نقدی بر اکران یک فیلم "خاص"
سینمایی «روزهای نارنجی» در دفاع از جایگاه زنان و یا نشان دادن نقش آنان در جامعه ساخته نشده است بلکه کاملا زن سالاری را به تصویر می کشد و نشان می دهد که مردان هیچ تاثیری در زندگی چنین زنانی ندارند. فیلم هایی که هدیه تهرانی قهرمان همیشگی آنهاست.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران، روزهای نارنجی فیلمی در ژانر درام اجتماعی است که نویسندگی آن را آرش لاهوتی به همراه جمیله دارالشفایی انجام داده اند و لاهوتی آن را کارگردانی کرده است.
بازیگرانی مانند هدیه تهرانی، علی مصفا، مهران احمدی و علی رضا استادی در آن ایفای نقش کرده اند که تقریبا هرکدام از آنها ما را به یاد یک نوع کاراکتر و یا بهتر است بگوییم تیپ در دنیای سینما می اندازند؛ تیپ هایی که بارها و بارها توسط این بازیگران در فیلم های مختلف تکرار شده اند. هدیه تهرانی که همیشه نقش زنی مستقل و خودساخته را بازی می کند، با شنیدن نام علی مصفا هم سخت نیست بفهمیم که باز هم قرار است نقش یک مرد منفعل و بی دست و پا را ببینیم، مهران احمدی که همیشه شخصیت منفی و به اصطلاح بدمن داستان را برعهده می گیرد و نام علی استادی هم چند سالی است که با نزول و طلبکاری گره خورده است. تیپ هایی که این بار در «روزهای نارنجی» تکرار شده اند.
داستان «روزهای نارنجی» حول محور زنی به اسم «آبان» می گذرد که پس از آن که واسطه استخدام کارگران زن فصلی برای کار در باغ های مرکبات شمال کشور می شود، چون «زن »است، پس باید با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم کند. آبان با روحیه جنگنده و محکمی که دارد سعی می کند در برابر این مشکلات تمام قد بایستد و چه کسی بهتر از «هدیه تهرانی» برای ایفای چنین نقشی! موضوعی کاملا نخ نما شده از ظلمی که در جوامع کارگری به زنان می شود و حالا یکی دربرابر این ظلم می خواهد بیاستد. شاید برای شروع ماجرا دستاویز خوبی باشد، ولی وقتی تمام فیلم به همین یک خط اکتفا می کند، حوصله تماشاگر از این ماجرای تکراری سر می رود.
«روزهای نارنجی» می توانست قصه داشته باشد و ما را به دیدن یک داستان بهتر دعوت کند اما در این زمینه هرگز موفق نبوده است. موضوع فیلم آن قدر نارس و ابتر انتخاب شده که چنگی به دل نمی زند و حتی در حد و اندازه مدیوم سینما نیست، شاید با ارفاق بتوان آن را در قالب «تله فیلم» تماشا کرد.
شخصیت های اصلی داستان که مجید و آبان هستند اصلا قابل فهم و درک برای مخاطب نیستند.
آبان زنی خودساخته است که برای گذران زندگی سخت کار میکند اما به جای این که ببینیم همسر او مجید در کنار او و پا به پای زنش کار می کند، مجید را مردی بیکار در خانه و آدمی کاملا منفعل می بینیم. حتی در برخی سکانس ها که مشاجره یا جدل های لفظی در فیلم وجود دارد مجید نمی تواند از همسر خود در برابر دیگر مردان هم صنف او دفاع کند، بیشتر به نظر می رسد مجید پشت آبان پنهان می شود.
مجید که دست به سیاه و سفید نمی زند و در فیلم متوجه می شویم که همیشه در همه کاری گتد می زده است، یکباره در پایان فیلم کاملا متحول می شود و می توان گفت باعث می شود که مشکل آبان در تحویل دادن بار میوه ها به صاحب بار، حل شود؛ این حد از تغییر در کاراکتر آن هم به یکباره قابل درک نیست.
شخصیت آبان هم با نقشی که بازی می کند در تضاد است، آبان یک فرد درونگرا است که با زنی خودساخته که در بازار و با کارگر و کاسب و انباردار و باغدار سروکار دارد کاملا در تضاد است، شخصیتی که از آبان می بینیم بیشتر به یک هنرمند نزدیک است تا یک زن کاری و مشغول در بازار میوه.
به صورت جسته و گریخته هم یک یا دو داستانک کوتاه در دل فیلم می بینیم که هیچ نقش و ربطی در خط اصلی داستان ندارند و خیلی سطحی و تیتروار مطرح می شوند و اطلاعات بیشتری به مخاطب نمی دهند؛ مانند زری دختری که معتاد بوده و اکنون برای آبان کار می کند و یا این که در گذشته بچه آبان سقط شده است.
تم خیانت هم که چاشنی خیلی از فیلم های چند سال اخیر سینما شده است، یعنی حتی اگر موضوع اصلی فیلم هم ربطی به خیانت نداشته باشد، فیلمساز هرجور که شده ولو یک سکانس کوچک را در خصوص خیانت در فیلم می گنجاند، مانند همین فیلم روزهای نارنجی که می بینیم مجید با یکی از کارگرهای آبان در ارتباط است و آبان و کارگردان هر دو به راحتی از این موضوع گذر می کنند.
