تصویری مشهور ،ماجرای عکس شهیدانی که بسیار دیده اید را بازگو می کند. نام عملیات کربلای پنج را شنیده اید شاید هم از آمار تکان دهنده تعداد شهدا ، مجروحان و مفقودین هم چیزهایی می دانید اما از این عکس چه؟
به گزارش شهدای ایران، این عکس یکی از معروف ترین تصاویر به جای مانده از عملیات کربلای پنج است. در این عملیات شمار زیادی از رزمندگان ایرانی توسط رژیم بعث عراق در جبهه جنگ به شهادت رسیدند. آمارهای رسمی حاکی از این است که هفت هزار و 651 ایرانی در این عملیات به شهادت رسیدند و 53 هزار و 299 نفر مجروح و سه هزار و 522 نفر نیز مفقودالااثر شدند.
در لحظه ی شهادت علی شاه آبادی، چهار عکس از او با دوربین عکاسی اش ثبت شد؛ عکس هایی که تا زمان بازگشت پیکرش، تنها یادگاری های او برای خانواده اش بودند.
در لحظه ی شهادت علی شاه آبادی، چهار عکس از او با دوربین عکاسی اش ثبت شد؛ عکس هایی که تا زمان بازگشت پیکرش، تنها یادگاری های او برای خانواده اش بودند.
احمد دهقان، نویسنده و از هم رزمان این شهید، شهریورماه 1390 در ماهنامه ی «داستان» در یادداشتی با عنوان «یک صبح تا ظهر جنگ» برای نخستین بار درباره ی عکس دو نفر از هم رزمانش که پس از شهادت با دوربین یکی از آن ها گرفته شده بود، توضیح هایی داد.
ماجرای عکس مشهور این 2 شهید چیست؟
داستان و ماجرای عکس مشهور 2 شهید عملیات کربلای پنج برای اولین بار نوشته شد
او درباره ی ماجرای این عکس ها، گفت:
سومین روز عملیات کربلای 5 بود. نیمه شب به پشت جاده ی شلمچه - بصره رسیده بودیم. صبح گفتند محاصره شده ایم. بعد هم گلوله ی تانک بود و دوشکا و تک تیراندازها که 400 - 300 نفر را وسط دشت دوره کرده بودند. تیر سیمینوف تفنگ مخصوص تک تیراندازها که دوربین دارد و لامصب بدجوری دقیق است، می خورد توی گونی های سنگر. گودال هایی که توی آن ها سنگر گرفته بودیم، به همه چیز شبیه بود الا سنگر! پشت خاکریز حکومت نظامی اعلام شد؛ جنب می خوردی، جنازه ات می ماند روی دست بقیه.
هر چند لحظه یک بار، آتشی از دهنه ی لوله ی تانکی که از سمت چپ آمده بودند جلو، بیرون می زد و توی یک چشم برهم زدن، تکه ای از خاکریز، همراه با آدم هایش می رفت هوا. یک بار که تانک های شان از پشت آمدند جلو، دویدم رفتم پیش فرمانده مان. مشغول صحبت کردن با بی سیم بود. از یکی از پیک ها پرسیدم:«کی ها تا حالا تیر خورده اند؟» گفت:«خیلی ها. عباس حصیبی و دکتر توی سنگر بغلی افتاده اند».
نشسته نشسته رفتم سمت سنگری که نشانم داده بود. دکتر، امدادگر دسته بود که به شوخی به او «دکتر» می گفتیم. چمباتمه افتاده بود توی گودالی سنگر. تیر خورده بود تو سرش. هنوز زنده بود و نفس های کوتاه کوتاه می کشید. توی سنگر بغلی، عباس حصیبی (سمت چپ که دور سرش باندپیچی شده) و علی شاه آبادی یکی از سیمینوف چی های دسته ی ادوات افتاده بودند. دو تایی، توی سنگر، کنار هم نشسته بودند که یکی از همان تیرها می خورد توی سر حصیبی و رد می کند، می خورد توی سر شاه آبادی.
در آنجا تا ظهر مقاومت کردیم و بعد عراقی ها ریختند بر سرمان و عقب نشینی کردیم. در آن صبح تا ظهر، از یک گروهان 110 نفره فقط 29 نفر باقی ماندند.
