده مجلسم» بهعنوان رانت استفاده کند، با کارمند گمرک وارد مشاجره لفظی شد و با ادبیاتی ناهنجار به او توهین کرد. کمتر از دو ماه پیش از این نیز در بابل وقتی مأمور بهدلیل نشناختن دادستان مانع ورود او شده بود، بهطرزی غیر قابل باور، از سوی دادستان مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
عملکرد علیاصغر عنابستانی نیز در ادامه همین زنجیره قرار دارد و تقلیل دادن آن به زدن یک شخص یا یک دوره خاص ما را از اصل موضوع دور خواهد کرد.
مسئله نه این مجلس، نه مجلس قبل، نه این جناح و نه آن جناح است، مسئله تفکری است که در ذهن بخشی از مسئولین، که تعدادشان هم کم نیست، شکل گرفته است، اندیشهای که خود را در درجهای نهتنها بالاتر از مردم، که حتی بالاتر از قانون میدانند و گمان میکنند صرف داشتن قدرت، بهمعنای قرار گرفتن خود در جایگاه فرادست جامعه و مردم در جایگاه فرودست است.
وقتی در جامعه، فرزندان مسئولین، آقازاده خطاب میشوند، بهطریق اولی مسئولین و صاحبمنصبان که روزی خادم و نوکر ملت بودند، خان و ارباب هستند و نسبتشان با مردمی که روزی صاحبان و ولینعمتان کشور بودند، نسبت ارباب و رعیتی است.
این تفکری است که سالها پیش از این توسط مروجان ایده مانور تجمل به اندیشه صاحبان قدرت تزریق شده است و بیش از سی سال است که لحظه به لحظه توسط تکنوکراتها و لیبرالهای وطنی تعمیق میشود، همان کسانی که با شعار دهانپرکن توسعه و سازندگی، در حقیقت یک دهک برخوردار ساختند که از هر نوع مواهب و امکانات این کشور بهشکلی افراطگونه برخوردار شدند و عدالت اجتماعی را به فراموشی سپردند تا جایی که اکنون دیگر برخورداری از پست و مقام معادل برخورداری از امکانات مادی و معنوی شده است نه بار سنگین مسئولیت و امانت، جایگاهی که بهجای مسئولیت، به صاحبان آن، امکان ویژهخواری میدهد.
و اگر ویژهپنداری در ذهن تعداد کثیری از صاحبان قدرت شکل گرفته است، چندان بیراه و متوهمانه هم نبوده است، زیرا در عمل، آنچه معمولاً در کف جامعه در حال وقوع است، همین ویژهخواری، داشتن امکان و شرایط متفاوت و برتر از سایرین است و همین واقعیتهای عینی است که به ایشان میقبولاند میتوانند مقابل چشم همه مردم شُوی برتر بودن راه بیندازند، و وقتی با مخالفت جامعه روبهرو میشوند از کوره در میروند زیرا عملاً مقابل یک امر روتین و عادی ایشان مقاومت شده است.
قرعه فال به نام عنابستانی افتاده است و گرنه او تنها یکی از صدها صاحبمنصبی است که نهتنها تفکر برتری بر جامعه را دارند، که بهپشتوانه همین ذهنیت، عملکردشان توأم با رانت و ویژهخواری است و قانون اگر بارها از ایشان سیلی میخورد بهدلیل نرمشهای مداومی است که در مقابل همین ویژهخواران رانتی نشان داده است. وقتی آلونکها تخریب میشوند و ویلاهای لاکچری برخی مسئولان باقی میمانند، چرا نماینده دناپلاسسوار گمان نکند میتواند از خط ویژه استفاده کند؟ این عادیترین اتفاق ممکن برای بخش زیادی از صاحبان قدرت و سادهترین امتیازی است که برای خود قائلند.
اما در سوی دیگر
ماجرا مردم قرار دارند که بهشکلی شگفتآور عصبانی هستند؛ یک مسئول مملکتی
را مقابل خود میبینند که از قضا نهتنها از قانون تخطی کرده، که بنا به
گفته شاهدان بهروی مأمور پلیس دست بلند کرده است، پس بهانهای برای آشکار
کردن خشم پنهانشان از مسئولین یافتهاند. آنچه بیش از هر چیز باید مورد
تذکر و توجه همه بهویژه سیاستگذاران دلسوز جامعه، کسانی که هنوز به
آرمانهای انقلاب پایبندند و خود را خادم ملت میدانند، قرار بگیرد، همین
حرفهای مردم، این خشم عمیق، و ناراحتی فزایندهای است که بهشکل کوبیدن و
لگد زدن به ماشین نماینده بهعنوان نماد مسئولین دیده میشود،
مردمی که
فاصله عمیقی میان خود و صاحبمنصبان جامعه میبینند، از مشکلات زیاد
اقتصادی و اجتماعی رنج میبرند، و مقصر همه این مشکلات را مسئولین میدانند
که از رنجهای آنان بیخبرند، و گمان میکنند همگی آنها مانند نماینده
دناپلاسسوار تنها به فکر خود و شرایط خود هستند.
عصبانیت مردم و واکنش آنان در برابر نمونه نازلی از رفتار ویژهخوارانه یک مسئول، درسها و هشدارهای زیادی برای تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران دلسوزی که هنوز به رانتخواری آلوده نشدهاند و سنگینی مسئولیت را حس میکنند، دارد که نگذارند شرایط از آنچه هست وخیمتر شود.