اما یادت می افتد که بعضی از اینها، کار کردن شان هم گرفتاری و درد سر دارد. مثل آبان پارسال که آن بلای بنزینی را سر مملکت آوردند؛ یا همین هفت هشت ماهی که مدام دستور صادر کردند برای تنظیم بازار و هر دفعه، یک شوک جدید به قیمت ها دادند!
یاد همان داستان طنزی می افتی که حاج حسین شریعتمداری چند بار بازگو کرده است:
میگویند شخصی نزد نجاری رفت و برای کودکش که تازه به دنیا آمده بود، سفارش ساخت یک گهواره را داد... نجّار اما در ساخت گهواره، امروز و فردا میکرد. کار آن قدر به درازا کشید که کودک بزرگ شد، ازدواج کرد و صاحب فرزند شد.
مرد جوان نزد نجار رفت و از او خواست که حالا دیگر گهواره را برای فرزندش بسازد! نجار با شرمندگی تیشه را برداشت که برای ساخت گهواره، بر تکه چوبی فرود آورد، تیشه از جا در رفت و به پای خودش اصابت کرد. حالا خون جاری شده بود و نجار با عصبانیت می گفت؛ پدران ما یک چیزی میدانستند که میگفتند؛ بر کار عجله لعنت!
حالا حکایت مردم ماست و هفت سال خوف و رجا درباره برخی مدیران مدعی کاربلدی؛ که یا حال تیشه برداشتن ندارند و یا اگر هم بعد از مدتی طولانی اراده می کنند، تیشه را به جایی که نباید می کوبند؛ البته نه به پای خویش، بلکه بر معیشت مردم!
مدیران غربگرا، هفت سال است منتظرند مذاکره سر پا شود، توافق به دست بیاید، توافق نقض شود، آمریکا خارج شود، اروپا بماند و وعده سر خرمن بدهد، نخست وزیر ژاپن بیاید، رئیس جمهور فرانسه وساطت کند، سرنوشت انتخابات آمریکا معلوم شود، ترامپ عشوه کند، بایدن کرشمه بیاید و... تا بجنبند، مرداد ۱۴۰۰ هم فرا رسیده و باید مدیریت هشت ساله را تحویل بدهند.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.