داستان و ماجرای عکس مشهور 2 شهید عملیات کربلای پنج برای اولین بار نوشته شد
او درباره ی ماجرای این عکس ها، گفت:
سومین روز عملیات کربلای 5 بود. نیمه شب به پشت جاده ی شلمچه - بصره رسیده بودیم. صبح گفتند محاصره شده ایم. بعد هم گلوله ی تانک بود و دوشکا و تک تیراندازها که 400 - 300 نفر را وسط دشت دوره کرده بودند. تیر سیمینوف تفنگ مخصوص تک تیراندازها که دوربین دارد و لامصب بدجوری دقیق است، می خورد توی گونی های سنگر. گودال هایی که توی آن ها سنگر گرفته بودیم، به همه چیز شبیه بود الا سنگر! پشت خاکریز حکومت نظامی اعلام شد؛ جنب می خوردی، جنازه ات می ماند روی دست بقیه.
هر چند لحظه یک بار، آتشی از دهنه ی لوله ی تانکی که از سمت چپ آمده بودند جلو، بیرون می زد و توی یک چشم برهم زدن، تکه ای از خاکریز، همراه با آدم هایش می رفت هوا. یک بار که تانک های شان از پشت آمدند جلو، دویدم رفتم پیش فرمانده مان. مشغول صحبت کردن با بی سیم بود. از یکی از پیک ها پرسیدم:«کی ها تا حالا تیر خورده اند؟» گفت:«خیلی ها. عباس حصیبی و دکتر توی سنگر بغلی افتاده اند».
نشسته نشسته رفتم سمت سنگری که نشانم داده بود. دکتر، امدادگر دسته بود که به شوخی به او «دکتر» می گفتیم. چمباتمه افتاده بود توی گودالی سنگر. تیر خورده بود تو سرش. هنوز زنده بود و نفس های کوتاه کوتاه می کشید. توی سنگر بغلی، عباس حصیبی (سمت چپ که دور سرش باندپیچی شده) و علی شاه آبادی یکی از سیمینوف چی های دسته ی ادوات افتاده بودند. دو تایی، توی سنگر، کنار هم نشسته بودند که یکی از همان تیرها می خورد توی سر حصیبی و رد می کند، می خورد توی سر شاه آبادی.
در آنجا تا ظهر مقاومت کردیم و بعد عراقی ها ریختند بر سرمان و عقب نشینی کردیم. در آن صبح تا ظهر، از یک گروهان 110 نفره فقط 29 نفر باقی ماندند.
رضا احمدی از بچه های ادوات گردان بود. قبل از عقب نشینی، یک قسمت دیگر خاکریز بود که بعد آمد اینجا. علی شاه آبادی یک دوربین معمولی داشت. این دو تا با هم دوست بودند. رضا احمدی دوربین را برداشت و چهار تا عکس از زوایای مختلف، از دوست شهیدش گرفت. بعد هم ساعت او را که در عکس می بینید، برداشت. حدود یک بعدازظهر عقب نشینی شروع شد. فقط زنده ها توانستند برگردند عقب و عباس حصیبی و علی شاه آبادی جا ماندند.
رضا احمدی در تهران، فیلم را برد فیلمیران در خیابان آزادی. آن موقع ، فیلم ها را یک هفته ای ظاهر می کردند و فیلمیران به خاطر دستگاه های چاپ مدرنی که داشت، تنها جایی بود که عکس ها را 24 ساعته چاپ می کرد. دوربین، عکس ها و نگاتیو فیلم ها و ساعت، تنها یادگارهایی بودند که رضا احمدی به خانواده ی علی شاه آبادی برگرداند.
سال ها بعد، در تفحص شهدا، پیکر این دو شهید پیدا و به خاک سپرده شدند.
احمد دهقان متولد سال 1345 است. او تا کنون آثاری را با موضوع جنگ در قالب داستان و خاطره به چاپ رسانده است. «سفر به گرای 270 درجه»، «روزهای آخر»، «من قاتل پسرتان هستم» و «پرسه در خاک غریبه» از آثار دهقان هستند.
رضا احمدی در تهران، فیلم را برد فیلمیران در خیابان آزادی. آن موقع ، فیلم ها را یک هفته ای ظاهر می کردند و فیلمیران به خاطر دستگاه های چاپ مدرنی که داشت، تنها جایی بود که عکس ها را 24 ساعته چاپ می کرد. دوربین، عکس ها و نگاتیو فیلم ها و ساعت، تنها یادگارهایی بودند که رضا احمدی به خانواده ی علی شاه آبادی برگرداند.
سال ها بعد، در تفحص شهدا، پیکر این دو شهید پیدا و به خاک سپرده شدند.
احمد دهقان متولد سال 1345 است. او تا کنون آثاری را با موضوع جنگ در قالب داستان و خاطره به چاپ رسانده است. «سفر به گرای 270 درجه»، «روزهای آخر»، «من قاتل پسرتان هستم» و «پرسه در خاک غریبه» از آثار دهقان هستند.