فیلم آرش لاهوتی یک فیلم زنانه است که در چند سال اخیر از این دست فیلم ها در سینما کم ساخته نشده است اما مشکل مشترک همه این فیلم ها این است که برای دفاع از حقوق زنان و نشان دادن توانایی و جنم زنان، متاسفانه شخصیت مردان را له می کنند و به قول معروف از آن طرف بام می افتند.
این فیلم در دفاع از جایگاه زنان و یا نشان دادن نقش آنان در جامعه ساخته نشده است بلکه کاملا زن سالاری را به تصویر می کشد و نشان می دهد که مردان هیچ تاثیری در زندگی چنین زنانی ندارند.
بازیگرانی مانند هدیه تهرانی، علی مصفا، مهران احمدی و علی رضا استادی در آن ایفای نقش کرده اند که تقریبا هرکدام از آنها ما را به یاد یک نوع کاراکتر و یا بهتر است بگوییم تیپ در دنیای سینما می اندازند؛ تیپ هایی که بارها و بارها توسط این بازیگران در فیلم های مختلف تکرار شده اند. هدیه تهرانی که همیشه نقش زنی مستقل و خودساخته را بازی می کند، با شنیدن نام علی مصفا هم سخت نیست بفهمیم که باز هم قرار است نقش یک مرد منفعل و بی دست و پا را ببینیم، مهران احمدی که همیشه شخصیت منفی و به اصطلاح بدمن داستان را برعهده می گیرد و نام علی استادی هم چند سالی است که با نزول و طلبکاری گره خورده است. تیپ هایی که این بار در «روزهای نارنجی» تکرار شده اند.
داستان «روزهای نارنجی» حول محور زنی به اسم «آبان» می گذرد که پس از آن که واسطه استخدام کارگران زن فصلی برای کار در باغ های مرکبات شمال کشور می شود، چون «زن »است، پس باید با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم کند. آبان با روحیه جنگنده و محکمی که دارد سعی می کند در برابر این مشکلات تمام قد بایستد و چه کسی بهتر از «هدیه تهرانی» برای ایفای چنین نقشی! موضوعی کاملا نخ نما شده از ظلمی که در جوامع کارگری به زنان می شود و حالا یکی دربرابر این ظلم می خواهد بیاستد. شاید برای شروع ماجرا دستاویز خوبی باشد، ولی وقتی تمام فیلم به همین یک خط اکتفا می کند، حوصله تماشاگر از این ماجرای تکراری سر می رود.
«روزهای نارنجی» می توانست قصه داشته باشد و ما را به دیدن یک داستان بهتر دعوت کند اما در این زمینه هرگز موفق نبوده است. موضوع فیلم آن قدر نارس و ابتر انتخاب شده که چنگی به دل نمی زند و حتی در حد و اندازه مدیوم سینما نیست، شاید با ارفاق بتوان آن را در قالب «تله فیلم» تماشا کرد.
شخصیت های اصلی داستان که مجید و آبان هستند اصلا قابل فهم و درک برای مخاطب نیستند.
آبان زنی خودساخته است که برای گذران زندگی سخت کار میکند اما به جای این که ببینیم همسر او مجید در کنار او و پا به پای زنش کار می کند، مجید را مردی بیکار در خانه و آدمی کاملا منفعل می بینیم. حتی در برخی سکانس ها که مشاجره یا جدل های لفظی در فیلم وجود دارد مجید نمی تواند از همسر خود در برابر دیگر مردان هم صنف او دفاع کند، بیشتر به نظر می رسد مجید پشت آبان پنهان می شود.
مجید که دست به سیاه و سفید نمی زند و در فیلم متوجه می شویم که همیشه در همه کاری گتد می زده است، یکباره در پایان فیلم کاملا متحول می شود و می توان گفت باعث می شود که مشکل آبان در تحویل دادن بار میوه ها به صاحب بار، حل شود؛ این حد از تغییر در کاراکتر آن هم به یکباره قابل درک نیست.
شخصیت آبان هم با نقشی که بازی می کند در تضاد است، آبان یک فرد درونگرا است که با زنی خودساخته که در بازار و با کارگر و کاسب و انباردار و باغدار سروکار دارد کاملا در تضاد است، شخصیتی که از آبان می بینیم بیشتر به یک هنرمند نزدیک است تا یک زن کاری و مشغول در بازار میوه.
تم خیانت هم که چاشنی خیلی از فیلم های چند سال اخیر سینما شده است، یعنی حتی اگر موضوع اصلی فیلم هم ربطی به خیانت نداشته باشد، فیلمساز هرجور که شده ولو یک سکانس کوچک را در خصوص خیانت در فیلم می گنجاند، مانند همین فیلم روزهای نارنجی که می بینیم مجید با یکی از کارگرهای آبان در ارتباط است و آبان و کارگردان هر دو به راحتی از این موضوع گذر می کنند.
فیلم آرش لاهوتی یک فیلم زنانه است که در چند سال اخیر از این دست فیلم ها در سینما کم ساخته نشده است اما مشکل مشترک همه این فیلم ها این است که برای دفاع از حقوق زنان و نشان دادن توانایی و جنم زنان، متاسفانه شخصیت مردان را له می کنند و به قول معروف از آن طرف بام می افتند.
این فیلم در دفاع از جایگاه زنان و یا نشان دادن نقش آنان در جامعه ساخته نشده است بلکه کاملا زن سالاری را به تصویر می کشد و نشان می دهد که مردان هیچ تاثیری در زندگی چنین زنانی ندارند.